m@ry@71 3690 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ از دید بچه ها همه چیز ساده و زیباست کاش... قشنگ بود 7 لینک به دیدگاه
Brightness 762 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ چه بچه های زیرکی همه تعاریف قشنگی بود 7 لینک به دیدگاه
Yamna 1 17420 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ کاش همه چی اینطوری بود که بچه ها میگفتن 6 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ عشق اون قد بزرگه که هیچ تعریفی براش وجود نداره 5 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ تری – 4 ساله ..... عشق اون چیزیه که لبخند رو وقتی که خسته ای به لبت میاره . . این واقعا 4 سالشه ؟ خستگی ؟ لبخند ؟ لورن – 4 ساله ..... می دونم که خواهر بزرگترم منو خیلی دوست داره بخاطر اینکه تمام لباسهای قدیمی خودشو میده به من و خودش مجبور می شه بره بیرون تا لباسهای جدید بگیره . . این بیچاره چه کلاهی سرش رفته 5 لینک به دیدگاه
pary naz 2414 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند آن روزها مال باخته می شدی و این روز ها دلباخته . . . 6 لینک به دیدگاه
pary naz 2414 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ يک شبي مجنون نمازش را شکست بي وضو در کوچه ليلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده اي زد بر لب درگاه او پر زليلا شد دل پر آه او گفت يا رب از چه خوارم کرده اي بر صليب عشق دارم کرده اي جام ليلا را به دستم داده اي وندر اين بازي شکستم داده اي نشتر عشقش به جانم مي زني دردم از ليلاست آنم مي زني خسته ام زين عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن مرد اين بازيچه ديگر نيستم اين تو و ليلاي تو ... من نيستم گفت: اي ديوانه ليلايت منم در رگ پيدا و پنهانت منم سال ها با جور ليلا ساختي من کنارت بودم و نشناختي عشق ليلا در دلت انداختم صد قمار عشق يک جا باختم کردمت آوارهء صحرا نشد گفتم عاقل مي شوي اما نشد سوختم در حسرت يک يا ربت غير ليلا برنيامد از لبت روز و شب او را صدا کردي ولي ديدم امشب با مني گفتم بلي مطمئن بودم به من سرميزني در حريم خانه ام در ميزني حال اين ليلا که خوارت کرده بود درس عشقش بيقرارت کرده بود مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو ليلا کشته در راهت کنم 6 لینک به دیدگاه
pary naz 2414 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ به ارتفاع ابدیت، دوستت دارم حتّی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه از لذّت گفتنش، امتناع کنم ....! 2 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ برا اولین بار شش سال پیش از خودم پرسیدم... و بعداین چندسال.... تعریفی براش ندارم... 7 لینک به دیدگاه
baranobarf 352 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۳ عشق دستای ترک خورده پدری که بینایی یک چشمش رو از دست داده... ولی نزاشته خانواده اش بفهمن و هنوز کار می کنه... 5 لینک به دیدگاه
baranobarf 352 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ همه تعاریف ما از عشق به ذهنیت و طرز تفکرمون بستگی داره خدا... پدر و مادر... همسر... با همه این کلمات میشه عشق رو تجربه کرد. اما به نظر من پایبندی به عشق، حالا در هر موردی از خود عشق بهتره... دوره دبیرستان که بودیم بچه های مدرسه می گفتن عشق از حروف ع ش ق تشکیل شده و مخفف این جمله اس: علاقه شدید قلب پایبندی به این احساس زیبا که خدا در وجود ما گذاشته از خود عشق، وقتی فقط ظاهره قضیه اس، بالاتره... 5 لینک به دیدگاه
مجید بهره مند 43111 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ به نظر من عشق فقط به خدا بنده های خدا خیلی بیمعرفتن توی عشق دوست خودم وقتی میخواست با خانمش ازدواج بکنه اونا عاشق و مجنون هم بودن تا جایی که اگه یک روز هم دیگه رو نمیدیدن باید یکیشون رو تو بیمارستان پیدا میکردیم کار این عشق به جایی رسید که چیزی که به رفیقم رسید یک امپول هوا توسط زنش بود و اسیدی که ریخته بود رو صورت دوستم برای شناخته نشدن یا کسایی که خیلی هم دیگه رو دوست دارن ولی وقتی وضع مالی شوهر یک مقدار بد میشه اونو فراموش میکنند و تمام زحماتی که برای این زنگی رو فراموش میکنند من کلا از کلمه ای به نام عشق متنفرم متنفففففففففففففففرررررررررررررررررررررررررررررر ببخشید دوستان پر حرفی کردم 7 لینک به دیدگاه
pary naz 2414 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ خیلی از عشق هابوده که طی مدت کوتاهی تموم شده یا حتی اگه باهم هم ازدواج کردن روزمرگی های زندگی اونارو ازهم غافل کرده. بالاترین عشق اول به خدا بعد به پدر ومادره این عشق ها پایداروهمیشگی اند وجزئی از وجودمونن .بعدش در درجات بعدی عشق به همسر هست که اون هم میشه که یه عشق جاودانه وپایدار وفراموش نشدنی باشه ولی این پایدارشدنش به طرفین ماجرا بستگی داره. 4 لینک به دیدگاه
pary naz 2414 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ به نظر من عشق فقط به خدا بنده های خدا خیلی بیمعرفتن توی عشق دوست خودم وقتی میخواست با خانمش ازدواج بکنه اونا عاشق و مجنون هم بودن تا جایی که اگه یک روز هم دیگه رو نمیدیدن باید یکیشون رو تو بیمارستان پیدا میکردیم کار این عشق به جایی رسید که چیزی که به رفیقم رسید یک امپول هوا توسط زنش بود و اسیدی که ریخته بود رو صورت دوستم برای شناخته نشدن یا کسایی که خیلی هم دیگه رو دوست دارن ولی وقتی وضع مالی شوهر یک مقدار بد میشه اونو فراموش میکنند و تمام زحماتی که برای این زنگی رو فراموش میکنند من کلا از کلمه ای به نام عشق متنفرم متنفففففففففففففففرررررررررررررررررررررررررررررر ببخشید دوستان پر حرفی کردم خیلی وحشتناک بود واقعا خیلی بد بود شاید باورتون نشه ولی وقتی متنتون رو خوندم اشک تو چشام جمع شد....:5c6ipag2mnshmsf5ju3 5 لینک به دیدگاه
baranobarf 352 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ آقای مجید بهره مند از عشق متنفر نباشید چون اگه نباشه نفسی که می کشیم هم معنی نداره و باید هر طور شده توی سینه حبسش کرد. خود شما تو زندگی چیزی یا کسی هست که به وجودش حتی اگه شده ذره ای دل خوش باشید؟ این همون عشقه.. عشق های زمینی اگه پایه و اساس درستی نداشته باشند همون سرنوشت دوست شما رو به همراه داره. هر چیزی که رضایت خدا در اون نباشه محکوم به نابودیه.. 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده