masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۳ غ غانغرایا: فساد عضو با بقای حس، Gangrene، فساد عضو بدون وجود حس را نیز شقاقلوس نامند. غثیان: تهوع، دل بهم خوردگی غشی: بیهوشی غَلَق: اضطراب، ناراحتی غلیه: جوشیدن، پر شدن غمره: در اینجا به معنی تجمع شیر در پستان لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۳ ف فَخذ: استخوان ران، فمور فرفیون: فربیون، نوعی گیاه دارویی فُقاع: آبجو فلغمونی: آماس خونی فلفل فرنگی: فلفل هندی، فلفل سبز فطام: از شیر گرفتن کودک، جدا کردن کودک از مادر فُواق: هکه، ***که لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۳ ق قُحول: خشک شدن پوست بر استخوان قَدْح: میل زدن چشمی که آب آورده است. قُشعریره: لرزه قصبه: استخوان درشتنی، تیبیا قُصّ: جناغ سینه قطب موجب: قطب مثبت قطران: بر دو نوع است: 1- قطران ذغال سنگ یا قطران معدنی که از تقطیر ذغال سنگ به دست میآید. 2- قطران گیاهی یا قطران چوب که از تقطیر خشک چوب گیاهی از تیرة درخت کاج و صنوبر استخراج میکنند. شیرة درخت ابهل و ارز و مانند آن نیز گفته شده است. قطیفه: جامة پشمین که بعد از غسل، بدن را بدان پاک کنند، حوله قوباء: نوعی بیماری پوستی قیلالماء: قیلةالماء، فرود آمدن آب به کیسة خایه، هیدروسل قیلوله: خواب نیمروز، خواب پیش از ظهر لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۳ ک کبریت فرنگی: کبریتی که نوک گوگردی آن را در خمیری از خمیر فسفر و کلرات پتاس فرو بردهاند و به واسطه اصطکاک آتش میگیرد. کرّاث: گندنا، تره کَرَج زدن: کره زدن، فاسد شدن، کپک زدن کُرور: نزد ایرانیان معادل پانصدهزار (نیم میلیون) و نزد هندیان معادل ده میلیون است. کریستال دورش: بلور، زبرجد کُساحه: برجای ماندگی از دست و پای و لنگی کُساره: ریزه و شکسته از چیزی کفگیرک: تنکهای از آهن یا حلبی سوراخ سوراخ که بالای سماور و زیر قوری نهند تا حرارت کمتر به قوری رسد و چای به جوش نیاید. کُک: نوعی زغال سنگ کَلِم: جمع کلمه، واژگان کَلُمِل: کالومل، مادهای است دارای خاصیت ضدعفونی (فرانسوی) کِماد: پارچه گرم کرده که بر عضو دردناک نهند. کنّاس: آن که چاه مبرز پاک کند، خاکروب کوچوله: کچوله، اذاراقی، قاتلالکلب کوفت: ضربی که از چوب و سنگ و مشت و لگد و مانند آن به کسی رسد. کَهَنه: جمع کاهن، فالگیران و غیبگویان کیّ: داغ کردن با آهن تافته، داغ گذاشتن کَیک: کَک لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۳ ل لادغ: گزنده لچک: چارقد کوچک، مقنع کوچک لُدانُم: نوعی تنتور مرکّب است که از تریاک به دست میآید. لَسع: گزش، گزیدن، نیش زدن لطمه: سیلی، چک، تپانچه لعوق: هر چیز آبدار با قوام، معجون رقیق، داروی رقیق لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۳ م مَؤُف: مؤوف، آفت رسیده، مقابل سالم ماذریون: نوعی گیاه دارویی مار جرسدار: مار زنگی ماساریقا: رودهبند، مزانتر مال: دارایی، استعاره از چهارپا مامیزه: مدفوعی که در دو سه روز آغاز تولد از نوزاد انسان دفع میشود، مکونیوم مَبال: مستراح، خلاء، آبریزگاه، محل بول کردن مَبرَز: مستراح، بیتالخلاء، محل دفع مدفوع مُترعرع: کودک 12-10 ساله متعقّب: موجب مُثنّا: دوگانه مُجَوَّف: میانتُهی، توخالی مَحجَمه: شیشه حجامت، شاخ حجامت مُحرِّقه: سوزاننده، یکی از اقسام تب است. محلوج: حلاجی شده، زده شده مُخَنِّق: خفهکننده، جلّاد مُداقّه: باریکبینی، دقت کردن مدقوق: لاغر، به تب دق مبتلا شده مَرافق: جمع مرفق به معنی آرنج مُراهق: نوجوان 14-13 ساله مُروّح: راحتکننده، خوشبو کننده، از مصدر ترویح مُزکّیٰ: پاک شده، تمیز شده مستحیل: استحاله شده مستصعبه: سخت و دشوار مُسکرات: جمع مُسکر و مُسکره، چیزهایی که مستی میآورند. مسلوبالریه: آنچه ریهاش را درآورده باشند مَشّاق: مربّی، معلّم، مشق دهنده مُشعِر: خبر دهنده، آگاه کننده مُشهّی: اشتهاآور مَشْی: راه رفتن، پیادهروی مُصاب: درست، صواب مَصْل: آبی که از پنیر بیرون آید پس از پختن و فشردن، قرهقروت مَضغ: جویدن، خائیدن مُطاوع: فرمانبردار، مطیع معاء دقاق و غلاظ: رودههای کوچک و بزرگ معضوض: گزیده شده مَغص: دلپیچه، درد شکم مِقراض: قیچی مُقَشَّر: پوست کنده و سپید شده مُکوّیٰ: داغ شده مکویّه: داغ کننده، سوزاننده مِلح: نمک منخرقه: پاره شده مِندیل: دستار، دستمال مُنغَمِر: فرورونده، غریق، غوطهور منقار: تیر چراغ، پایه، گیره و آویز موذی: زیان رساننده، مضرّ، آزارنده، موذیه مؤنث آن است. مُهَندَم: به اندام، به اندازه میرآب: مباشر و ناظر تقسیم آبها، آبیار میزانالحراره: دماسنج میشوم: نامبارک، ناخجسته، بدشگون لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۳ ن ناصع: صاف و روشن ناکش: سوراخ و روزنی در دیوار که هوا در آن جاری باشد و رفع رطوبت هوا کند. نحول: لاغری، ضعف نَخیر: نَخْر، کشیدن صدا و نفس، بانگ کردن بینی نرمی عظام: نرم شدن استخوانها، استئومالاسی نزفالدّم: خونریزی نسیف: جای دندان، اثر گزیدگی نُعاس: خواب، چُرت نفثالدّم: خونی که از دهان ظاهر شود. نفطه: آبله نُکس: کاهش یافتن، فرو افتادن، بازگشت بیماری نوبه غشی: یکی از اقسام تب است. لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۳ و وافده: بیماری که خاص قبیله یا ناحیهای است. وحشی: جانب بیرونی اندامها. Lateral وِعاء: فضای خالی در باطن عضو حاوی، ظرف لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۳ ه هاضم: گوارنده، هضمکنندة طعام هُبوب: وزیدن باد هَزال: لاغر گردیدن، نحیف شدن لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۳ ی یافع: ابتدای سن شباب، حدود 20 سالگی ینابیع: جمع ینبوع به معنی چشمه، منابع لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده