Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 مرداد، ۱۳۹۳ مقدمهی مترجم: صنعت مُد امروزه یکی از سودزاترین و رایجترین صنعتها در سراسر دنیاست. پیوند منطق سود با بهاصطلاح خلاقیت در طراحی فرمهای جدید سبب شده تا یکی از پرسودترین و در عین حال استثمارگرترین صنایع نظام سرمایهداری تحت پوشش ایدئولوژی مصرفگرای حق انتخاب به عنوان رکن اساسی آزادی فردی، بخشهای بسیاری از جهان را در بنوردد. برندهای تجاری یا صاحبان اصلی سود نیز در این میان چنان شهرت و آوازهای یافتهاند که در مقایسه با گذشته امری بیسابقه است. در چنین شرایطی که سود صنعت مُد به قیمت جان و زندگی میلیونها کارگر با دستمزدهای شدیداً ناچیز به دست میآید و دستکم نشانی میشود بر سینهی سلبریتیها (حرفی از مصرفکنندگان عادی به میان نمیآوریم!) تا در مراسمهای گوناگون بدرخشند، هر گونه تجلیل از و گرانقدر شمردن این صنعت ویرانگر، حکایت از همدستی آگاهانه یا ناآگاهانه با عاملان و ذینفعان این صنعت دارد. همانطور که در مقالهی حاضر خواهید دید، صنعت مُد چه در شکل فوق مدرن امروزی و یا در شکل ابتداییاش در قرن نوزدهم، نشانگر اصلیترین ویژگیهای نظام سرمایه است: نابرابری و استثمار. ***** جامعه همین است که هست، زیرا سرمایهداری مستلزم نابرابری است- صنعت مُد به شکل دردناکی نشانگر این نابرابری است. ارتباط کارل مارکس با کارل لاگرفلد [طراح مُد و مدیر اجرایی بخش طراحی لباس شَنِل. م] چیست؟ در نگاه نخست، این ارتباط چیزی بیش از میراث و بیقاعدگی آلمانی نیست. با این حال، سرمایهداری و مُد به طور تفکیکناپذیری در هم تنیدهاند و هر کدام توضیحی است در مورد دیگری تا هر چه بیشتر در مورد جهانی که در آن به سر میبریم، آگاهی یابیم. در 1844، فردریش انگلس، نویسندهی مانیفست کمونیست به همراه مارکس و نیز فرزند یک کارخانهدار، مرسومترین واقعهی مربوط به کارخانه را در کارخانههای نخریسی منچستر توصیف کرد: «قطع شدن یک بند از انگشت». کل انگشتها، دو دست و بازو نیز دچار حادثه و توسط ماشینها بلعیده میشدند- که نتیجهی آن عفونت و سپس مرگ بود. کارگران که بسیاری از آنها را کودکان تشکیل میدادند با ناخوشی دائمی ناشی از استشمام گردوغبارهای الیافی و نقص عضوهای برآمده از ماهیت تکراری کار ماشینی مواجه بودند. علت مشخصاً وحشتناک اما نه غیرمتعارف مرگ، گیر افتادن در تسمههایی بود که دستگاهها را به کار میانداختند: انگلس مینویسد «هر آنکه در تسمهها گیر کند، با سرعتی آرام بالا میآید و با چنان شدتی میان سقف و کف زمین پرتاب میشود که به ندرت یک استخوان سالم در بدنش باقی میماند. به محض اینکه این اتفاق بیفتد، مرگ فرا میرسد». صنعت پنبهی منچستر- که متکی بود بر پنبههایی که بردگان آفریقایی پرورش میدادند و میچیدند- آغازگاهی بود برای تولید انبوه و مکانیزهی منسوجات و مُد. در همین صنعت، 170 سال زمان را به جلو می-بریم و چه خواهیم یافت؟ کارخانههای منچستر اکنون آپارتمانهایی تجملیاند و تولید کارگاهی به خارج از کشور انتقال یافته است. با این حال، استانداردهای مربوط به صنعت همانقدر پاییناند که همیشه بودهاند- اگر بدتر نباشند. دلتای رودخانهی پیِرل (Pearl River Delta) یک منطقهی صنعتی عظیم در چین است که نُه شهر را در بر میگیرد. اخیراً در این منطقه شاهد بزرگترین اعتصابها در تاریخ معاصر چین بودهایم، به طوری که بیش از 30 هزار کارگر علیه یو یوئن (Yue Yuen)، تأمینکنندهی کفشهای ورزشی برای نایکی (Nike) و آدیداس (Adidas) که در گوانگدونگ واقع شده، دست به اعتصاب زدند. دلتای رود پیِرل به رغم نام دوستداشتنی فریبندهاش به عنوان جایی که سالانه 40 هزار انگشت در حوادث صنعتی بریده یا قطع میشوند، مشهور است. انگلس چنین کارخانههایی را شناسایی کرده بود. از زمانی که انگلس نوشت گرد و غبارهای الیافی موجب «خلطهای خونی، اختلال در تنفس، درد در ناحیهی شکم، سرفه، بیخوابی و غیره میشود و در بدترین موارد منجر به بیماری سِل میگردد»، تنفس در کارخانه-های مربوط به صنعت مُد اصلاً آسانتر نشده است. گوانگدونگ مسئولیت تولید جهانی نیمی از شلوارهای جین را بر عهده دارد. از شنپاشی برای سنگشویه کردن شلوارهای جین استفاده میشود. گرد و غباری که این عمل ایجاد میکند وارد ریههای کارگرانی میشود که در روز 15 ساعت شلوارها را سنگشویی میکنند و موجب بیماری ریوی و کشندهی سیلیکوزیس (silicosis) میگردد. در غرب چین، کارگران پوشاک اهل کامبوج ماهانه 61 دلار دریافت میکنند و به خاطر اعتصاب برای افزایش دستمزدها زندانی میشوند و تیر میخورند. در بنگلادش، صنعت مُد به تازگی مسئول یکی از ناگوارترین حوادث صنعتی در تاریخ بشر بود هنگامی که 1138 کارگری که در رانا پلازا (Rana Plaza) مجبور به کار در کارخانهای ناامن بودند، به کام مرگ رفتند. با اینکه یک سال از آن تراژدی میگذرد، خسارتدیدگان همچنان منتظر غرامت خود هستند. مُد به عنوان نمونهی اینکه سرمایهداری به چه نحو کار میکند، بهترین مثال است. نابرابری و استثمار بیان صریح خود را در صنعت مُد مییابند. درست همانطور که ملکه ویکتوریا لباسهای دوخت خیاطان زنی را میپوشید که در نور شمع کور شده بودند، دختران جوان و جذاب امروز نیز لباسهایی را به تن میکنند که کارگران استثمارشدهی رومانیایی با دستمزد 99 پنی در ساعت تولیدشان میکنند. جامعه همین است که هست، زیرا سرمایهداری مستلزم نابرابری است. صنعت مُد به شکلی دردناک بیانگر این نابرابری است. انحصارهای عظیم سود شرکتها را به میلیارد میرساند زیرا میلیونها نفر با دستمزد کم و ریسک همیشگی نقص عضو و مرگ زندگی میکنند. شرکتها با مقاصد مشخص کشورها و کارخانههایی را انتخاب میکنند که دستمزد در آنها بسیار پایین است، حقوق بازنشستگی و مرخصی استعلاجی وجود ندارد و افراد مسئول وضع را به همین ترتیب حفظ میکنند. به زبان شرکتها، بخشِ «مُد» تمام اینها صرفاً بهانهای است برای استثمار. مُد عرصهی نمای عالی انتخاب و اختیار است. مُد این احساس را القا میکند که همهی ما با همیم و به نوعی بخشی از شرکت H&M یا Gap هستیم و توانایی اعمال کنترل بر آنها را داریم. ایدهی فریبندهی «مُد»، کار میلیونها کارگرِ به شدت استثمارشده را میپوشاند. این ایده تأثیر محیطزیستی وحشتناک مُد و نیز تبعیض جنسی، نژادپرستی و بیگانگی مخفی در این صنعت را پنهان میکند. ایدهی مُد همچنین قفس فرهنگییی که خود را در آن می-یابیم، و نیز تعیین تکلیف میراث مشترک فرهنگیمان را به دست مُشتی سهامدار اروپایی سفیدپوست، مخفی میدارد. مُد زمانی که در واقع قلب تپندهی صنعتش نه خلاقیت بلکه سود است، همواره برای اینکه وانمود کند چیز دیگری است، دست به استثمار میزند. برای فهم این موضوع، نیازی نیست بیش از رجوع به نوشتههای مارکس و انگلس افزونبر یک سدهی پیش، کار دیگری بکنید. *تنسی هاسکینز اکتیویست و نویسندهی وصلهها: کتاب ضدّ سرمایهداری مُد است. او برای گاردین و بیزنس آو فشن قلم میزند. منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده