رفتن به مطلب

نقد فیلم The dreamers اثر برتولوچی


Shiva-M

ارسال های توصیه شده

iuryo578n2h69xub2p7.jpg

 

رویابین ها (The Dreamers )

محصول 2003 انگلیس، ایتالیا، فرانسه

کارگردان: برناردو برتولوچی

فیلم‌نامه: گیلبرت آدایر

نامزد جوایز اروپایی: بهترین بازیگر زن (اواگرین) – بهترین کارگردان

نامزد جایزه اسپانیایی گویا برای بهترین فیلم اروپایی

نامزد بهترین فیلم‌برداری، بهترین کارگردان و بهترین تدوین از سندیکای بین‌المللی روزنامه‌نگاران فیلم ایتالیایی

بازیگران: مایکل پیت، اواگرین، لوئیزگارل، آناچانکلر، روبین رنوسی،

فیلمبرداری: فابیو چیناچتی

تدوین : ژاکوپو کوادری

 

 

خلاصه داستان فيلم:

متئو نوجوان آمريکايي در آستانه آغاز وقايع قيام دانشجويي -کارگري مه 1968 در پاريس با دختري به نام ايزابل و برادر دوقلويش تئو آشنا مي شود، دوستي غريب آن ها با عشق بازي با ايزابل در غيبت والدين آن ها در آپارتمانشان وارد مرحله جديدي مي شود و سه نوجوان هنگامي که با فريادهاي تظاهرکنندگان کمونيست روبرو مي شوند شب هنگام از خانه خارج مي شوند تا به مقابله با پليس بپردازند. متئو با خشونت مخالف است اما ايزابل و تئو وي را در ميان جمعيت مي گذارند و خود با کوکتل مولتف به سوي پليس مي روند.

 

 

 

درباره کارگردان:

برناردو برتولوچي با بيست و دومين فيلمش بار ديگر پس از پنج سال درخشش تازه اي مي يابد، وي که در جواني شاعر و عضو حزب کمونيست ايتاليا بود، اولين کار سينمايي خود را با دستياري در فيلم پير پائولو پازوليني آغاز کرد.فيلم هاي او در جشنواره هايي چون ونيز ، برلين و کن با استقبال بسياري روبرو شده و جوايز فراواني به ويژه از منتقدان دريافت کرده است.برتولوچي در باره اين فيلم گفته است که مي خواسته تا با بازآفريني خاطره يک قيام، آرمانخواهي نسل جوان عليه سرمايه سالاري در سياتل ، عليه G-8 و در جنوا را گرامي بدارد.

◊ ◊ ◊

سه نوجوان فيلم در رويا بين ها مظهر تلاقي سه ابژه پست مدرن در فرا روايتي از رخدادهاي قيام گونه مه 1968 در پاريس هستند: ***، سينما وسياست( انقلاب)!

تلفيق تصاوير مستند با بازسازيها و نيز اداي احترام به بزرگان موج نو و پيامبر سينما ژان لوک گدار براي مخاطب نوستالژي زده تداعي کننده اين مفهوم است که جادوي تصاوير هنوزبخشي از ناخودآگاه و حافظه تصويري اش را به خود اختصاص داده است.

 

رويا بين ها که گويي ادامه و يا اگر درست بگوئيم از نظر کرنولوژيکي مقدم برزيبايي ربوده شده(1998)است ، با همان کاراکترها براي بازبيني خاطرات در ويراني گذشته شبيه است ، اما اگر زيبايي ربوده شده بازنمايانگر همان انگيزش هاي ليبدويک در بستر پريشاني و سردرگمي و حسرت بود، رويا بين ها سرشار از حسرت آشوب و طغيان و ساختار شکني يک نسل در دهه شصت است.

 

مثلث متئو ،دو قلوها ايزابل و تئو در عين حالي که نمايانگر تعارضهاي مختلف زندگي روشنفکري در آستانه کمون پاريس در مه 68 هستند ، بازنمايانگر کارکترهاي متضاد ديالکتيک روايت پست مدرن نيز هستند.

متئو خرده بورژواي مرفه آمريکايي متزلزل و محافظه کار با تکانه هاي دروني ليبيدو يک و طغيان در آخرين گام تصميم به مقاومت مي گيرد.

ايزابل بازنمايانگر آشوب تکانه هاي ساختار شکنانه است که مي تواند براي مدتي حداقل با تکيه بر قدرت جنسي خود بر متئو تاثير بگذارد.

تئو اما شايد سنتز آن دو است، درون گرا و خنثي بين دو دنياي زنانگي و مردانگي ، دنياي انقلاب و *** و دنياي پيشروي و عقب نشيني .

در اين ميان، متئو در بخشي از روياهاي ايزابل و تئو سهيم مي شود اما در برابر ايده هاي هنجارشکنانه مقاومت مي کند ، هرچند که به تئو و ايزابل گوشزد مي کند که در حصارهاي اتوپيا گرفتار شده و از در گرفتن يک انقلاب واقعي در خيابانها غافل مانده اند اما خود در ميانه راه بازمي ماند.

 

ايزابل به جاي خودويرانگري به مقابله با هجوم پليس کشيده مي شود و تئو سرانجام تصميم به حمله به جاي عقب نشيني مي گيرد.بازي خيره کننده لوئيز گارل در نقش تئو به خوبي مي تواند پيچيدگي ها و تعارض هاي شخصيت وي را نمايان سازد و از وي پرسوناژي به ياد ماندني بسازد که شايد شبيه گدار باشد.بيهوده نيست که برتولوچي جا به جا در فيلمش به گدار اشاره مي کند و با بازنمايي صحنه رکورد گرفتن دويدن در موزه لور در فيلم دسته خودشان ( Bande à part) به وي و آرمانخواهي ساختارشکنانه نسل خودش اداي دين مي کند.

 

از ميان رفتن باکره گي براي برتولوچي با مقايسه دو فيلم رويابين ها وزيبايي ربوده شده مترادف بلوغ و کسب هويت مستقل و بازيابي "خود" است. در اين جا نيز سه نوجوان براي درک خود و بازشناسي هويت اجتماعي و فردي خود دائم به ارزيابي و گفتمان و بازي ميان خود مشغولند.

اگر در زيبايي ربوده شده از ميان رفتن باکره گي با آشفتگي و بحران بلوغ همراه بود در اين جا از ميان رفتن باکره گي با معصوميتي رومانتيک همراه است که به شورشي دروني مي انجامد که سرانجام نمودي بروني مي يابد و به شورش عليه قدرت ( و پليس ) منتهي مي شود.

 

از اين قرار اتوپياي پاريس مه 1968 بار ديگر فرا روي ما قرار مي گيرد تا روايت تاريخمند مدرنيسم را از واقعيت با سر آغاز قرار دادن سينماتک پاريس به مرکزخيزش رويابين ها ، به نقد بکشد و رمانتيسيسم انقلابي دهه شصتي را در برابر چالش هاي نسل مخالف خوان جديد قرار دهد.

در پايان اما برتولوچي با توقف در برابر فضاي خالي پس از حمله متقابل پليس گويي به ما ياد آوري مي کند که دوران معاصر دوراني ست که رويا هاي ما در تهاجم همه جانبه و عقب نشيني ها پس از مه 68 شکل گرفته است.

از همين روست که برتولوچي به خوبي به يکي از بنيان هاي نظري معاصر پست مدرنيسم به تعبير فرانسواليوتاراشاره مي کند و آن نوستالژي انقلاب است چيزي که فردريک جيمسن آن را افسون زدگي معاصر مي خواند و در تاويل درخشان ليوتار از قدرت در پست مدرنيسم براي کودکان(1998 Post modenism pour les enfants) آن را سرپيچي از هنجارهاي اديپال قدرت در توصيف مدرن آن تعبيرمي کند.

با تعبير پست مدرن از فيلم مي توان به مولفه هاي لاکاني رويا بين ها نيز اشاره کرد: آينه ، سينما ، ليبيدو ،رويا ، هويت ، بلوغ و سرانجام" خود باز يافته" در خيابان در عرصه يک انقلاب!

 

به اين معنا بازشناسي مفاهيم در رويابين ها ما رابه سرچشمه هاي رويايي اديپال مي کشاند رويايي براي شورش از طريق شهود اسکوپوفيليايي که هرچند در تعارض با واقعيت عيني ( سرکوب خشن سرمايه داري / مدرنيسم ) قرار مي گيرد اما نقشي کاتارسيس گونه نيز مي يابد . شايد از همين روست که برتولوچي به مد چپ گرايي دهه شصتي بدون درک واقعي ايده هاي انقلابي در پراتيک اشاره مي کند .

اگر چه بخش اعظم فيلم در صحنه هاي بسته و شب مي گذرد و ياد آور فضاهاي بسته در آپارتمان در آخرين تانگو در پاريس است اما همين امر تقابل اين فضا را با فضاي تظاهرات خياباني و به ويژه در صحنه پاياني که تظاهر کنندگان با پرچم سرخ ديگران را دعوت به حضور در خيابان مي کنند (Dans la rue!) تشديد مي کند که مي تواند نمادي از تقابل درون و برون تئوري و پراتيک و ايستايي وکنش باشد.

 

شايد بتوان گفت پس از فيلم هاي دهه 80 برتولوچي در پيوند ايده هاي لاکاني و مارکوزه اي سنتز روانکاوي و مارکسيسم ، اين فيلم شايد صريح ترين و شخصي ترين و در عين حال سينمايي ترين ( و به ويژه به واسطه بازنمايي سينما/ آينه / اسکوپوفيليا) فيلم سالهاي اخير برتولوچي است.

 

رويابين ها برخي از شعارهاي هزل آميز اما عميق دانشجويان در قيام مه 68 را بار ديگر به خاطر ما مي آورد:

 

''It's forbidden to forbid!'' و

''Be Realistic, Ask for the Impossible

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...