ENG.SAHAND 31645 ارسال شده در 3 آبان، 2014 به بهانه شعر فروغ زندگی شاید گیراندن ......... زندگی شاید بچه های عزیز تلاقی نگاه تو با نگاه کودکی باشد در اغوش مادرش هنگام گذر از خیابان از کنار تو و..... زندگی شاید..... از نظر شما زندگی شاید؟؟؟؟؟؟؟؟ تشبیهات شما چیست بیایید و بگین 18
*atefeh* 13017 ارسال شده در 3 آبان، 2014 زندگی مهربونی به اطرافیانه زندگی شاد کردن دل دیگرانه زندگی بغل کردن یه نوزاده زندگی دلتنگی برای عزیزانه زندگی امید به آینده است 7
*atefeh* 13017 ارسال شده در 3 آبان، 2014 زندگی شاید نیست زندگی بایدی باید تمومش کرد زندگی مثل آب توی لیوان ترک خورده است بخوری تموم میشه نخوری حروم میشه 7
ENG.SAHAND 31645 مالک ارسال شده در 3 آبان، 2014 زندگی خوردن یه قهوه تلخه در لحظه های شیرین و دوست داشتنی 7
ENG.SAHAND 31645 مالک ارسال شده در 3 آبان، 2014 زندگی شاید صدای چرخیدن کلید در باشد بعد از روزها تنهایی 9
دختر باران 18625 ارسال شده در 3 آبان، 2014 زندگی... گاهی تلخه گاهی شیرین...گاهی مثل آب روون میگذره گاهی مثل مردابه اما در نهایت زیباست 9
آریودخت 43941 ارسال شده در 3 آبان، 2014 [TABLE] [TR] [TD=width: 25] [/TD] [TD] زندگی دفتری از خاطره هاست! خاطراتی شیرین ، خاطراتی مغشوش خاطراتی که ز تلخی رگ جان می گسلد ما ز اقلیمی پاک که بهشتش نامند به چنین رهگذری آمده ایم گذری دنیا نام که ز نامش پیداست ، مایه سختیهاست ما ز اقلیم ازل ناشناسانه بدین دیر خراب آمده ایم چو یکی تشنه به دیدار سراب آمده ایم ما در آن روز نخست تک و تنها بودیم خبری از زن و معشوقه و فرزند نبود سخنی از پدر و مادر دلبند نبود یک زمان دانستیم ، پدر و مادر فرزندی هست ، خواهر و همسر دلبندی هست [/TD] [/TR] [/TABLE] 9
Farnoosh Khademi 20024 ارسال شده در 3 آبان، 2014 این تعبیر از زندگی رو خیلی دوست دارم. زندگی با همه ی وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و مردن نیست زندگی خوردن و خوابیدن نیست زندگی کوشش و راهی شدن است زندگی جوشش و جاری شدن است. 9
saghar... 6666 ارسال شده در 3 آبان، 2014 زند گی يعنی تکا پو زند گی يعنی هياهو زند گی يعنی شب نو، روز نو، اند يشه ی نو... آری زند گی زيباست زندگی آتشگهی ديرنده پا برجاست گر بيفروزيش رقص شعله اش از هرکران پيدا ست ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست.... 7
sarevan 9753 ارسال شده در 3 آبان، 2014 خودِ زندگی قشنگه...مخلفاتش ِ که بده! . . . هی فلانی!زندگی شاید همین باشد... 8
*mehrsa* 14558 ارسال شده در 4 آبان، 2014 فامیل دور به اقای مجری : . . . . . . . . . . . . آقای مجری بهت یه نصیحت برادرانه می کنم ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺗﻪ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﺸﯿﻦ ﺑﺎ ﺗﻪ ﺩﯾﮕﺶ ﺣﺎﻝ ﮐﻦ ! ﻫﯽ ﻧﺸﯿﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ آﺧﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻡ... 8
ENG.SAHAND 31645 مالک ارسال شده در 6 آبان، 2014 شب آرامی بودمی روم در ایوان ، تا بپرسم از خود ،زندگی یعنی چه !؟ مادرم سینی چایی در دست ،گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من خواهرم ، تکه نانی آورد ،آمد آنجا ، لب پاشویه نشست ، به هوای خبر از ماهی هادست ها کاسه نمود ، چهره ای گرم در آن کاسه بریختو به لبخندی تزئینش کردهدیه اش داد ، به چشمان پذیرای دلمپدرم دفتر شعری آورد ،تکیه بر پشتی داد ، شعر زیبایی خواند ،و مرا برد ، به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم :زندگی ، راز بزرگی ست که در ما جاری ستزندگی ، فاصله ی آمدن و رفتن ماسترود دنیا ، جاری ست زندگی ، آبتنی کردن در این رود استوقت رفتن ، به همان عریانی ، که به هنگام ورود ، آمده ایمقصه آمدن و رفتن ما تکراری استعده ای گریه کنان می آیندعده ای ، گرم تلاطم هایشعده ای بغض به لب ، قصد خروجفرق ما ، مدت این آب تنی استیا که شاید ، روش غوطه وریدست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ !!! زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمرزندگی ، جمع طپش های دل استزندگی ، وزن نگاهی ست ، که در خاطره ها می ماند زندگی ، بازی نافرجامی است ،که تو انبوه کنی ، آنچه نمی باید بردو فراموش شود ، آنچه که ره توشه ماستشاید این حسرت بیهوده که در دل داری ،شعله ی گرمی امید تو را ، خواهد کشت زندگی ، درک همین اکنون استزندگی ، شوق رسیدن به همان فردایی ست ، که نخواهد آمدتو ، نه در دیروزی ، و نه در فرداییظرف امروز ، پر از بودن توستشاید این خنده که امروز ، دریغش کردیآخرین فرصت همراهی با ، امید است زندگی ، بند لطیفی است که بر گردن روح افتاده ستزندگی ، فرصت همراهی تن با روح استروح از جنس خداو تن ، این مرکب دنیایی از جنس فنازندگی ، یاد غریبی ست که در حافظه ی خاک ، به جا می ماندزندگی ، رخصت یک تجربه استتا بدانند همه ،تا تولد باقی ستمی توان گفت خدا امیدشبه رها گشتن انسان ، باقی استزندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه ی برگ زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رودزندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذرزندگی ، باور دریاست در اندیشه ی ماهی ، در تنگزندگی ، ترجمه ی روشن خاک است ، در آیینه ی عشقزندگی ، فهم نفهمیدن هاست زندگی ، سهم تو از این دنیاست زندگی ، پنجره ای باز به دنیای وجودتا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست ،آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماستفرصت بازی این پنجره را دریابیم ،در نبیندیم به نور در نبندیم به آرامش پر مهر نسیمپرده از ساحت دل ، برگیریم ،رو به این پنجره با شوق ، سلامی بکنیم زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر استسهم من ، هر چه که هستمن به اندازه این سهم نمی اندیشموزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندیستشاید این راز ، همان رمز کنار آمدن و سازش با تقدیر است زندگی شاید ،شعر پدرم بود ، که خواندچای مادر ، که مرا گرم نمودنان خواهر ، که به ماهی ها داد زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم زندگی ، زمزمه ی پاک حیات است ، میان دو سکوتزندگی ، خاطره ی آمدن و رفتن ماستلحظه ی آمدن و رفتن ما ، تنهایی ستمن دلم می خواهد ، قدر این خاطره را ، دریابم 4
ENG.SAHAND 31645 مالک ارسال شده در 7 آبان، 2014 زندگی شاید خاطرات زیبای توئه که همیشه جاویدان میمونه بعد رفتنت 5
ارسال های توصیه شده