not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۳ «پائولو کوئليو، نویسنده معروفي که با "کیمیاگر" موفق شد به نوبل هم دست بیابد، در شرح این کتاب به نکات جالبی اشاره میکند؛ اینکه سالهای بسیار زیادی داستان آن را در ذهن پرورانده و بالاخره در 15 روز آن را نگاشته، ریشه نوشتن این کتاب هم چیزی نیست جز آشنایی وی با ادبیات ایران باستان که از "حکیم خیام" آغاز شده تا بعد ها به "مولانا" رسیده و یکی از داستانهای مثنویاش را دستمایه نوشتن کیمیاگر میکند.» به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، روز شنبه سالروز تولد مولانا جلال الدين محمد بلخي بود. تابناك امروز در گزارشي در اين زمينه آورده است: «به جز هشتم مهرماه سال 86 که سالروز بزرگداشت مولانا با سال جهانی مولانا مصادف شده بود، کمتر نشانی از بزرگداشت شاعر پر آوازه پارسی زبان در سالهای گذشته و حتی در روز نامگذاری شده به نام وی، در دست است. عارفی بلند آوازه که در بلخ ولادت یافته و در قونیه چشم از جهان بسته است؛ دو نقطهای که در جغرافیای امروز ایران قرار نگرفتهاند، اما بیشک مولانا بیش از اینها ایرانی به شمار میآید که برای اثباتش به مقبره نیاز باشد. اکنون کافی است به رسانههای مختلف، برنامههای اماکن فرهنگی و حتی پیامکهای دریافتی تلفن همراهمان نگاه کنیم تا به عمق فراموشکاریمان پی ببریم؛ چراکه گاه مسائلی را با پیامک به یکدیگر یادآور میشویم که جنبه ملی و میهنی دارند، اما آیا این توفیق، قابل سرایت دادن به یادآوری روز بزرگداشت یکی از مشاهیر ملی نیست؟ هشتصد و پنجمین سالروز تولد جلالالدین محمد بلخی (ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری که در تقویم خورشیدی مصادف با هشتم مهر ماه است) از راه رسید و گذشت، اما نه مسئولان تدارک خاصی برایش فراهم دیده بودند، نه رسانهها، نه هنرمندان و شعرا و نه حتی مردم عادی؛ گویی همین ما نیستیم که تا میشنویم ترکیه ادعا دارد که مولوی از مشاهیر دیارشان است یا ادعا دارد که نوادگان وی در قونیه سکونت دارند و این اثباتی بر ترک بودن وی است یا ...، رگ گردن بلند کرده و کارشان را تقبیح میکنیم. بدین ترتیب در حالی که اقدامات گوناگون ترکها را در راستای جعل تاریخ و جذب توریست ارزیابی کرده و به حق بر پارسی بودن آثار وی تاکید میورزیم، خودمان نسبت به ماجرا موضع انفعال اتخاذ کرده و حتی از کوچکترین اقدامی در این رابطه دریغ میورزیم. به عنوان مثال، در حالی که به گواه آمار و ارقام، روز به روز بر تعداد دوستداران این نابغه جهانی در آمریکا و دیگر کشورهای غربی افزوده شده و حتی بسیاری از مستشرقان هم به نفوذ کلام وی در سرزمینهای خاوری کشورمان اذعان دارند و هر روز عده بیشتری شیفته و مجذوب کلام جادویی این شاعر پارسی زبان میشوند، آیا هرگز شده از خودمان بپرسیم که چگونه مولانای شرقی به غرب راه یافته و به مردمان آن دیار معرفی شده است؟ آیا سهمی از ما در این میان وجود داشته که مغفول مانده و احیانا نادیده انگاشته شده که تا کشوری از مولانا بگوید، بر افروخته میشویم؟ در چنین شرایطی است که به نظر میرسد تنها دلیل مدعای ترک بودن مولانا، وجود مدفن وی در شهر قونیه (کُنیا در ترکیه امروزی) نبوده، بلکه تلاشهای اقتصادی کشور همسایهمان که دست کم از زاویه تجاری درست به ماجرا نگریسته، در ماجرا دخیل بوده و به عبارتی بهتر، ظاهرا ترکها در کنار بهره بردن از موهبتی که نصیبشان شده، نقش به سزایی در معرفی این عارف به جهانیان ایفا کردهاند. اما در نقطه مقابل، ما به ازای کاری که تقریبا صورت ندادهایم توقع داریم که مردم جهان متوجه حقیقتِ پس ماجرا شده و لابد بدانند که مولانا ایرانی بوده و حتی شمس تبریزی در شهرستان خوی مدفون شده و مقبره وی در قونیه، جعلی است؛ اینقدر که نوادگان ترک مولانا هم بر این امر صحه گذاشته و شهروند افتخاری خوی هم به شمار میروند! پای محاسبهای ساده و دو دو تایی در میان است که فارغ از اینکه کدام یک از طرفین درگیر ، پیروز میدان لقب خواهند گرفت، محصولی مشترک برای عرضه به جهان تدارک دیده و ممکن است هر دو طرف (حتی میتوان افغانها و شاید تاجیکها را هم به ماجرا وارد کرده و از چند طرف درگیر در این غائله سخن به میان آورد!) به دنبال مطمع نظری در حاشیه این امر هم باشند؛ چیزی مانند غرور ملی، تاریخ پر افتخار و مسائلی از این دست. درست همین نقطه است که خیلیهایمان ترجیح میدهیم جهت پیکان انتقادات را به سمت دولت مردان و مسئولان ردههای مختلف برگردانده و کم کاری ایشان را عامل بروز این اتفاقات ارزیابی کنیم؛ انتقادی که چه بسا تا حدودی وارد هم باشد اما بی شک وقتی من و شما به این امر کوچکترین حساسیتی نشان نمیدهیم، چگونه توقع خواهیم داشت که اگر روزی به سمتی رسیده و در زمره مسئولان قرار گرفتیم، تغییر رویه داده و مولانا دوست شویم؟ به عبارتی بهتر، مگر میشود مولانا را نشناخته و آثارش را نخوانده باشیم، اما داعیه دوستداریاش را داشته و در سالروز ولادتش شادی کرده و دیگران را هم سهیم کنیم؟ آیا توقع داریم که مسئولیت گرفتن یک فرد منجر به مولاشناسیاش شود؟ این درست که مقبره این شاعر بزرگ در ترکیه واقع شده و میزبانان وی به غایت کمال از این مهم بهره برده و حتی گاه مضامین اشعار وی را از ترکی (یعنی بعد از یکبار ترجمه از زبان فارسی به ترکی استانبولی) به فارسی ترجمه کرده(!) و در بروشورهای راهنما قید کنند، اما هیچ دقت کردهایم که گنجینه بزرگ به جای مانده از وی به زبان فارسی و رسمالخط امروزی آن برگرفته از عربی و به گونهای بسیار متفاوت با رسمالخط امروزی ترکها بوده و مزیت بزرگی نصیبمان کرده است؟ حالا بد نیست که از خودمان بپرسیم: آیا جبر جغرافیایی سبب مهجور ماندن مولانا از کشورمان شده یا کاهلی ما؟!» 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده