رفتن به مطلب

گاو وخوک


Hanaaneh

ارسال های توصیه شده

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:

نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.

کشیش گفت:

بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم...

خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده

هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.!!

اما در مورد من چی؟…

من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست

 

می دانی جواب گاو چه بود؟

 

جوابش این بود:

شاید علتش این باشد که

“هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم”

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...