آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۳ نسلی که سوختند چه خودشون رو بسوزونند چه دیگران بسوزوننشون . ولی درد خودسوزی فوقش 10 دقیقه ست ولی درد این سوختن...واقعا" سخته بیکاری آدم رو به جنون میکشونه . فوق لیسانس مکانیک باشی و کار نداشته باشی نتیجه ش همین میشه که طرف روانی میشه. در مورد اون دانشجو که خودسوزی کرد واقعا" کسی از شرایط روحیش خبر دار نیست و نمیدونه در چه شرایطی بوده که خودسوزی رو به ادامه ی زندگی ترجیح داده اما همین رو بگم کسایی که اونجا بوده میگفتن از همون پمپ بنزین، بنزین خریده و خودشو آتیش زده شاید تو چند ساعت آدم به حدی برسه که حاضر شه چنین کاری بکنه اما اگه کسی رو داشت و میتونست آرومش کنه همچین اتفاقی نمی افتاد. اما در مورد ما ایرانی ها باید بگم ما ایرانیها شاید به قول شما مقاومتمون بالاست شاید توان اعتراض نداریم و شاید های زیادی اما چیزی که این وسط وجود داره اینه که راهی برای گرفتن حق و حقوق خودمون متصور نیستیم بهتر بگم به این شرایط رو قبول کردیم و حتی بدتر از این رو هم قبول میکنیم چون نمیتونیم یه صدای واحد باشیم چون به این سبک زندگی عادت کردیم و تو فکر ما چیزی به عنوان تلاش برای زندگی بهتر وجود نداره . چرا یه فکر تو ذهنمون هست ساکت باش تا شرایط از این بدتر نشه در مورد ملت همیشه در صحنه ی ما درست میفرمایید اما اصلا چرا باید شرایط طوری باشه که برای گرفتن چیزی که حقمون هست توی جایی که مال ماست باید بجنگیم؟ قانون زندگی اینه که تلاش کن و به قله برس نه اینکه تلاش کن و در جا بزن ............... این مساله رو خودم به عینه دیدم : خوابگاه دانشجوهای پسر پزشکی کنار خونمون بود ، شب پسر 19 ساله از پشت بوم خوابگاه خودشو پرت کرده بود پایین و مُرد صبح جسدش تو کوچه بود . از دوستاش پرسیدن چرا دوستاش گفتن بخاطر سنگینی درسها و استرسی که داشت همیشه نگران بود نتونه درسهاشو خوب پاس کنه ............... اینقد نگرانیها رو زیاد کردن که یه جوون بخاطر درس خودکشی میکنه!!! همه ی مردم میدونن که دنیا فقط درس نیست ، اما ببینید شرایط چطوره که دنیای ما توی چند تا چیز خلاصه شده 7 لینک به دیدگاه
Yaser.C 5059 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۳ یه سری چیزا به خود ما برمیگرده... به شخص خود ما این که چه قد اراده داریم؟چه قد حاضریم از راحتیمون بگذریم؟؟اگه بحث بیکاری هست و بیکار زیاده یه درصدیش به خود دانشجو بر میگرده ما میخوایم یه کار اداری پیدا بشه و قشنگ مثل آقا یا خانم مهندس یا کارمند وارد صبح بریم سر کار و بعد از ظهر هم برگردیم خونمون... باید واقع بین بود....دیگه کار دولتی اشباع شده... دنبال راحتی نباید بود بایستی خودمون دست به کار بشیم این همه دانشگاه بودیم باید از توانایی هامون استفاده کنیم... این حرکت اگه از روی بیکاری بوده باشه و دلیلش یه همچین چیزی باشه اولین اشخاصی که مقصرن همون اطرافیانی هستن که وقتی این آدم رو در حال مرگ دیدن به تکاپو افتادن...خواه این افراد دوستان باشن خواه والدین چیزی که هممون میدونیم اینه که رفتار انسان دینامیک داره و همچین یهویی نیست که پسره صبح بگه بریم خودمونو بسوزونیم ببینیم چه مزه ایه؟؟؟ این رفتار کاملا توسط افراد نزدیک قابل درکه به همین دلیل من اطرافیان رو بزرگترین مقصر این ماجرا میدونم 2 لینک به دیدگاه
manjari 2934 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۳ یسری حرفها اصلا درست نیست:vahidrk: هرکسی یه ظرفیتی داره من خودم که یه دخترم و تازه عقد کردم از بس بیکار بودم خسته شدم و با توجه به بیکاری که اینجا هست رفتم سراغ کار هنری که اصلا ربطی به لیسانسی که بخاطرش این همه عذاب کشیدم نداره، فقط بخاطر اینکه بدونم بیکار ننشستم و مثلا شاغلم!!!!! واقعا خداروشکر که لااقل یه کار خوب برای همسرم پیدا شد وگرنه معلوم نبود مشکلات ما تا کجا بره حالا یک لحظه خوش بینانه ترین حالتش رو فکر کنید، پسر باشی نگران درس و آینده کاری و آینده زندگیت باشی دلت بخواد زودتر به کسی که دوسش داری برسی و اون رو خوشبخت کنی (که یک بخش خوشبختی دارایی هست) خب وقتی ببینی الان 21 سالت هست و هنوز دانشجویی پس کی میتونی یک بخشی از این خواسته هات رو عملی کنی، نبینید که خیلیها بیکار و عارند و پرو پرو علاف میگردند و روز به روز سرحال تر میشن اونا از بی خیالیشونه!!!!! کارش اصلا درست نبود ولی باید بهش حق داد واقعا خدا رحمتش کنه کاش خیلیها به اندازه اون مرحوم و خیلی از مرحومهایی که هنوز بناچار نفس میکشند غیرت داشتند. 5 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۳ یسری حرفها اصلا درست نیست:vahidrk:هرکسی یه ظرفیتی داره من خودم که یه دخترم و تازه عقد کردم از بس بیکار بودم خسته شدم و با توجه به بیکاری که اینجا هست رفتم سراغ کار هنری که اصلا ربطی به لیسانسی که بخاطرش این همه عذاب کشیدم نداره، فقط بخاطر اینکه بدونم بیکار ننشستم و مثلا شاغلم!!!!! واقعا خداروشکر که لااقل یه کار خوب برای همسرم پیدا شد وگرنه معلوم نبود مشکلات ما تا کجا بره حالا یک لحظه خوش بینانه ترین حالتش رو فکر کنید، پسر باشی نگران درس و آینده کاری و آینده زندگیت باشی دلت بخواد زودتر به کسی که دوسش داری برسی و اون رو خوشبخت کنی (که یک بخش خوشبختی دارایی هست) خب وقتی ببینی الان 21 سالت هست و هنوز دانشجویی پس کی میتونی یک بخشی از این خواسته هات رو عملی کنی، نبینید که خیلیها بیکار و عارند و پرو پرو علاف میگردند و روز به روز سرحال تر میشن اونا از بی خیالیشونه!!!!! کارش اصلا درست نبود ولی باید بهش حق داد واقعا خدا رحمتش کنه کاش خیلیها به اندازه اون مرحوم و خیلی از مرحومهایی که هنوز بناچار نفس میکشند غیرت داشتند. بدترین شیوه مقابله با مشکلات فرار از اوناس حرفتون رو اصلا قبول ندارم 3 لینک به دیدگاه
manjari 2934 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۹۳ بدترین شیوه مقابله با مشکلات فرار از اوناس حرفتون رو اصلا قبول ندارم کسی نگفت فرار از مشکلات گفتم ظرفیت آدمها با هم فرق میکنه،خیلی ها امید و انگیزه ندارند پس خیلی زود کم میارن و اولین و بدترین راه رو انتخاب میکنند،درست مثل کسانی که توی زندگی مشترکشون با خیلی از مشکلات مواجه میشن و بهترین راه رو طلاق میدونند در صورتی که باید با شرایط جنگید اما کسی نمیتونه جای دیگران تصمیم بگیره چون انتظار و توقع آدمها از زندگی و حتی افراد زندگیشون متفاوت هست. از زندگی دیگران اطلاعی ندارید برای همین راحت نظر میدید حیف که یک مثال عینی از دوست صمیمیم رو نمیتونم براتون بزنم تا بهتر متوجه بشید. در کل انشالله شرایط زندگی جوونها مخصوصا جنبه شغلیشون حل بشه که کلی از فسادها و اعتیادها و طلاقها و ... از بیکاری هست. 4 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۹۳ کسی نگفت فرار از مشکلات گفتم ظرفیت آدمها با هم فرق میکنه،خیلی ها امید و انگیزه ندارند پس خیلی زود کم میارن و اولین و بدترین راه رو انتخاب میکنند،درست مثل کسانی که توی زندگی مشترکشون با خیلی از مشکلات مواجه میشن و بهترین راه رو طلاق میدونند در صورتی که باید با شرایط جنگیداما کسی نمیتونه جای دیگران تصمیم بگیره چون انتظار و توقع آدمها از زندگی و حتی افراد زندگیشون متفاوت هست. از زندگی دیگران اطلاعی ندارید برای همین راحت نظر میدید حیف که یک مثال عینی از دوست صمیمیم رو نمیتونم براتون بزنم تا بهتر متوجه بشید. در کل انشالله شرایط زندگی جوونها مخصوصا جنبه شغلیشون حل بشه که کلی از فسادها و اعتیادها و طلاقها و ... از بیکاری هست. حرف شما تا حدودی درست چون نمونه ی عینی اون چیزی که میگین رو خودمم دیدم اما مسلما راهش این نیست 2 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۳ سال پیش یکی از بچه های دانشگاهمون جلو چشم همه ی ماها خودشو از بالای طبقه ی سوم پرت کرد پایین سرش خورد به سنگ و فوت کرد مثل ایشون یجورایی به پوچی میرسن نمیدونم آدم چقدر باید سیر بشه که خودکشی کنه:5c6ipag2mnshmsf5ju3 توی دانشگاه ماهم یه مورد اتفاق افتاده ،توهمین چند سال اخیر ، من هم اون روز دانشگاه بودم 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده