One gear 7070 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۳ موضوع انشاء:اینترنت را تعریف کنید با رسم شکل! زنگ انشاء: البته بر همه واضح و مبرهن است که اینترنت چیز بسیار خوبی است که آدم می تواند با آن کلاس بگذارد و با دایی اش توی بلاد کفـــر _ که نمی دانیم کجاست_ حرف بزند و دایی آدم به آدم بگوید ماشاالله چقدر بزرگ شدی و آدم ذوق کند! زنگ ریاضی: اینترنت اگر دوتا خوبی داشته باشد ، سه تا هم بدی دارد ، پس می ماند چند تا؟ یک بدی! آدم قبل از اینکه برود نمره اش را به مامانش یک جوری بگوید که مامانش ناراحت نشود و قرص اعصاب نخورد ، اینترنت دهن لق بهش می گوید و آدم وقتی می آید خانه ، فقط کتکش مانده که بخورد و برود بخوابد! زنگ فارسی: من یار مهربانم دانا و خوش بیانم دانی که اسم من چیست؟ اینترنتم ؟ نه جانم! زنگ جغرافی: آقـــا اجـــــازه! ما اول با استفاده از شبکه جهانی اینترنت (بابایمان گفت این طوری بگو که کلاسش بیشتر بشود!) و در اتاق های مفید چت فهمیدیم که پایتخت کشور با کلاس فرانسه ، که مردمانش هم به زبان فارسی حرف می زنند ، موگادیشو است! ما خیلی خوشحال شدیم که دانشمان زیاد شد ، ولی بعد فهمیدم آن آلنی که ما باهاش چت کردیم و علم مان زیاد شد همان حسن ، همسایه ی بغلی مان است و آن بی سواد هم نمی دانسته که فرانسه پایتختش کن سولوقون است ، نه موگادیشو! زنگ اجتماعی: اصولا در جامعه امروز ، ارتباطات یک امر نهادینه است که نیاز به بسترسازی های فراوانی برای پیشبرد اهداف کلان دارد! (روزنامه بابام!) زنگ تاریخ: آقا اجـــــازه! ما در تحقیقاتمان فهمیده ایم که اگر اسکندر مقدونی با یزدگرد سوم توی اتاق های چت آشنا می شدند و مثل فیلم های هندی آخرش می فهمیدند که باهم فامیلند ، الآن روی سنگ های تخت جمشید مردم آن طوری یادگاری نمی نوشتند! زنگ علوم: ما با توجه به تجربه ی تلخ چت با حسن به جای آلن ، این دفعه توی یک سایت علمی رفتیم که خیلی حرف های دانشمندی تویش بود و آدم با خواندنش در آینده بیکار نخواهد ماند . ما در این سایت علمی فهمیدیم که پانزده فوریه برخلاف تصور صاحب نظران ، تاریخ تولد محمد گلزار است نه مهناز افشار!!! 5 لینک به دیدگاه
One gear 7070 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۳ موضوع انشاء: علم و پژوهش با رسم شکل به نام خدایی که وقتی قلم در دستم می گیرم به یادش می افتم و معلم هم شمعی است که دارد می سوزد و نور می دهد تا شاید بتواند ما کور و کچل های مردم را آدم کند بلکه فردا برای خودمان کسی بشویم ، ولی آخرش هم ما هیچی نمی شویم و علاف می شویم! موضوع انشای این هفته ی ما علم و پژوهش است که ما تازه کلمه اش را یاد گرفته ایم و قبلا بهش می گفتیم تحقیق. البته فقط ما نمی گفتیم ها!!! همه کافی نت های محل هم همین را می گویند ، تازه روی شیشه شان هم چسبانده اند ، می توانید بروید ببینید و قیمت بکنید. به هر حال قدیمی ها اعتقاد داشتند آدمی که تحقیق می کند باید دود چراغ بخورد و برود استخوان بترکاند ، ولی امروزه خیلی چیزها عوض شده، این یکی هم روش! مثلا وقتی بابای ما می خواست در مورد خواستگار خواهرمان تحقیقات بکند ، دود چراغ نخورد ، فقط کلی دود ماشین خورد! آخرش هم به جای استخوان ترکاندن ، طرف را ترکاند و گفت ما به آدم بیکار دختر نمی دهیم! ما هم وقتی در این مورد تحقیق کردیم دیدیم تا وقتی که استاد گوگل و استاد یاهو هستند ، برای این کارهای خوب دیگر چه کاری است آدم برود آن کارهای سخت را بکند ، خب می روی توی اینترنت جست و جو می کند و به قول داداشمان به منابع دست اول می رسد دیگر! البته ممکن است این کار به وقت بازی های سالم یارانه ای مان لطمه بزند ، ولی ما نباید ناراحت بشویم و نباید برویم پول بدهیم به کافی نتی ها که حالا بیا تو هم یک نانی بخور تا من بروم با تیم حسن اینا بازی کنم ، خب این چیزها خوب نیست و ما اصلا تاییدش نمی کنیم!!! این بود انشای من!!! 3 لینک به دیدگاه
One gear 7070 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۳ موضوع انشاء: عید را چگونه می گذرانید؟ اکنون که قلم در دست می گیرم و می خواهم درباره ی عید بنویسم خانه مان خیلی به هم ریخته است و مامانم با بابام دارند دعوا می کنند که امسال پرده ها را بشویند یا نه! البته به نظر من اصلا پرده را نباید آویزان بکنیم از جلوی پنجره ؛ چون هی تندتند کثیف می شود و مامان آدم به بابای آدم می گوید که پرده ها را باز کند. بعد بشوید و دوباره برود بالای چهارپایه و بزند به چوب پرده. آن وقت بابای آدم با مامانش دعوا می کند و آخر سر هم آدم آن وسط کتک می خورد تا دل بابایش خنک شود و بعد بلند شود پرده ها را بزند. امسال عید بابایمان گفته که به مسافرت می رویم ، مثل پارسال ، اما پارسال ما به مسافرت نرفتیم ؛ چون عیدی بابایمان را زیاد نکردند ، پس مجبور شدیم فقط لباس نو بخریم و مامانمان به زور برای بابایمان یک جفت کفش چینی بخرد و همه مان بخندیم. این چینی ها در ایجاد خنده و کاسبی واقعا معرکه اند. حتی خنده شان شبیه صدای قلک است. ما مسافرت را دوست داریم ، اما نه اینطوری که عیدی بابایمان را کم بدهند ، بعد ما هم عیدی مان کم بشود و سفر هم نرویم و بابایمان الکی تا شهربازی ببردمان و بگوید سفر رفتیم. در روزهای عید ما فقط بازی نمی کنیم و پیک شادی مان را هم حل می کنیم. ما برای حل کردن پیک شادی از پدر و مادرمان کمک نمی گیریم ، فقط به آنها می گوییم که ما را راهنمایی کنند و آنها هم راهنمایی مان می کنند و خط شان را نمی شود خواند ... ببخشید...! ما در عید نوروز آجیل زیاد نمی خوریم ، اما میوه خیلی می خوریم ، چون به هر خانه ای که می رویم دیگر از آجیل خبری نیست . اگر هم باشد بچه های صاحب خانه قبلا دخلش را آورده اند و فقط نخود و کشمشش برای ما مانده است ! بابایمان هم می گوید پسته قند خون را می برد بالا و جیب را سوراخ می کند. به خاطر همین با وجود مخالفت های مامان ، فقط نخود و کشمش خریده است و الآن که اینها را می نویسم ، بحث کشمشی آنها هنوز ادامه دارد! خب انگار باید انشاء را تمام کنیم. در پایان نتیجه می گیریم که عید خیلی خوب است و عیدی هم خوب است و کفش چینی را هر کس ساخته خدا پدرش را بیامرزد و در چهارشنبه سوری نباید ترقه بازی کنیم و آجیل بخوریم و فیلم های تن پرور ببینیم . باید تا فرصت باقی است ، به خانه ی فامیل های دور برویم و عیدی بگیریم...!!! 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده