رفتن به مطلب

سیروس مقدم: دیگر پایتخت نمی‌سازم


ارسال های توصیه شده

این درست است که پیشنهاد دهنده «پایتخت3»، تلویزیون و مدیران فرهنگی اش بودند، اما باور کنید، اگر به قصه و ایده جذاب و بکری نمی رسیدیم، هرگز «پایتخت 3» را شروع نمی کردیم.

 

آفتاب: خیلی‌ها منتظر هستند بدانند آیا سه گانه «پایتخت» ادامه پیدا خواهد کرد یا خیر؟ بسیاری فکر می‌کردند «پایتخت 3» نتواند همچون دو مجموعه قبلی جذاب از آب در آید، خیلی ها انتظار به زمین خوردن این مجموعه را در نوروز 93 داشتند و خیلی‌ها هم به مقدم، گروهش و البته ریسک این تیم در به دست گرفتن مجدد این سریال با قصه ای جدید مطمئن بودند. بالاخره «پایتخت 3» ساخته شد، روی آنتن رفت، طرفداران خودش را مثل همیشه داشت و مثل هر اثر نمایشی منتقدانی را نیز با خود همراه کرد. امّا نکته ای که بیش از هر چیز در سری سوم «پایتخت» مشهود بود و البته خواسته قلبی خود سیروس مقدم، ارتباط مخاطب با قصه نو و شخصیت هایی بود که بدون شک امروز از محبوب های تلویزیون محسوب می شوند. سیروس مقدم در روزهای پایانی پخش سریالش مهمان یک فنجان چای «بانی فیلم» شد و از هر دری در خصوص «پایتخت» صحبت کرد، از سبک و سیاق قصه گویی جدیدش، کارگردانی مستند گونه، پرداخت شخصیت هایی که پس از سری اول و دوم امروز نیازمند رنگ و لعابی نو بودند تا جذاب و با مزه باقی بمانند و البته حرف و حدیث هایی که در طول پخش سریال به گوش رسید و با فینال متفاوت «پایتخت» فروکش کرد...

 

سریال پایتخت(3) در حالی شکل گرفت که خیلی ها امکان ساخت آن را زیاد نمی دانستند. هدفتان از این ریسک بزرگ چه بود ؟

 

ـ واقعیت این است که هدف خاصی در بین نبود. من و خانم غفوری تا مدتها، حتی به ساختن «پایتخت 3»، فکر هم نمی کردیم و پروژه ای به نام «میکاییل» را به نویسندگی سعید نعمت ا...، برای ناجی هنر در دستور کار داشتیم، حتی برای بازبینی محل به جنوب رفتیم، هفت قسمت فیلمنامه نگارش شد، با بازیگران تا مرحله عقد قرارداد هم پیش رفتیم که ناگهان سازمان، تصمیم گرفت که «پایتخت 3» را، تولید کند. با توجه به اینکه سریال «میکاییل» حتماً باید در پاییز و زمستان و در جنوب تولید می شد، عملاً آنرا کنار گذاشتیم تا پایتخت را شروع کنیم.

 

از سوی دیگر، محسن تنابنده و احمد مهرانفر با «شاهگوش» قرارداد داشتند و دوقلوهای ما در سوئد زندگی می‌کردند. دیگران نیز هر کدام گرفتاری خود را داشتند و جمع کردن گروه پایتخت، کار بسیار سخت و بعیدی به نظر می‌رسید. از همه مهمتر، خط داستانی و یا طرح فیلمنامه هم نداشتیم و تیم نویسنده هم، هنوز شکل نگرفته بود. بنابراین، مجبور شدیم میکاییل را تعطیل و تلاش کنیم پایتخت را کنار هم جمع کنیم و این همزمان بود با اوج بحران مالی در سازمان و پایتختی که به لحاظ مالی باید حمایت می‌ شد تا شروع شود.

 

در نهایت با حمایت های مالی دارابی و پی گیری های فرجی و سیفی آزاد، استارت پایتخت در مهرماه زده شد و ما تصمیم گرفتیم که با کمک تیم، پایتختی را بسازیم که نسبت به «پایتخت های 1 و 2»، گامی به جلو داشته و قوی تر باشد.

 

قبول دارید ممکن بود این سری، همه رشته های شما و تیمتان را پنبه کند ؟ چه فاکتور هایی این موفقیت را برای شما از پیش تضمین می کرد؟

 

ـ این نگرانی همواره وجود دارد. وقتی «پایتخت 2» را شروع کردیم، با خود می گفتیم، چه باید کرد که نسبت به «پایتخت 1»، گامی به جلو باشد. تجربه های ناموفق گذشته، ما را می ترساند، ولی از طرف دیگر با تیم سازنده و بخصوص محسن تنابنده پیمان بستیم که اگر به ایده و طرح تازه ای نرسیم و موقعیت های جذاب تازه ای نداشته باشیم، «پایتخت 2» را نسازیم و بگذاریم خاطره خوب «پایتخت1»، در ذهن مردم پابرجا بماند.

 

در این سری هم، مدتهای مدید تیم نویسنده با اضافه شدن خشایار الوند، همه دغدغه شان این بود که روی چه موضوعی متمرکز شوند که هم حال و هوایی بومی و محلی داشته باشد و هم پیامی فراگیر برای همه هموطنان مان در آن نهفته شود. زمانی که ایده کُشتی که ورزشی همگانی در مازندران است به ذهن نویسندگان خطور کرد، با طرح قهرمانی جهان توسط نقی، عنصر ملّی و ایرانی هم آغشته شد و ضمانت گیرایی آنرا تضمین کرد.

 

اجازه دهید باور نکنم تنها خواسته تلویزیون و مخاطب این انگیزه را به شما داد. اگر بیس و پایه سری سوم شکل نمی گرفت دست به کار می شدید؟

 

ـ این درست است که پیشنهاد دهنده «پایتخت3»، تلویزیون و مدیران فرهنگی اش بودند، اما باور کنید، اگر به قصه و ایده جذاب و بکری نمی رسیدیم، هرگز «پایتخت 3» را شروع نمی کردیم. ما شرطمان با تلویزیون این بود که به امّا و اگر بسنده نکنیم و اگر به سوژه قابل دفاعی نرسیدیم، «پایتخت» را کنار بگذاریم و روی طرح و ایده سریال دیگری برای ایام عید فکر کنیم. خوشبختانه تلویزیون هم پذیرفت و ما حتی روی یکی - دو ایده کمدی دیگر متمرکز شدیم، تا محسن تنابنده و تیمش، اعلام کردند ایده جذابی یافته اند که همانا بحث کُشتی و قهرمانی نقی در جام جهانی پیشکسوتان بود. بنابراین طرح های دیگر را کنار گذاشتیم و روی «پایتخت 3» فوکوس و به سازمان اعلام کردیم حالا می توانند روی «پایتخت» سرمایه گذاری کنند.

 

دو خطی سری سوم چه بود و چگونه کار به اینجا کشیده شد ؟

 

- دو خطی سری سوم این بود: نقی معمولی در آستانه زندگی در خانه تازه سازش، بر اثر یک اهمال و کوتاهی، در شب عروسی ارسطو، سقف خانه اش می ریزد و دچار افسردگی و بد اخلاقی می شود. هما، برای کمک و تغییر حال روحی اش، او را تشویق می کند که به ورزش دوران جوانی اش، یعنی کشتی برگشته و اوقات فراغت خود را پر و بر افسردگی ناشی از خرابی خانه و بیکاری اش غلبه کند. نقی در فینال پیشکسوتان ایران به خاطر غرور بی جا و دست کم گرفتن حریف، بازنده می شود و حالش از آنچه بود، بدتر می شود. ... تا زمانی که به عنوان نفر دوم به اردوی تیم ملی فرا خوانده می شود و این بار، آگاهانه و مصمّم تر، قهرمان جهان می شود و باعث غرور و افتخار هموطنان و هم شهری ها و خانواده اش می گردد...

 

قسمت های آغازین سریال، چندین بار بازنویسی شد و در نهایت قرار شد تا قصه از عروسی ارسطو و خرابی خانه نقی شروع شود و سپس وارد بحث کُشتی شویم...

 

در سری سوم بیشتر شاهد این هستیم که کاراکتر هایی که در دوسری قبل خلق شدند ، محبوب تر و شناخته تر شدند و... کار را به دست گرفتند و شدند برگ برنده شما، قبول دارید که گاهی شخصیت ها بیش از خود قصه، پیش برنده کار بودند ؟ این هدف از پیش تعیین شده خودتان نبود ؟

 

- باید بپذیریم که در نمایش های جهانی هم این یک اصل است. شخصیت هایی محبوب و دوست داشتنی می شوند و سپس بر اساس آنها، قصه های دیگری نوشته می شود... طبیعی است که این شخصیت ها زمام قصه را در دست گرفته و پیش برنده ماجراها می شوند... روابط این آدمها، خلق و خوی آنها، طرز گفتارشان، شیوه زندگی شان و... همه و همه، مانند خود زندگی، در سریال جاری می شود... اینگونه قصه ها، بر اساس توان و قدرت بازی بازیگرانش می توانند، باورپذیر شوند... این مطلب برای همه ما روشن بود و به همین دلیل هم وقتی که حضور احمد مهرانفر به عنوان ارسطو، دچار مسئله شد، همه ما نگران شدیم و گویی از یک میز چهار پایه، یک پایه اش کم است و تعادل ندارد و لنگ می زند. چون بسیاری از موقعیت های «پایتخت» بر اساس، بده بستان های ارسطو و نقی شکل می گرفت... بنابراین نبود ارسطو و یا هریک از شخصیتها پازل «پایتخت» را دچار نابسامانی می کرد... ما سعی کردیم تعادل خوبی بین پیشرفت قصه و توان بازیگران برقرار کنیم که هیچ کدام بر دیگری نچربد... اما می پذیریم که بعضی جاها، این شخصیت ها بودند که از قصه جلو می زدند و برخی مواقع هم بر عکس بود، شخصیت ها، تحت الشعاع قصه و فضا قرار می گرفتند، مثل مراسم رونمایی از لباس تیم ملی... .

 

نکته ای که شاید در سری سوم بیش از دو سری قبلی مشهود بود، شوخی های کلامی و رفتاری در دل لحظات کاملا جدی و حتی دراماتیک از جمله شکست نقی، ساچمه مانده در بدن بهبود و... بود در این باره صحبت می کنید ؟

 

ـ باید بپذیریم که وقتی اثری در ژانر کمدی خلق می کنیم، وظیفه اصلی، طرح مسائل تلخ و جدی و اجتماعی است با چاشنی شیرینی و خنده و ملاحت... بنابراین هر چقدر بتوانیم در عین طرح مسائل واقعی لبخند بیشتری بر لب مردم بنشانیم، به وظیفه خود بهتر عمل کرده ایم. لبخندی که همراه با تفکر و تعمق است و اصلاً به سمت لودگی و بیهوده گویی، تمسخر، تحقیر و استهزاء نمی رود و حتی آنرا به نقد می کشد.

 

در «پایتخت3»، موقعیت های خطیر و هولناک و دردناکی وجود دارد که اگر طرح آنها، همراه با شیرینی و لبخند نمی شد، به شدت تلخ و غیر قابل تحمل می‌شد؛ مثلاً موضوع محیط بانها و سختی های کار و اوضاع زندگی شان، تراژدی محض است، سعی کردیم تا در کنار طرح این مصائب، با ایجاد شوخی و خنده، فرصت نشان دادن آنها را هم داشته باشیم... یا در موضوع شکست نقی، حتماً می بایستی با چاشنی شوخی همراه شود که قابل تحمل گردد و انگیزه ای شود تا نقی را مصمم کند به قهرمانی برسد... این ویژگی خاص «پایتخت 3» است...

 

اینکه قصه پایتخت در طول مسیر در می آید کار را سخت تر نمی کند ؟ چقدر با قصه آماده در این جنس کار موافقید ؟ به نظر شما قصه آماده و کامل ، خلاقیت و بداهه تیم را تحت الشعاع قرار می دهد؟

 

ـ در ابتدا باید بگویم که طرح کلی و سیناپس کامل «پایتخت 3»، از ابتدا معلوم بود. ما می دانستیم که نقی باید شکست بخورد تا بتواند پیروز شود، تنها می ماند کیفیت و چگونگی رسیدن به این قهرمانی. در طول مسیر این سیناپس، باید موانع و مشکلات و حوادثی را طراحی می کردیم که قهرمانی نقی ارزشمند و با کیفیت شود. خوب این شیوه کار، بسیار سخت و ریسک پذیر است. ما حتی اگر قصه کامل و نوشته شده ای هم داشتیم، باز هم در طول ساخت سریال، دستخوش تغییرات می‌شد.

 

قصه «پایتخت» این ویژگی را دارد که به شدت به روز و منطبق با حوادث و ماجراهای روز پیش می رود و شاید هم به این دلیل است که مردم آنرا بسیار واقعی و ملموس می دانند.

 

قصه های «پایتخت» برآمده از دل جامعه و موضوعات روز جامعه است... ما این آمادگی را داشتیم که حتی فیلمنامه آماده شده را کنار بگذاریم و قصه تازه ای که برآمده از دل یک ماجرای واقعی است در آن تزریق کنیم...

 

موضوعی مثل محیط زیست، برگرفته از صفحه حوادث روزنامه هاست که ناگهان مورد هجوم شکارچیان غیرقانونی قرار گرفت و در مقطعی که ناگهان موضوع حیات وحش و محیط بانها حاد شد و شدت گرفت آنرا به فیلمنامه تزریق کردیم... یا موضوعات دیگر مثل تجلیل از محیط بانها... مراسم رونمایی از پیراهن تیم ملی که در زمان خودش، مهمترین مسئله جامعه شد، ولی به آن کم توجهی شد... بنابراین، این شیوه کار، ذات پایتخت است و آنرا به شدت واقعی و باورپذیر می کند... .

 

معمولا سریال‌های نوروزی با یک قصه واحد وچند داستانک پیش می روند اما اینجا شاهد بودیم داستانکها می آمدند محوری می شدند وگاهی به انتها می رسیدند و قصه ای دیگر کلید می خورد ....

 

- سریال «پایتخت»، هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ شکل، سریالی متفاوت با دیگر سریالهای تلویزیون است. اولاً که واقع گرایی و رئالیسم در آن کاملاً تعریف شده و معنادار است و واقع گرایی به معنای بازگویی حادثه، عین به عین که بسیار ملال آور و بی خاصیت است، نیست. لحظه های ناب و جذاب یک واقعیت درک و کشف می شود و لحاظ می گردد و سپس لحظات بدو بی خاصیت آن دور ریخته می شود.

 

از سوی دیگر ریتم سریال، با ریتم واقعی زندگی تفاوت هایی دارد. ریتم واقعی زندگی کُند و خیلی از مواقع تکراری و پوچ است، اما در «پایتخت» ریتم زندگی با ریتم هنری بازسازی زندگی، تلفیق شده و شما در 60 و یا 70 دقیقه ای که سریال می شود، در عین واقع گرایی، اصلاً کُند، ملال آور و تکراری به نظر نمی رسد...

 

از طرف دیگر، داستانکها و بچه قصه ها، اگر خود تبدیل به قصه اصلی و تأثیرگذاری نشوند، حوصله مخاطب را سر برده و دلیلی برای پیگیری آن نیافته و کلافه اش می کند. داستانکهای «پایتخت»، آنچنان حساب شده و به اندازه در قصه اصلی آورده می شوند، که به هیچ عنوان نمی توان آنرا جدا کرد و بعد قصه «پایتخت» را تعریف نمود... این مهارت نویسندگان «پایتخت» است.

 

سری سوم پایتخت هم در این وانفسای مالی سازمان به سراغ اسپانسر رفت . نمایش اینگونه اسپانسر، خواسته و طراحی خودتان بود یا شبکه ؟ ( این سوال خیلی هاست ) اصولا با استفاده اینگونه اسپانسر در آثار نمایشی موافق هستید ؟

 

ـ در همه دنیا، سه چیز است که بر اساس توان مالی حامیان مالی‌ اش، سر پا می ماند و فعالیت می کند. اول، سیاست، دوم ورزش و سوم هنر... بنابراین حضور حامیان مالی اصلاً چیز عجیب و غریبی نیست که می بایستی به فال نیک گرفته شود و از آن حمایت به عمل آید. اما تفاوت ما با دیگر کشورهای جهان در این است که شرح وظایف و کیفیت این همکاری حامیان مالی با سه مقوله ای که عرض کردم، روشن و قانونمند نیست. میزان دخالت این حامیان مالی در عرصه ای که به آن پا نهاده اند، چگونگی ارائه محصول موردنظر، تفاوتهای بین تبلیغ مستقیم و غیرمستقیم. توقعی که این حامیان مالی دارند و... از جمله این مسائل هستند.

 

خوشبختانه سریال «پایتخت»، سریالی شناخته شده است و خود معرف خود است. کمتر نیاز پیدا می شد سریال را توضیح دهیم و میزان همکاری با اسپانسر را مشخص کنیم... ما این شانس را داشتیم که با شرکت اطلس مال، که مدیرانی فرهنگی و آگاه با مسئله تبلیغات و آشنا به سریال پایتخت بودند همکاری داشته باشیم... خوشبختانه اتفاق خوبی افتاد... بحث تبلیغات در دل کار طراحی شد و به هیچ عنوان، با شعار و استفاده غیر منطقی، صدمه ای به سریال نخورد و این شرکت هم در دل قصه ما درست تعریف شد... در غیر اینصورت واقعاً ساخت سریال «پایتخت»، با اوضاع مالی مملکت و سازمان و هزینه های سرسام آورش بخصوص در بخش مسابقات، تقریباً غیر ممکن بود... من همین جا از این دوستان و حمایت های به موقع شان تشکر می کنم .

 

در سری سوم پایتخت هم اگرچه زندگی به شکلی قابل باور در جریان است اما بیش از قبل کارگردانی محسوس است ؟ مشخصا جدا از نمایش زندگی وجوهی دیگر نیز مد نظر بوده که جلوه های ویژه هم اینبار به کمک شما آمده بود ؟

 

ـ وقتی می‌خواستم «پایتخت3» را شروع کنم، مروری بر «پایتخت‌های 1 و 2» داشتم و به این نتیجه رسیدم که زیبایی های طبیعت مازندران، جنگلها، شالیزارها، آبگیرها و جاده ها و... تنها از طریق نماهای هوایی (هلی شات) قابل ارائه است. بنابراین سعی کردم تا زیبایی شمال را در مقایسه با دود و آلودگی تهران و برج ها و ترافیک و... از طریق این گونه نماها به نمایش بگذارم. از طرف دیگر، سعی کردم حضور خودم به عنوان کارگردان کمتر احساس شود و سکانس ها به ساده ترین شکل و نمابندی تصویربرداری شوند.

 

|نکته قابل توجه در این سری حرکات کمتر دوربین امیر معقولی بود. این بار قاب بندی های او کمتر شکسته می شد و مشخصا تصاویر شارپ تر به نظر می رسید....

 

قرار ما از روز اوّل همین بود. نماها، همگی رئال و طبیعی باشد. نورپردازی ها واقعی و در جهت خلق لحظات کمدی کار باشد و هیچ لحظه ای تحت الشعاع حرکت بی هدف دوربین و یا نورپردازی های دراماتیک خاص نباشد و همه چیز طبیعی به نظر برسد. امیر معقولی، فیلمبردار باهوشی است، او با کم کردن کنتراست تصاویر و شارپ نمودن عکس ها، تلاش کرد سریال «پایتخت»، راحت و روان و بی استرس به مخاطب منتقل شود و از هر حرکت اضافی و یا به رخ کشیدن، پرهیز کند.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...