رفتن به مطلب

يادداشتي بر داستان «استوديو شمارة 54» از ريچارد براتيگان


ارسال های توصیه شده

فتح‌الله اسماعيلي

 

 

ريچارد براتيگان از نويسندگان معاصر و فعال امريكا است كه پاره‌اي از داستان‌هايش ـ ازجمله «استوديو شمارة 54» - به نوعي « طرح» (Sketch) شباهت مي برد؛ كمابيش نظير « طرح »هايي كه «همينگ‌وي» در نخستين كتابش، « در زمان ما» منتشر كرده بود. در طرح‌هاي «همينگ‌وي» بيش از هر چيز فشردگي و اختصار به چشم مي خورد، كه در واقع به معناي دور ريختن قيد و بندهاي « سبك قديم» بود، و در عين حال روح زمانه را نيز بازتاب مي داد.

 

اصرار «همينگ‌وي» در توصيف امور عيني و نشانه‌هاي جسماني به حذف رويدادهاي غيرقابل مشاهده و ذهني مي انجامد؛ به طوري كه در بيان ماهيت حقيقي عواطف صرفاً به امور مشهود - يا به اصلاح فيزيك‌دان‌ها رويدادهاي « عمومي » - توجه نشان مي داد. در «طرح»هاي «همينگ‌وي» ـ و تبعاً آثار بعدي او ـ مجالي براي بيان «عواطف» و «احساسات»، جدا از نشانه‌هاي جسماني، وجود ندارد. او احساسي مانند ترس را، همان‌گونه كه در عالم واقع قابل تجربه است، يعني به صورت تغييراتي در جريان خون، انقباض رگ‌ها، شدت تپش قلب، تنفس تند ، ارتعاش ماهيچه‌ها و لرزش پوست نشان مي دهد، و اعتنايي به مفهوم انتزاعي خود «ترس» ندارد. طبيعي است كه مفاهيمي مانند عشق و شوق و خشم و نفرت نيز كمابيش به همين صورت بيان مي شوند. در واقع آن چه «همينگ‌وي» در آثار خود متجلي ساخت بيان نوعي قريحه يا حساسيت مدرن بود كه به نحوي تحولات عصر خود را نيز منعكس مي كرد.

 

 

طبعاً ريچارد براتيگان، و نويسندگاني مانند او ـ از جمله كارور، دكتروف، كارول اوتس ـ دين بزرگي از آن قريحه يا حساسيت مدرن، و نمايندگان شناخته‌شده آن‌ها در عرصه ادبيات و هنر، به گردن دارند. براتيگان در امتداد سنت همينگ‌وي و كارور قرار دارد ؛ اگر چه ساية دست خود او بر اثرش كاملاً مشهود است. «استوديو شمارة 54» طرحي است كه زمينة تأويل آن، به رغم سادگي ظاهري‌اش، بسيار لغزان است. در ساختمان متن كم‌ترين غرابت يا صنعتي به كار نرفته است، و همه چيز در نهايت سادگي و فروتني است. اما در زير لاية ظاهري متن مفاهيم ديگري نيز نهفته است كه البته در تبيين آن‌ها مي توان مناقشه كرد.

 

براي ورود به بحث مي توان اين پرسش مقدر را طرح كرد كه اصولاً داستان دربارة چيست؟ يا درواقع دربارة كي است؟ راوي مي گويد كه در طول هشت سال گذشته هر وقت ميلش كشيده است، تصادفاً ، به دوست خود تلفن كرده است. ما نمي دانيم اين دوست كيست. گفت و گوي ميان آن‌ها، چنان‌كه راوي مي گويد، اهميتي ندارد؛ آن چه اهميت دارد اين واقعيت است كه همواره گفت و گوي تلفني ميان آن دو برقرار مي شود. بله، گفت و گو اهميتي ندارد. مهم اين است كه يكي تلفن مي زند و ديگري گوشي تلفن را برمي دارد. بنابراين مي‌توانيم روايت را برعكس بخوانيم: مخاطب راوي تلفن كند و راوي گوشي را بردارد. ظاهراً اهميت قضيه در نفس رابطه است. اما اين رابطه نمايندة بيگانگي است. هر كدام در جايي، در خانة خودشان، هستند و يكي به ديگري تلفن مي زند. هركدام منتظر تلفن ديگري هستند؛ در انتظار مي مانند كه كسي تلفن را بردارد و صداي زنگ طنين انداز شود.

 

 

در واقع مي‌توان گفت كه داستان نياز به رابطه را بيان مي كند. شايد اصلاً مخاطبي ـ رفيقي ـ هم در كار نباشد. راوي منتظر است، هر روز درخانه‌اش مي نشيند، تا كسي زنگ تلفنش را به صدا دربياورد. به اين معنا داستان دربارة تنهايي است. دربارة روياهاي ماست. البته مي‌توان تأويل ديگري نيز قايل شد. داستان دربارة نوشتن است. آيا كسي نوشتة مارا مي‌خواند؟ مهم اين نيست كه متن دربارة چيست. مهم اين است كه كسي پيدا مي‌شود و آن رابخواند؟

 

تيرماه 84

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...