Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۳ [h=2]خیال پردازی[/h] خیال پروری خطرناک است. این کار برای بیماران و حتی برای خود ما نیز خطرناک است، زیرا هرگز نمیدانید چه نتیجهای به بار میآورد. عاقبت همان چیزی حاصل میشود که بیش از همه از آن واهمه دارید. وقتی به چنین تجربهای پا میگذارید، بدانید راهیست که ممکن است در آن کشته شوید. - کارل گوستاو یونگ، سمینار زرتشتِ نیچه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نیروی آفریننده کور و نابیناست و از اینرو شما هرگز نمیتوانید مطمئن شوید که چه چیزی از طریق شما خلق خواهد شد. وقتی وارد دنیای تصاویر ذهنی میشوید، وقتی به سراغ رویاهایتان میروید اگر از دانش کافی و شناخت مناسبی از طبیعت این جهان شگفتانگیز برخوردار نباشید -یا به تعبیر یونگ اگر وسایل لازم برای غواصی نداشته باشید- با جنازه فرق چندانی نخواهید داشت. جهان درون ما به لحاظ اخلاقی خنثی است، تمام نیروها در آن حضور دارند و اضداد چنان در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند که هیچ یکسویگی در آنها مشاهده نمیشود: مرگ و تولد، نیروی ویرانگر و آفریننده چنان دوشادوش هم قراریافتهاند که گویی دستِ راست و چپ یک وجود هستند. اینکه در سفر دریایی شبانهمان با کدام بخش از این انرژیها ملاقات خواهیم کرد و کدامین را در وجود خود جذب و تحلیل بریم بستگی تام و تمام به بینش و نگرش ذهن خودآگاه ما دارد. نمیتوان فردی که ایگوی بیثبات و ضعیفی دارد را با ناخودآگاه مواجه کرد، زیرا ظرف او تحمل پذیریش جفت اضداد را ندارد و به جای اینکه محمل کیمیا گردد، درهم فرو میپاشد. در سراسر دنیا آیینهای تشرف وجود دارند، در همهی تمدنهای کهن برای سالک جهان اسرار یک سری مقدمات و روشهای خودسازی پیشبینی شده است. تمدن مدرن ما از این حیث تمدنی بسیار فقیر است، زیرا از یکسو وجود ساحتهای دیگر آگاهی را انکار میکند و از سوی دیگر افرادی که طبیعت شهودی بیشتری دارند را نیز نمیتواند برای وارد شدن به این ساحات راهنمایی کند، که البته این نیز نتیجهی همان انکار اولیه است، چو هر چیزی که در روان سرکوب شود به شکلی نامناسب بیرون میریزد و فرد را تسخیر میکند -چه در شکل فردی و چه جمعی آن. برای همین است که سرخپوست تولتک بعد از تجربهی مصرف یک گیاه توهمزا با دانش و خردی برتر به جامعهی خود باز میگردد، ولی جوان شهرنشین امروزی بعد از مصرف داروی توهمزای مشابهی مثل LSD گمگشتهتر از پیش و به شکل یک (freak) به اجتماع خود باز میگردد. روانشناسی تحلیلی یونگ یکی از روشهاییست که میتوان با آن به سراغ ناخودآگاه رفت و در این سفر دریایی شبانه و خطرناک چون کشتیای میماند که شما را از غرق شدن در امواج غیرقابل پیشبینی اقیانوس ناهوشیاری حفظ میکند. یونگ تمام تلاش خود را کرد تا روشهای سنتی را به گونهای تغییر دهد تا برای انسان مدرن (ذهن غربی) مناسب باشد. میتوانید با واژگان او آشنا شوید و اگر احساس کردید برایتان مناسب است، آن را بیازمایید و اگر مناسب نیست حتما به سراغ روشهای دیگری بروید، ولی هیچگاه قصد این مرحله بیهمرهی خضر نکنید! .. : ) - وحیــد شاهـرضا؛ تهران، پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱ 1 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۳ [h=2]خیال فعال[/h] در عالم واقع خدا یک عقیده نیست؛ بلکه حقیقتی روانشناختیست که بر مردمان حادث میشود. ایدهی خدا از تجربهی ماورای طبیعت (numinosum) نشأت گرفت: تجربهای روانی مربوط به لحظاتی که انسان حس میکرد نیرویی بر او چیره شده است؛ این واژه از ریشهی لاتینی «numen» به معنای اشاره یا نشانه مشتق شده است. این واژه متعلق به تجربهای کهن در تاریخ باستان است، زمانی که انسان ناچار شد در برابر پیکرهی خداوند به نیایش بنشیند، پس به سوی سنگی گام برداشت که افراشته شده بود تا مردمان طوری دعاهایشان را به گوشش بخوانند که خدا صدایشان را بشنود؛ سپس آنقدر بر آن پیکره چشم دوخت تا خدا سری جنباند یا چشمانش را باز و بسته کرد یا به طریقی دیگر پاسخی به او داد. این شیوهی خلاصه شدهی یک خیالپردازی فعال (Active Imagination) است: تمرکز بر یک تصویر یا پیکره تا زمانی که به حرکت درآید؛ لحظهای که خدا در آن اشارهای میکند تا پذیرش یا عدم پذیرش خود را نشان دهد، همان لحظهی ماورای طبیعی است. - کارل گوستاو یونگ، سمینار زرتشتِ نیچه بیشترین تحقیقات یونگ در حوزهی روانشناسی به دنیای اسرارآمیز شبانهی روح تعلق دارد؛ در واقع، در میان معاطران شاید هیچ دانشمند دیگری را نتوان یافت که تا این اندازه در مورد رویا تحقیق کرده باشد. از اینرو مطالعهی حاصل کار او میتواند برای درک اسرار شبانهی زندگی ما بسیار مفید باشد. از آنجایی که رویاها کاملاً خودانگیحته و غیرقابل مهار هستند، یونگ روشی را ابداع کرد تا بتوان به صورتی فعالتر و خودخواسته با ناخودآگاه ارتباط برقرار کنیم. یونگ نام این شیوهی دیالوگ با ناهوشیار را تخیل فعال (Active Imagination) گذاشت. در این شیوه فرد در حالتی آرام مینشیند و اجازه میدهد تا امواج مغزی او به حالت آلفا تغییر وضعیت دهند -این همان وضعیتیست که به طور طبیعی پیش از اینکه به خواب برویم تجربه میکنیم؛ حالت مابین خواب و بیداری- سپس به تصاویری که در ذهن او نقش میبندند توجه میکند و یا بر روی یک تصویر، مثلاً تصویر رویایی که شب پیش دیده است، متمرکز میشود. آنقدر در این وضعیت میماند تا محتویات تصویر ذهنیاش شروع به تغییر و حرکت کنند. فرد به شکل یک مشاهدهگر، مانند فردی که روی صندلی سینما نشسته است به پردهی نمایش ذهنش خیره میشود و نمایش ناخودآگاه را نظاره میکند. بعد از ده تا بیست دقیقه ماندن در این وضعیت چشمها را باز میکند و آنچه را شاهد بوده در دفتری مخصوص مینگارد. پس از یک دورهی منظم انجام این تکنیک ما یک دفتر از سلسله داستانهایی داریم که ضمیر ناهوشیار فرد به او دیکته کردهاند و میتوانیم با تحلیل محتویاتش به خودآگاهی بیشتری راجع به تمامیت شخصیت خود دست یابیم. تفاوت عمدهی این روش با دیدن رویای روز (Daydream) در این است که وقتی ما مشغول خیالبافیهای معمول هستیم، درگیر نیازها و خواستههای ذهن خودآگاهایم؛ ایگو کاملاً فعال است و به رویای ما مسیر میدهد. اما در خیال فعال ایگو تنها یک نظارهگر صرف است و این ضمیرناهوشیار ماست که تصاویر ذهنی را خلق میکند. شیوهی تحلیل کردن محتویات خیال فعال همانند شیوهی تعبیر رویاست، یعنی مجموعهای از تداعیهای فرد رویابین دربارهی افراد، موقعیتها و سمبلهای رویا به همراه در نظر گرفتن سمبولیسم محتویات آشکار شده در رویا با هم بررسی میشوند. بهترین نمونه برای تخیل فعال، «کتابِ قرمز» (Liber Novus) خود یونگ است، که مجموعهای از تصاویر کهنالگویی -حاصل مواجههی او با ضمیرناهوشیارش- و تحلیل نظاممند این تصاویر را شامل میشود. در واقع، آنچه ما روانشناسی تحلیلی مینامیم در روند شکلگیری این کتاب به وجود آمده است، که حاصل تراوشات روح اوست. از اینرو یونگ به شاگردانش توصیه میکرد که روش و دادههای او را صرفاً تکرار نکنند، بلکه به صدای روحشان گوش بدهند، همانطور که خود او چنین کرد: «خدا را شکر که من یونگ هستم و نه یک یونگین». یونگ در مسیر خیالفعال خود متوجه شد که در ضمیر ناهوشیار تصاویری وجود دارند که کم و بیش هویت مستقلی را بروز میدهند و بارها تکرار میگردند: هر کدام از این تصاویر مجموعهی بهم پیوستهای از افکار و احساساتاند که از نظر یونگ بارها در طول تاریخ تکامل بشر توسط نیاکان ما تجربه شدهاند؛ او نام این تصاویر را کهنالگو گذاشت و برخی از مهمترینهایشان را به تفصیل باز کرد و تبیین نمود. از جمله کهنالگوی «سایه» (Shadow) که بخش فرودین شخصیت فرد را نمادینه میکند: این جنبهای از شخصیت فرد است که پشتِ نقابِ اجتماعی (Persona) او پنهان شده است و مورد پسند جامعه نیست و فرد تلاش میکند از دیگران و از آن هم مهمتر از خودش پنهان دارد. کهنالگوی «آنیما» (Anima) که آن را بسان تصویر یک زن واحد در رویاها و خیالهای فعالش میدید که جنبهی زنانهی شخصیت مرد را نمادینه میکند؛ یونگ واژهی «آنیموس» (Animus) را برای نامیدن همین جنبه از شخصیت ولی به وارونه در روان زنان به کار برد، یعنی مرد درون زن. مهمترین کهنالگویی که یونگ در روان خود و مراجعانش با آن روبرو شد «خویشتن» (Self) یا خودِ حقیقی در برابر ایگو یا من واقعی فرد است. «خویشتن» تمامیت روان را شامل میشود، یعنی هم بخشهای خودآگاه و هم ناخودآگاه را در بر میگیرد. یونگ متوجه شد که این کهنالگو همیشه خود را با یک قداست و الوهیت ویژهای در روان آشکار میکند؛ نزدیکترین مفهومی که یونگ برای توضیح «خویشتن» یافت «آتمن»، «روح فردی» یا «خدای درون» در مذهب هندوئیسم بود. یونگ معتقد است همهی آنچه ما میتوانیم راجع به وجود یا عدم وجود خدا بگوییم این است که تصدیق کنیم چنین تصویری در روان فرد وجود دارد که به تجربه نیز دریافتهایم از قدرت خارقالعادهای در نظمدهی و ایجاد هماهنگی در ساختار روانی فرد برخوردار است. این امر به خودی خود هیچچیز را در اثبات یا رد وجود خدا به ما نمیگوید. هر چند که اصولاً بحث دربارهی این موضوع کاملاً بیثمر است، زیرا مقولات مابعدالطبیعی ذهنگریز هستند و اساساً قابلیت بررسی عقلانی را ندارند؛ ما این را از بعد از «نقد عقل محض» امانوئل کانت دیگر به خوبی میدانیم. مسئلهی مهم باورمندی به خدا یا انکار وجود آن نیست، که این هر دو از نظر منطقی ارزشی یکسان دارند، مسئلهی مهم این است که آیا خدا یا الوهیت تجربهی بلاواسطهی وجود فرد شده است یا خیر. کسی که به سفر درون میرود بیشک با تصویر خدا روبرو میشود و این تجربه کیفیت وجودی او را تغییر میدهد. آنچه روانشناسی مایل به بررسی آن است همین تجربهی فردی است. به قول یونگ برای فردی که این تجربه را نداشته است، تنها میتوان ابراز تاسف کرد و آرزو نمود که بالاخره چنین تجربهای را از سر بگذراند. - وحید شاه رضا؛ یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۱ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده