Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۳ [h=2]درونگرایی در برابر برونگرایی [/h] انسان تنها زمانی -به شکل مطلوب- از عهدهی نیازهای خارجی برمیآید که خود را با دنیای درونش سازگاری و مطابقت داده باشد، به عبارت دیگر، با آن هماهنگ شده باشد. همچنانکه وارونهی آن نیز صدق میکند و فرد فقط هنگامی خود را با دنیای درونش وفق میدهد و هماهنگی را فراچنگ میآورد که خویش را با اوضاع و شرایط محیطی سازگار کند. - کارل گوستاو یونگ، مجموعه آثار، جلد هشت، صفحه ۳۹ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از قطبین روان که افراد بشر به میزان متفاوتی در پیوستار آن جای میگیرند، درونگرایی در برابر برونگرایی است. درونگراها به جهان درونی افکار، احساسات، تداعیات و خاطرات خویش بیشتر اهمیت میدهند تا آنچه در پیرامون و در ارتباط با افراد دیگر رخ میدهد. بالعکس برونگراها عمدتا مشغول تعاملات با جهان پیرامون و برقراری ارتباطات اجتماعی هستند. در عمل نمیتوان هیچ فردی را یافت که درونگرا یا برونگرای صرف باشد، زیرا میزان یکسویگی در او به نقطهای میرسد که به لحاظ روانی در هم میشکند. برای مثال میتوان اوجگیری درونگرایی را در اختلال در خودماندگی (اوتیسم) و همچنین اوجگیری برونگرایی را در شیدایی (مانی) مشاهده کرد. کارل یونگ با بررسیهای همهجانبهی خود متوجه شد که فرهنگ شرق (دور) در مقابل فرهنگ غرب گرایش به درونگرایی در برابر برونگرایی را نشان میدهد. برای شرقی کشف حقیقت با تامل در نفس و آگاه شدن از فرایندهای روانی معنی میشود، در حالی که برای غربی کشف حقیقت از مشاهدهی محیط و کنترل آن حاصل میگردد. اینجا بود که او اظهار داشت این دو فرهنگ همانند دست راست و چپ مکملهای اساسی و ضروری یکدیگرند. در عمل روشی که یونگ برای سازگاری با روند طبیعی حیات و کشف حقیقت زندگی پیشنها میکند ترکیبی از دو روش غربی و شرقی است. فرد باید یک زندگی فعال و پویای اجتماعی داشته باشد ولی در عین حال در آن غرق نشود، و این بدان معناست که باید از قراردادهای نقش به خوبی آگاه بود و وظیفهی اجتماعی خویش را به صورت کامل انجام داد ولی خود را با نقاب یا به قول او پرسونایی که برای اجرای این نقشها به چهره میزنیم اشتباه نگرفت. زیرا آن روی سکهی شخصیت و وجههی اجتماعی ما خویشتنِخویشمان خود جهانیست بسی وسیعتر و غنیتر از نظام قراردادهای اجتماعی و آنچه از طبیعت میشناسیم و این جهان درونی نیز به همان میزان که جهان برونی نیازمند کشف و صرف وقت است از ما انرژی فعال طلب میکند. از اینرو همیشه باید میان دورههای حرکت در پیرامون، دورههای سکون و در خود فرو رفتن را جای داد. اگر فقط به سمت بیرون حرکت کنیم به مرور رفتاری غیر اصیل و نامتوازن خواهیم یافت و به سرعت بنده و بردهی ظواهر امور و نیازهای مصنوع ساخته شده توسط جامعه میگردیم. پدیدهای که امروز تحت عنوان «مصرفگرایی» آن را به خوبی مشاهده میکنیم. اما آن روی سکه نیز ره به جایی نخواهیم برد، به درون رفتن و از برون غافل شدن نیز از ما یک گوشهگیر، راهب یا مرتاضی میسازد که در بهترین حالت در حاشیهی زندگی به سر برده و هرگز تجربهی زندگی حقیقی را آغاز نکرده است. در واقع فرصت شناخت خویشتن حقیقیمان نیز در روند تعامل با دیگران و مشاهدهی خود در آئینهی جامعه و عملکردهایمان نسبت به آن دست میدهد. فرزانهی حقیقی ظاهر یا منشی متفاوت از دیگران ندارد، ردای سپیدش زمین را جارو نمیکند و ریش و مویش در هم گره نمیبافند، بوی عود نمیدهد و بر آب راه نمیرود! بلکه در هر زمانی لباس عرف آن روز را به تن دارد و یک زندگی فعال اجتماعی را پیشهی خود ساخته است. تفاوت او با همسایهاش تنها در این است که در ورای سادگی ظاهر و منش اجتماعیاش در درون جهانی ژرف و اسرارآمیز را درک میکند، ژرفایی که باعث میشود چون برگی بیاختیار توسط نسیم جریانات اجتماعی این سو و آنسو نشود. او که از ریشههایش در عمق ضمیرناخودآگاه خویش آگاه میگردد دیگر اسیر روانشناسی توده و هیجانات فصلی و زودگذر آن نمیشود، میداند چه میخواهد، افق ارزشهای شخصیاش را به خوبی میشناسد و متعهد به آن پیش میورد. و اینگونه است که بزرگترین موهبت برای دنیای خویش نیز به حساب میآید، بیآنکه در پی کمک کردن به دیگران یا اصلاح جامعهی خویش باشد در واقع چنین میکند؛ همینکه اصیل است کافی است. لائو تزو فرزان اندیش چین باستان این حقیقت را چنین بازگو میکند: «انسانهای عادی تنهايی را دوست ندارند، در حالی كه فرزانه تنهايی را به كار میگيرد. او در تنهايی درك میكند كه با هستی يگانه است». - وحید شاهرضا، ۱۲ اسفند ۹۲ 2 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۳ [h=2] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برونگرا / درونگرا[/h] یک روز مردی که بسیار برونگرا بود نزدم آمد.همیشه از صبح تا دیر وقت سرش شلوغ بود.به او گفتم :«حداقل یک ساعت در روز باید بی حرکت بنشینی و بیندیشی که چه می کنی؟» جواب داد :«خوب ، می توانم با همسرم پیانو بزنم،یا برایش کتاب بخوانم،یا ورق بازی کنم.»نمی توانست از این ایده جدا شود که حتماً یک نفر باید با او باشد. سرانجام که منظورم را به او فهماندم،گفت:«در این صورت،کاملاً افسرده و غمگین می شوم.»گفتم:«ببین چه مصاحبی برایِ خودت هستی.می خواهم افسرده شوی و بفهمی چه زندگی می کنی.» او این کار را نمی کرد چرا که وقتی تنها می شد بدترین مصاحبِ خودش بود. کارل گوستاو یونگ /تحلیلِ رویا ---------------------------------------- فردِ برونگرا علاقه ای ویژه به بیرون و موضوعاتِ عینی دارد.از نظرِ چنین فردی تنها دنیایی که وجود دارد جهانِ پیرامونش است و لاغیر.این خصوصیت هم نقطۀ قوتِ برونگرا است و هم نقطۀ ضعفِ وی. در حالی که درونگرا نمی تواند نجواهایِ درونی خویش را نادیده بگیرد ، برونگرا به هیچ روی به دنیایِ درونِ خویش آگاه نیست.آنها صرفاً اطلاعات و داده هایِ دنیایِ بیرون از خود را دریافت و پردازش می کنند. نقطۀ قوتِ برونگرا این است که خیلی راحت می تواند با جهانِ پیرامونِ خود تطابق پیدا کند و نسبت به اتفاقاتِ بیرونی بسیار هشیار عمل می کند و نقطۀ قوتِ درونگرا آن است که منشاء عمق و غنیِ درونی برایِ فرد می شود.چنین فردی بهترین مصاحب برایِ خویشتن است و اطلاعاتِ بیرونی را با ادراکاتِ درونیِ خویش به خوبی ترکیب می کند و برداشتی منحصر به فرد نسبت به وقایع پیدا می کند که از جنسِ خودش است. در واقع فردِ درونگرا و برونگرا یک داستان را ممکن است به دوگونۀ بسیار متفاوت تعریف کنند. نکتۀ خیلی مهم در این خصوص این است که بدانیم زمانیکه کارکردِ آگاهِ روانِ شخصی برونگرا است،در ناخودآگاه وضعیتی جبرانی ، به شکلِ دروانگرایی حضور پیدا می کند.در واقع هر چه قدر فردِ برونگرا در دنیایِ بیرونی غرق می شود و هر چه قدر خود را در گیرِ پروژه هایِ مختلفِ کاری یا روابطی متعدد می کند در ناخودآگاه کشش و تمایلِ عمیقی به سمتِ آرامش و تعمق و غنا شکل میگیرد. این دقیقاً اتفاقی است که به شکلِ معکوس برایِ درونگرا رخ می دهد.یک فردِ درونگرا علی رقم داشتنِ دنیایی سرشار از عمق و غنا اگر نتواند با کارکردِ برونگرایی نهفته در ناخودآگاهش به تعادل برسد ممکن است هیچ گاه نتواند با دیگران و جهانِ پیرامونِ خود ارتباطی سالم و صمیمانه برقرار کند.ضمن اینکه تمامِ آن عمق و غنایی که در سایۀ آرامش و تعمق حاصل آمده به یمنِ حضور خصوصیت هایِ برونگرایانه به جهانِ بیرون ارائه و عرضه می شود. ماری لوئیس فرانتز می گوید:«آن رویِ سکۀ برونگرا ها رابطه ای خالص تر با درون است ، ضمنِ اینکه وقتی درونگرا بتواند با برونگراییِ مغلوبِ خود ارتباط برقرار کند می تواند پرتویِ زندگی را به همه جا پخش کند و زندگی را به یک جشنِ نمادین تبدیل کند و این کار را بهتر از هر برونگرایی انجام می دهد.! به باورِ من زندگی را باید غنی کرد و نه پر.عمق و غنا بخشیدن به زندگی یعنی سفر در لایه هایِ تو در تویِ خویشتن و مواجه ای شجاعانه با خود. این سفری است کاملاً قهرمانانه به سویِ سرزمین تعادل و ایجادِ توازنیِ سالم مابینِ کارکرد هایِ گوناگونِ روان. عاطفه عبدی /17 اسفند 92 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده