sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اسفند، ۱۳۹۲ [TABLE=width: 95%] [TR] [TD=class: HTitle, width: 100%, colspan: 2]يكسان سازي در تلويزيون امريكا و نظريه صنعت فرهنگي[/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2] چکیده: [/TD] [/TR] [TR] [TD=colspan: 2, align: right]بحث از صنايع فرهنگي و رويكردهاي انتقادي به آن توسط اعضاي مكتب فرانكفورت پي ريزي شد و تاكنون نيز ادامه يافته است. از آنجا كه «صنعت فرهنگ» با توسعه ي رسانههاي تودهاي، فرآيندي همچنان در حال تحقق و بالطبع مفهومي در حال تكوين است، دستاوردهاي حلقه ي انتقادي نيز مدام در آزمون و محكهاي جديد قرار ميگيرند. موافقان و منتقدان سعي ميكنند با آزمودن اين نظريه با شواهد تجربي درستي ادعاي خود را به اثبات رسانند. بي شك تلويزيون به عنوان بزرگترين پديده ي فرهنگ ساز در قرن بيستم و نوك پيكان صنعت فرهنگ، از آغاز ورود خود تا به امروز نقش بي بديلي را در تغيير و تحول فرهنگ جوامع ايفا كرده است. سؤال اين است كه آيا تلويزيون با اين شدت تأثير، كاركردهاي يكسان ساز و توتاليتر داشته است يا اينكه در خدمت تكثر و آزادي بوده است؟ از نگاه انتقادي، تلويزيون با همه ي تنوع و تظاهرات رنگارنگ آن در خدمت يكسان سازي و مشروعيت بخشي به نظام مستقر نقش آفريني كرده و ميكند. اين مقاله سعي دارد با رويكرد نظري انتقادي و مبنا قرار دادن تئوري صنعت فرهنگ، يكسان سازي را درباره ي رسانه ي تلويزيون در ايالات متحده امريكا (به عنوان نمونه سرمايه داري پيشرفته) مورد بررسي قرار دهد.[/TD] [/TR] [/TABLE] مشخصات مقاله:مقاله در 12 صفحه به قلم مهدی بازرگانی (دانشجوی کارشناسی ارشد علوم ارتباطات اجتماعی).منبع:علوم اجتماعي ،شماره پياپي 72، ،سال هفدهم،، شماره در سال 12، اسفند، 1392، صفحه 42-53 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده