ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۲ دیشب دیدم اونور خیابون یه هیئت داره غذا نذری میده یه نگا به ماشینا انداختم دیدم کمترین ماشین 206 بیخیال شدم به راهم ادامه دادم چند قدمی نرفته بودم که دیدم یه پیرزن 70 80 ساله داره از آشغالا اون کارتوناشو جمع میکنه میندازه تو کیسش منم داشتم نگا میکردم خواست که کیسرو ورداره رفتم جلو بش گفتم مادر اونجا دارن غذا نذری میدن چرا نمیری شما هم یدونه بگیری برگشت نیگام کرد و گفت : اون غذا برا گشنه هاست من سیرم... بعد اون کیسه به اون سنگینی برداشتو به راهش ادامه داد تا نیم ساعت از جام نتونستم تکون بخورم فقط داشتم به صفی که هر لحظه داشت بلندتر میشد نگاه میکردم 5 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۲ بزرگترین عبادت لبخند به پسرک کفاشی است که نان آور خانه است که به جای کیف قاپی کفش آدم های پولداری را برق می زند . 4 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۲ یـک محل را نذری می دهیم بی آنکه حواسمـان باشد نیازمندان ، زورشان به صف ایستادن نمـی رسـد ... و اگـر هـم بـرسد از لباسهایشان خجالت می کشند .... نذرتان قبول.....! که هم محلی هایتان از زعفـرانِ برنـجِ نـذری تان تعریف مـی کنند ...!!! 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده