afa 18504 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۹۲ خاطرات روز عقد از دوستان عزیز دعوت میکنم تا سرگذشت خاطره انگیزترین روزشون ، یعنی لحظه عقدشون رو برای سایر کاربران بیان کنن. شما در روز عقد چه حسی داشتین ...... چه برنامه خاصی برای این روز تدارک دیدین...... در چه ساعتی از روز این مراسم اجرا شد ..... آیا با مناسبت خاصی تقارن داشت...... و ....... 23 لینک به دیدگاه
afa 18504 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۲ من در 9 فروردین سال 1391 روز چهارشنبه ساعت 19:30 بعدازظهر متقارن با سالروز ولادت حضرت زینب (س) در حرم مطهر امام رضا علیه السلام مراسم عقدم رو برگزار کردم. در اون روزها چنان استرسی داشتم که میلی به غذا نداشتم ، خوابم نمیبرد به این فکر میکردم نکند اشتباه انتخاب کردم .... چه سرنوشتی در انتظارم است و .... و خداروشکر حال بعد از گذشت 2 سال خدارو صدها هزار بار شاکرم..... در آستانه سال نو برای همه ی دوستان مجرد آرزومندم که این لحظات را تجربه کنن و قدر بدونن که بسیار زور گذر است 21 لینک به دیدگاه
Eng.KouRosH 9176 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۲ قدیما هرکی گلیم خودشو از آب میکشید بیرون زرنگ حساب میشد الان هر کی خودشو آب نبره دیگه خیلی هنر کرده! گلیم پیش کش ! 9 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۳ خاطری ای بجز 54 تا امضائ ندارم 8 لینک به دیدگاه
Shining Star 2108 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۳ راستی من عقد کردم خاطری ای بجز 54 تا امضائ ندارم :ws28: خدا وکیلی زیاده ... اصن من به خاطر همین تا الان دنبال ازدواج نرفتم 7 لینک به دیدگاه
samaneh noori 96 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۳ موقع امتحانهای دانشگاه بود و من برای اینکه دیگه هنگ کرده بودم و می خواستم از اومد و رفت خواستگارهای مخل اسایش راحت شم اول به پدر مادرم گفتم دیگه من تسلیم هر کسی رو گفتین خوبه باشه من قبول می کنم و بد و خوبش با شما بعد خیالم راحت شد ولی دریغ به جای اینکه دلشوره بگیرن و من رو راحت بذارن تازه خوشحالتر شدن که ریش و قیچی دست خودشونه بعد که دیدم شوخی شوخی داره جدی میشه و داره قرار روز بعله برون گذاشته میشه گفتم چیکار کنم که خدا رحم کرد و 2 روز مانده به مراسم یه کسی که من اصلا فکرش رو نمی کردم تلفنی از ما ما نم خواسته بود که بیان و مادر گرامی هم اون ها رو پیچونده بود بعد من که فهمیدم گفتم زشته بده بذارید بیان الان می گن به خاطر وضع مالی شما اینجوری گفتین و در دلم گفتم از این ستون به اون ستون فرجه شاید قبلی بهش بر بخوره مراسم رو به هم بزنه و اینها هم که بفهمن من یه کس دیگری رو گذاشتم سرکار بگن برای ما هم همین اتفاق میفته و برن پی کارشون که نرفتن که نرفتن و خودشون بله گفتن دست زدن و ............ شوخی شوخی من نا مزد کردم ناگفته نمونه که تا ثا نیه اخر قبل از عقد منتظر بودم همسرم همه چی رو به هم بزنه و بگه به تو اطمینان نیست اما افسوس که نگفت و بعد که مو ضوع رو گفتم گفت می دونی من چقدر نذر کرده بودم که مراسمتون بهم بخوره بد شانسی ما رو می بینید ولی الان خوشحال و شادم و شاکر خداوند بزرگ که از این بهتر برای من نمی شد :5c6ipag2mnshmsf5ju3:whistle: 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده