seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۲ مارک تواین نام مستعار (ساموئل لنگهورن کلمنز) داستانویس امریکایی است.وی ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ در مرز میسوری در روستایی در فلوریدا بدنیا آمد.و در سال 1910 درگذشت. در ۱۲ سالگی پدرش فوت کرد و سموئیل مجبور شد در چاپخانههای محلی پادویی کند و بعد در روزنامهای که برادرش اوریون دایر کرده بود، ابتدا حروفچین و سپس چاپچی شد. صفحاتی از روزنامه به مقالات طنزآمیز اختصاص داشت که سمیوئل آنها را مینوشت و با امضای عجیبغریب چاپ میکرد. در ۱۸ سالگی به سنت لوئیس بزرگترین شهر میسوری رفت. سپس به نیویورک رفت و مدت کوتاهی در چاپخانههای کوچک کار کرد. در طی ۲-۳ سال به شهرهای مختلف میرفت و در آنجا حروفچینی میکرد. وی سفر نافرجامی به آمریکای جنوبی داشت. از ۱۸۵۷ تا ۱۸۶۴ سوار بر کشتی بخار بر میسیسیپی سفر میکرد .در ۱۸۵۹ مجوز ناخدایی کشتی گرفت و در این حین با امضاهای مختلف برای مجلات مقالههای طنز مینوشت. در جنگ داخلی آمریکا نقش کوچکی را بر عهده گرفت. در سال ۱۸۶۶ با آلتا کالیفرنیا برجستهترین روزنامه غرب قراردادی به این مضمون امضا کرد: خبرنگار سیار بدون محدودیت مکان زمان و سمت که دور کره زمین میگردد و ضمن سفر گزارش مینویسد. با اولیوه لنگدن دختر یکی از صاحبان صنایع ثروتمند نیویورک ازدواج کرد. در بیست سال بین سالهای ۱۸۷۵ و۱۸۹۴ شادترین و ثروتمندترین نویسنده بود و بهترین کتابهایش را در این مدت نوشت. اما در نپمه دهه ۱۸۹۰ اندوه و تلخکامی روز افزونی نصیبش شد. دختر جوانش سوزی وقتی پدر و مادرش در خارج بودند مرد، خانم کلمنس که سالها بیمار بود از دنیا رفت و کوچکترین دخترش ناگهان در شب کریسمس فوت کرد. در ۱۹۰۶ انشای سرگذشتش را آغاز کرد. ۱۵ سال آخر عمرش را با نوشتن کتابهای جدی و چند کتاب طنز گذراند. کلمنس نام مارک تواین را از ناخدای یک کشتی که با این نام در مجلات مینوشت به عنوان ادای دین گرفت و در تمام کارهای طنزش از این اسم استفاده کرد. آثار مارک تواین: جست و خیز قورباغه ولایت کالاوراس ، عصر طلایی ، ماجراهای تام سایر ، یک قتل یک راز یک ازدواج ، شاهزاده و گدا ، ماجراهای هاکلبری فین ، یک یانکی اهل کانکتیکات در دربار شاه آرتور ، تام سایر در خارج ، تراژدی ویلسون کله پوک ، خاطرات شخصی ژاندارک ، بدنبال خط استوا ، مردی که هایدلبرگ را تباه کرد ، بشر چیست ، بیگانه مرموز ، زندگی بر روی میسیسیپی ، خاطرات حوا حضرت «آدم» یک بشر بود و بس. او سیب را نه بخاطر سیب بودنش، بلکه بخاطر ممنوعیتش میخواست. 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده