AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۰ اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم. به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است. به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد. قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست. به نگاهم خوش آمدی. قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است. وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند. هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد. برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگزارم. گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است. غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد. بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند! 7 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۰ ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند. دلم به حال ماهیها میسوزد چون هیچ کس اشکشان را نمیفهمد. باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد. قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد. فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند. در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد. رد پای ماهی نقش بر آب است. 5 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۰ با اینکه گل های قالی خار ندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند. گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند. با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم. با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید. دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند. پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند. آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید. 4 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ سايه ي چهار نژاد يك رنگ است. موجود بدبین با خورشید آدمبرفی میسازد. افرادی که فکرشان سیاه است، مویشان زودتر سپید میشود. خود نویسم را از سیاهی شب پر میکنم واز سپیده صبح سخن میگویم. پرنده سعی میکند طوری بیاستد که حداقل سایهاش خارج از قفس بیافتد. در ایام پیری سایهام سفید میشود. برای من فرق دارد ماهی داخل تنگ آب باشد یا داخل دهان گربه. 3 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۰ دردناک ترین خاطره ی زندگیم موقعی اتفاق افتاد که داشتم به ماهی فکر می کردم، ولی فراموش کردم به آب هم فکر کنم، درنتیجه ماهی فکرم درگذشت و مرا برای همیشه مصیبت زده باقی گذاشت. 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۳ بار زندگي را با رشته عمرم به دوش مي کشم. . . . زندگي بدون آب از گلوي ماهي پايين نمي رود. . . . باغبان وقتي ديد باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصي داد . . . جارو، شکم خالي سطل زباله را پر مي کند. . . . براي مردن عمري فرصت دارم. . . . اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسيده بودم. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده