afa 18504 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۲ هر کس برای ازدواج معیارهایی دارد که به اعتقاد خودش منطقی و اصولی است اما واقعیت این است که حتی منطقی ترین معیارهای ازدواج هم ممکن است با باورهای غلط و تمایلات اشتباهی ترکیب شوند که چشم شما را روی واقعیت ها ببندند. این احتمال وجود دارد که هر کدام از مجردهای در آستانه ازدواج در شرایطی قرار بگیریند که به اجبار تن به ازدواج دهند و یا در موقیتی قرار داشته باشند که گمان کنند، ازدواج کردن بهترین راه برای خلاصی از موقعیت ناخوشایندشان است. وضعیت های خطرناک هر چه زودتر، بهتر تصور خیلی از افراد درباره سن ازدواج این است که هر چه زودتر اقدام کنند، نتیجه بهتری کسب خواهند کرد. حتی خانوادهها هم فرزندانشان را مجاب میکنند که ازدواج در سنین پایین به معنای شانس بیشتر برای انتخاب همسری ایدهآل است و هر چه سن افزایش یابد، میزان انتخابهای خوب و مطلوب فرد نیز رو به افول میگذارد. قبل از هر چیز باید خود را محک زد. آیا زمان ازدواجمان فرا رسیده؟ آیا آمادگی پذیرش زندگی مشترک را داریم؟ نمیتوان سن مشخصی برای ازدواج تعیین کرد. این مسئله به فرهنگ و آداب و رسوم نیز وابسته است. هر فردی برای ازدواج نیاز دارد بلوغهای چندگانه را پشت سر بگذارد و به علاوه شناخت درستی از خویش به دست بیاورد. اولویتهایش را تعیین کند و سپس به انتخابی دور از هیجانات کاذب برسد. اما اگر همین حالا در موقعیت ازدواج قرار گرفته باشیم بهترین کاری که میتوانیم انجام دهیم بررسی ملاکهایمان است و پرسیدن چند باره این سوال که آیا فرد موردنظر میتواند در پیش بردن اهدافمان به ما کمک کند؟ شناخت ناقص شناخت طرف مقابل هم به اندازه شناخت خود مهم است. اگر در شرایطی هستید که احساس میکنید شناخت درستی از وی ندارید بهتر است برای ازدواج عجله نکنید! ممکن است دو نفر در یک رابطه چند ساله احساس کنند آنچنان که باید و شاید یکدیگر را شناختهاند اما پاسخ کارشناسان به چنین وضعیتی عکس نظر آنهاست. در واقع یک رابطه دوستانه که حتی به قصد ازدواج ایجاد شده باشد نمیتواند پاسخگوی شناختی درست و کامل باشد. وقتی با یک نفرازدواج می کنیم، درواقع با کل وجود او و با همه ابعاد زندگی اش، خانواده اش، گذشته اش، آینده اش، افکار و اخلاقش و همچنین با جسم او ازدواج کرده ایم؛ اما در شناخت های کافی شاپی و رستوران و.. شما تنها بُعد «تفریحی» فرد را شناخته اید، یا با شخصیت مجازی او (که معمولا بسیار متفاوت از شخصیت حقیقی است) آشنا شده اید و این هرگز شناخت کافی برای یک ازدواج خوب به حساب نمی آید.ازدواج پیوندی همه جانبه است که به شناختی عمیق و دوطرفه افراد از یکدیگر نیاز دارد. ازدواج به امید معجزه تغییر با فردی مواجه شده اید که بخشی از خواسته ها و نیازهایتان را برآورده می کند. آدم جالبی است اما شخصیت او تفاوت های عمیقی با شخصیت شما دارد.با این حال تصمیم می گیرید دل به دریا بزنید و زندگی را با او شروع کنید به این امید که در طول زندگی بتوانید او را تغییر دهید یا شاید همین تفاوت ها تبدیل به جذابیت های زندگی شما شود. تصمیم می گیرید با او ازدواج کنید تا با صبوری و محبت نواقص شخصیتی او را که به دلیل محرومیت ها و مشکلات دوران کودکی اش به وجود آمده تغییر دهید.یا او را زیر پر و بال تان بگیرید و بهش اعتماد به نفس دهید و تشویقش کنید تا به راه درست بیاید. تغییر دادن همسر بعد از ازدواج و نادیده گرفتن مشکلات موجود به امید معجزه ای که در آینده رخ دهد و اوضاع را عوض کند! چشم دوختن به ظواهر افراد شما گاهی خواسته یا ناخواسته جذب افرادی می شوید که در جایگاه قدرت قرار دارند.یا به خاطر موقعیت شغلی شان برجسته اند یا جذابیت ظاهری شان، محبوبیت شان در جمع و سایر ویژگی هایشان آنها را برجسته کرده است.این فرد کسی است که هر فرد دیگری دوست دارد با او ازدواج کند اما واقعیت این است که هر کسی باید با فردی که برای زندگی با او مناسب است، ازدواج کند! تناسب در ازدواج بر هر گرایش و تمایل دیگری ارجحیت دارد و کسی که هر مرد و زن دیگری در آرزوی ازدواج با او باشد، تنها با فردی در حد و اندازه های خودش خوشبخت خواهد بود. اگر در چنین شرایطی قرار گرفتید، فرد را بدون آن موقعیت خاصش(شغل، زیبایی، پرستیژ و موقعیت اجتماعی ویژه و...) تصور کنید: آیا اگر چنین موقعیتی را نداشت بازهم برایتان انسان قابل قبولی بود؟ غیر از موقعیت خاص، چه ویژگی های دیگری دارد که شما را به خود جذب می کند؟ بحران روحی اگر بدانیم همه انسانها با وجود تمام نقاط مثبتشان در نهایت دارای عیب و نقص هستند، میتوانیم بپذیریم که یک آدم کاملاً معمولی که هیچ شناختی از روشهای درمانی ندارد، نمیتواند باعث نجات ما از بحرانهای روحی و افسردگیهای طولانی مدت باشد. این موقعیت به خصوص درباره افرادی پیش میآید که دچار «شکست عاطفی» شدهاند و گمان میکنند باازدواج میتوانند از احوالات بدشان نجات یابند که البته چنین گمانی کاملاً نادرست و اشتباه است.این نوع ازدواج ها دقیقا مصداق «از چاله به چاه افتادن» است. ناجی تمام احوالات بد شما ازدواج می کنید تا همراه و همدل و شریک زندگی داشته باشید نه این که کسی را از بدبختی نجات دهید. اعتیادش را درمان کنید، تنهایی اش را پایان دهید یا ضعف هایش را بپوشانید.اگر قرار است چنین نقشی برای فرد مقابل ایفا کنید، شما مددکار او هستید نه همسرش. و بعد از مدت کوتاهی از تلاش برای نجات خسته خواهید شد و زندگی تان را خسته کننده و عذاب آور خواهید دید. احساس تنهایی شدید تنهایی مفرط ساده تر از آنچه فکرش را بکنید می تواند شما را در معرض انتخاب اشتباه قرار دهد. وقتی در تنهایی به حال خودتان تاسف می خورید، کسی پیدایش می شود که می تواند شما را از دست این غول تنهایی و این همه غم و غصه نجات دهد و ادامه داستان! افراد تنها به راحتی می توانند تنهایی شان را با دوستان و آشنایان تا حدی برطرف کنند و به فکر حل این مساله از طریق ازدواج نباشند. بعد از اینکه از عمق تنهایی ما کاسته شد، می توانیم تصمیمات بهتری برای خودمان بگیریم. عجله در هر انتخابی، وقتی ما در شرایط اضطرار و عجله قرار می گیریم، امکان اشتباه کردنمان چندین برابر می شود و زمانی که این انتخاب به بزرگی انتخاب شریک زندگی باشد، حساسیت آن هم چندین برابر می شود. پس ارزشش را دارد که با این فکر مبارزه کنید. به همه کسانی که احساس می کنید از سوی آنها تحت فشار هستید – ازجمله ندای درون خودتان – بگویید که اصلا قصد ازدواج ندارید! سرخوشی و هیجان هیجانات چه از نوع مثبت و چه منفی، میتوانند ما را در انتخاب دچار اشتباه کنند. اگر در موقعیتی قرار گرفته باشیم که تحت تاثیر هیجانات، تصمیم به ازدواج گرفتیم، درست به این معناست که جوگیر شدهایم. اما راهحل ساده برای رفع چنین حالتی صبوری است. باید صبر کنیم تا هیجاناتمان فرو بنشینند و آنگاه دوباره تصمیممان را ارزیابی کنیم. در اکثر موارد انتخاب های هیجانی بعد از مدتی از چشم مان می افتند. چشم و هم چشمی اگر احساس می کنیم در شرایطی هستیم که میل شدید به جبران کردن و کم کردن روی اطرافیان از طریق ازدواجمان داریم، و یا آنکه مدام در حال مقایسه کردن مورد خودمان با مورد ازدواج کسی هستیم که حسادت ما را برانگیخته ، بهتر است دست از هر اقدامی در زمینه ازدواج برداریم، چون ضریب خطا در این انتخاب تا حد زیادی بالا است. یا نصیب و یا قسمت! باور غلط بعدی را کسانی دارند که معتقدند ازدواج تمام و کمال به قسمت بر می گردد و به همین دلیل دور مشورت و مطالعه و تحقیق را خط می کشند. آنها به جای تحقیق استخاره می کنند و به جای مشورت می گویند: یا نصیب و یا قسمت! و صرفا با توجه به کلیات پیش می روند تا در زندگی مشترک بالاخره راهشان را پیدا کنند. برای این افراد، ازدواج یعنی یک تقدیر از پیش تعیین شده نه یک انتخاب. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده