masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۲ مقدمه پیدایش روشن فكري در فرانسه 1706 ـــــ 1647 اشکال پیربايل فرانسوی به دين : «خطای بزرگ است اگر چنین باندیشیم که برای داشتن زندگی اخلاقی ، وجود معتقدات مذهبی، ضرورت است. برای این منظور، انگیزه های غیر مذهبی، ممکن است درست بهمان اندازه، کارساز باشد. و کاملاً امکان پذیر است که جامعه ای اخلاقی داشته باشیم متشکل از مردمی که به جاودانگی روح و در حقیقت، به خدا، بی اعتقاد باشند، صدوقیان که به حشر پس از مرگ معتقد نیستند بهتر از فریسیان بودند». نقد ما بر پیربايل : صدوقیان معتقد به خدا بودند گر چه معتقد به قیامت نبودند لکن پاداش نیکی و مجازات بدی را از طرف خداوند در همین دنیا می دانستند و لذا بخاطر سعادت همین دنیایشان هم که شده سعی می کردند به دیگران ظلم نکنند و به اخلاق نیک عمل کنند پس همین اخلاق گرائی آنها بخاطر اعتقادشان به خدا و دین بود که خدا، نیکوکار را سعادتمند و بدکار را در همین دنیا، به جزای عملاش می رساند پس اینکه پیربايل، «اخلاقی زندگی کردن صدوقیان» را برای این مثال آورده است که «بدون اعتقاد بخدا» هم ممکن است جامعه ای دنبال اخلاق نیک باشند اشتباه آقای پیربايل است در نقل غلط عقائد صدوقيان. اما اينكه فريسيان چنين اخلاق نيكي نداشتند ممكن است بخاطر ضعف ايمان آنها به خدا باشد و ممكن است خيال ميكردند خدا پاداش نيكي و بدي آنها را در اين دنيا اصلاً نميدهد و از آنجا كه تمام توجه شأن به دنياءشان بوده است در راه سود جوئي شخصي از ظلم به ديگران هيچ پروائي نداشتند و ممكن است به انگيزههاي تزئين و با اجتماعي و فرهنگي ديگري و يا مجموعه آنها مربوط باشد. البته باید توجه داشت که ممکن است جامعه ای به خدا و دین، اعتقاد داشته باشند اما بخاطر آموزه های تحريف شده خشن ضد انسانی، رفتار خوبی و اخلاقی نداشته باشند که در ادیان الهی تحریف شده همچون صهیونیست و وهابیت وجود دارد پس باید متوجه بود که «دین واقعاً و کاملاً الهی»، تنها پشتوانه قوی اخلاق نیک است و هر دین تحریف شدهاي كه نميتواند پشتوانه اخلاق نيك باشد همچنانکه دوای سالم، شفا است نه هر دوائی حتي تقلبي. آگوست کنت اعتراف می کند که : «بشر نه از لحاظ عقل و نه از نظر معلومات و نه از نظر شدت نوع دوستی طبیعی اش، به آن پایه که مطلوب برای زندگی اجتماعی باشد نیست. و احیای اخلاقی و دینی برای جامعه لازم است». «گفتار آگوست کنت در تبدیل دین الهی به دین انسانیت» : «وظیفه وحدت بخش و تعالی دهنده ای که روزگاری با اعتقاد بخدا انجام می شد در جامعه جدید، فقط با پرستش انسانیت، انجام بگیرد. » نقد و بررسي گفتار اگوست كنت: اينكه آگوست كنت فكر ميكند ديگر عصر اعتقاد به خدا به سر آمده بخاطر اشكالات كانت و هيوم و امثال آنها است كه كلب از پاسخ گوئي بانها عاجز ماند و گروهي همچون آگوست كنت فكر كردند ديگر خدا فايل اثبات و دفاع نيست پس بايد دنبال چيز جايگزين برويد كه فوائد اعتقادي را كه اصلاح اخلاق باشد داشته باشد. اما اینکه آگوست کنت میگوید «دین جایگزین»، می تواند «دین انسانیت» باشد در پاسخ می گوئیم چیزی را که آقای آگوست کنت «پوزیتیوسیت جامعه شناس»، مورد توجه قرار داده است همان ظاهر محسوس ادیان الهی بوده که دین، ایجاد وحدت و انسان سازی کرده است آنجا که اعتراف می کند ــــ «وظیفه وحدت بخش و تعالی دهنده ای که روزگاری با اعتقاد به خدا، انجام می شد». ما اعتراف آگوست کنت را راجع به آثار محسوس دین الهی در وحدت بخشی و تعالی دهندگی دین از دیدگاه یک جامعه شناسی پوزیتیوسیت (حس گرا) می پذیریم که آقای آگوست کنت از طریق حواس ظاهری خود در جامعه متدین به دین الهی، حس کرده که آنها رو به تعالی به پیش می روند و با هم متحد می شوند و این خاصیت دین، غیر قابل انکار است حتی برای کسی که خودش هیچ اعتقادی بخدا و قیامت ندارد و به قبول آنچه از طریق حواساش می شناسد اعتراف می نماید. اما نکته ای که برای فیلسوفی حسگرا، ناشناخته مانده است آن قسمت نامحسوس دين است یعنی انگیزه انسانهای معتقد بخدا (و قیامت در دین الهی) که در دل آنها بوده نزد آگوست کنت ناشناخته است چون نامحسوس است اما آقای آگوست کنت می توانست از خود این معتقدین به دین الهی (یعنی معتقد به خدا و قیامت)، سئوال کند آقای معتقد به دین الهی (یعنی معتقد بخدا و قیامت) چرا دستورات خدا (راجع به اخلاق و رفتن به کلیسا و غیره) را اطاعت می کنی تا در پاسخ بشنود که «مومن بخدا» می گوید : «من معتقد به خدا و قیامت یعنی واقعاً معتقد به بهشت و دوزخ، می ترسم اگر ظلم به دیگران بکنم خدا مرا در روز قیامت به جهنم ببرد و اگر به همنوعان ام محبت می کنم چون می دانم خداوند در بهشت بمن مزدهای زیادی می دهد» و از آنجا که قوی ترین انگیزه در انسانها، انگیزه نفع جوئی و دوری از درد و رنج است با اعتقاد واقعي بخدا و قيامت واقعاً نه طبق شناسنامه فقط چنين تاثيري پيدا ميشود. - آقای «ویلیام پالی» - 1805 – 1743 – همین مطالب را به عبارتی دیگر گفته است آنجا که می نویسد : «خدا که نیک خواه است می خواهد که ما به دیگران خوبی کنیم و از خواست خودش با ضامن های اجرائی حمایت کرده است بنابراین، ما را مکلف کرده است برای پاداش اخروی خودمان، به همه خوبی کنیم». کاری که آقای «هلوتیوس و بنتام و بنتامیان» می خواستند با تغییر قوانین و بالاخص قوانین جزاء در همین دنیا برای اجرای عدالت بنمایند باینکه چون مردم طبعاً خودخواه هستند و عمده انگیزه آنها جلب نفع و دفع ضرر از خود است اگر جلب نفع و دفع ضرر از خود را در اطاعت از قوانین ببینند از قوانین اطاعت می کنند اگر راههای سوء استفاده بسته شود. و آقای «هابز» هم انگیزه خودخواهی انسان را قبول داشت حتی «همه فیلسوفان اخلاق» که معتقد به وجوه انگیزه وجدان و حس اخلاقی و عقل عملی یعنی انگیزه خیرخواهانه در انسان درکنار انگیزه خودخواهانهاش هستند باز انگیزه خودخواهانه را قوی ترین انگیزه در انسان می دانند حتی به اعتراف هیوم و خود «آقای آگوست کنت» : «فرد نه از لحاظ عقل و نه از لحاظ معلومات و نه از حیث شدت نوع دوستی طبیعیاش، به دان پایه که مطلوب زندگی اجتماعی باشد نیست در سیاست باید به این موضوع توجه کامل داشت». حال ما از آقای آگوست کنت می پرسیم اگر معتقد واقعی بخدا و قیامت، خدا را می پرستد و به کلیسا می رود و به كليسا كمك ميكند و دستورات اخلاقی خدا و دین گوش می دهد و عمل می کند «چون منافع آینده خود را که رسيدن به بهشت و دوري از جهنم باشد در اين اطاعت ميبيند. ..». اما کسی که معتقد به خدا و قیامت نیست به چه انگیزه ای جان شیرین خود را و یا حتی مال خود را فدای دیگران بکند. گر چه در درون خود، خوبی عدالت و صداقت را از طریق وجدان اخلاقی یا حس اخلاقی و یا عقل عملی را می یابد اما انگیزه «خیرخواهی و حق خواهی» در مقابل «انگیزه نفع خود خواهانه شخصي» بمراتب ضعيف تر است در نتيجه وقتي منافع خود را و یا حفظ جان خود را در مواردی، در تضاد با «صداقت و عدالت» می یابد در چنین مواردی با اعتراف خود آقای آگوست کنت به ضعف انگیزه «نوع دوستی» در مقابل انگیزه «نفع طلبی خودخواهانه»، چگونه، همه «مردم» تنها بخاطر «دیدن شعار عدالت بر درب و دیوار دين انسانيت آگوست كنت»، بدون اعتقاد به خدا و قيامت، منافع شخصی خود را و حتی جان خود را فدای دیگران بکنند. باید یادآور شویم که اگر یک روز، مردم به كليسا چنين كمك نكنند و مبلغین دین انسانیت آگوست كنت، حقوق شان قطع شود و بدانند که دیگر پول و مزدی به آنها در مقابل تبلیغات شان نمی دهند از کجا این تبلیغات انسانی را رها نکنند و برای گذراندن معاش و زندگی شان به ستمگرانی که آنها را تطمیع می کنند نپیوندند. و همچون عيساي پیغمبر با شکم گرسنه به تبلیغات انسانی خود ادامه دهند. ناقل گفتار آقای آگوست کنت، آقای آندره کرسون که می گوید بعضی از حرفهای آگوست کنت خنده دارد و نقلاش برای تفریح و خنده، مناسب است شايد بخاطر همین حرفهای غیر مستدل و غیر مستند آگوست کنت باشد. (آقای هیوم می گوید علامت حرفهای فلسفی باطل، این است که خنده دار است). ( و آقای آندره کرسون روایت گر فلسفه آگوست کنت می نویسد نقل بعضی از حرفهای آقای آگوست کنت برای تفریح و خنده مناسب است) عين اظهار نظر «ناقل گفتار آگوست کنت» (یعنی آقای آندره کرسون) : «هیچ کاری آسان تر از این نیست که از آثار کنت مطالبی برای خنده و تفریح، بیرون کشید. » - فوئر باخ آلمانی 1872 – 1804 می گوید : «آنجا که ما در باب حق و راستی به جدّ باشیم احتیاجی به کمک و انگیزه از عالم بالا نیست». مقصود فوئرباخ از کمک بالا یعنی اعتقاد بخدا و دین است یعنی بی نیازی از اعتقاد بخدا و دین را مشروط کرده باینکه خود ما، انسان صالح و عادلی تمام عیار باشیم که بقول همه دانشمندان و بالاخص هیوم اگر ما بخودی خود، عادلی تمام عیار باشیم حتی نیاز به حکومت و پلیس و قاضی هم نداریم اما بجز انبیاء و پیروان کامل آنها که اقلیتی انگشت شمار هستند نوعاً بشرها بخودی خود، عادل کامل نیستند. و لذا نیاز به حکومت اجتناب ناپذیر است و نشانه این است که نوعاً مردم خود بخود، عادل کامل نیستند. پس نياز به اعتقاد بخدا و دين براي اصلاح خود هستند. گذشته از آنکه حکومت هم به تنهايي و بدون كمك گرفتن از «ايمان بخدا و قيامت» (يعني بدون مذهب )، عدالت کامل را نمی تواند برقرار کند و نیاز به ایمان بخدا و دین، غیر قابل انکار است و گسترش ظلم و فساد هم اينك در جهان بخاطر ضعف ایمان است اگر مردم همچون انبیاء، ایمان بخدا و قیامت داشتند چندان نیازی به حکومت نبود و لذا هر چه ایمان مردم به خدا و قیامت و دین، بیشتر شود بهمان اندازه از ظلم و فساد کم ميشود همچنانكه آگوست كنت هم به آن اعتراف كرده است. - البته انسان صالح كه خودش واقعاً و كاملاً به وظايفاش عمل ميكند حتي در صورتي كه در اين اصلاح و عمل بوظيفه نياز به اعتقاد بخدا نداشته باشد لكن چون خدا يك واقعيت غير قابل انكار براي يك انسان كاملاً عاقل و بصير است حتماً بخدا معتقد است و از راهنمائيهاي خدا استفاده ميكند و او را در مقابل بينهايت نعمتي كه داده بسجده و شكر گذاري مينمايند. خلاصه این قسمت چگونه زیستن ارزشي : این شد که اولاً تاکید دین بر اصول اخلاق و موارد آن اصول، بسیار بجا است وقتی حتی برای فیلسوفانی که حس گرا هستند اصل وجود چنین اصولی، مورد ترديد و یا انکار قرار می گیرد ثانیاً حکومت های بشری نمی توانند مجری همه موارد اخلاق نیک در خودشان باشند چه رسد به اجرای آنها در درون انسانها که از دسترس شناخت حسي، خارج است و انگیزه خودخواهی در انسانها انگیزه قوی و غالب است اما دین با وعده بهشت و دوزخ از همین انگیزه خودخواهی برای اجراء اخلاق نیک در درون انسانها استفاده می کند و بهمین جهت انسان ساز و تعالی دهنده و وحدت بخش، میان آنها می گردد. آگوست كنت : «یگانه راه تحت حکومت نرفتن، حکومت بر خویشتن کردن است و این قانون هم بر افراد و هم بر جماعات و هم بر اشیاء و هم بر اشخاص، قابل تطبیق است و چنین معنی می دهد که هر قدر «حکومت اخلاقی» درجامعه کمتر قدرت داشته باشد بیشتر لازم است که حکومت مادی، شدت کند. » سید محمد رضا علوی سرشکی 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده