masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۲ تعریف حرکت جوهری جای بحث اینجاست که تغییر و دگرگونی چگونه صفتی است. واقعا بر آن چیز که در حال حرکت است چه میگذرد آیا خود آن چیز باقی میماند و صفات و حالاتش تغییر میکند؟ و یا خود آن نیز به دنبال عوض شدن حالات عوض میشود؟ اگر بر این پرسش جواب مثبت بدهیم به حرکت جوهری معتقد شدهایم و اگر جوابمان منفی باشد به معنای انکارحرکت جوهری است. پاسخ فلسفههای پیش از صدرالمتالهین به این پرسش هموراه منفی است، حرکت جوهری را منکرند، اما صدرالمتالهین و همفکران او به آن سوال پاسخ مثبت دادهاند و قائل به حرکت جوهری گشتهاند. که اکنون به بررسی این مسئله میپردازیم. انواع اشیا از نظر زمان قبل از پاسخ، باید متذکر شویم که اشیا منطقا به سه دسته تقسیم میشوند: فرازمانی زمانی اشیا آنی زیرا شیء یا به نوعی با زمان مرتبط است یا اصلا هیچگونه ارتباطی با زمان ندارد که این حالت اخیر را فرا زمانی میگویند. در حالت اول نیز شیء یا خود امتدادی در راستای زمان دارد و یا چنین امتدادی ندارد، اما به نحوی با مقطع زمان، یعنی آن مرتبط است، در حالت اول شیء زمانی است و در حالت اخیر آن را آنی گویند. که الان به بررسی هر سه میپردازیم. حرکت در اشیا فرازمانی گفتیم که اشیا فرازمانی کاملا با زمان بیارتباطند از این جا میتوان دریافت که این اشیا عمر ندارند، چرا که عمر داشتن مستلزم زمانی بودن است پس چنین اشیائی نهحادث است نه قدیم، نه ازلی و نه ابدی. چون اگر بگوئیم حادثند یعنی در گذشته عمری کوتاه و متناهی داشته است و قدیم و ازلی یعنی چیزی که در گذشته عمری نامتناهی داشته و ابدی چیزی است که در آینده عمری نامتناعی خواهد داشت. همچنین برای شیء فرازمان نمیتوان مختصه زمانی در محور زمان در نظر گرفت و مثلا گفت این شیء در لحظه مثلا (t) موجود است آن گونه که به اشیاء آنیالوجود میتوان نسبت داد، یعنی نمیتوان گفت که هم اکنون موجودند. پس بکار بردن مفاهیم همزمانی یا قرب و بعد زمانی در مورد آنها بیمعناست، نسبت آنها برای همه اشیا در گذشه و حال و آِینده یکسان است. علاوه بر آنها این اشیاء بعد ندارند، مکان ندارند، هیچ عرضی در آنها حلول نمیکند و از ماده و صورت ترکیب نیافتهاند. بنابراین به نظر فلاسفه فرازمان بودن اجسام امری آشکار و غیر قابل انکار است پس بحث از حرکت در این فرض، به خودی خود بیفایده میباشد. حرکت در اشیا آنی منظور از اینکه جسمی آنی الوجود است این است که بر هچ جزئی از زمان ولو بسیار کوچک از زمان منطبق نیست. اصلا امتدادی در زمان ندارد تا بر آن قابل انطباق باشد به عبارت رایجتر در آن واقع است، نه زمان، فلذا امرآنی الوجود در بیش از یک آن نمیتواند موجود باشد. حال سوال اینجاست که چگونه ممکن است امری زمانی و سیال در امری آنی حلول کند؟ در پاسخ به این سوال جواب میدهند که اگر امتداد مزبور سیال نبود حلول آن در جسم آنی الوجود محال بود ولی اکنون که این امتداد سیال است حلول آن در جسم بیاشکال میباشد. ولی پاسخ فوق به دلیلی باطل است از جمله اینکه طبق نظر فوق باید در امر زمانی امر آنی الوجود یافت شود که این امر باطل است دوم اینکه طبق جوابیه فوق، امر آنی امری است که کل آن در هر لحظه از زمان موجود باشد که این تصور، در درون امر آنی الوجود، ناسازگاری و تناقص به همراه دارد. و اگر تصویر دیگری از آن داشته باشیم و بگوئیم که امرسیال در طول مدتی از زمان موجود است در امر آنی، آشکار است که این نیز درست نیست و مفهوم آن اینست که در غیر لحظهای که جسم وجود دارد رنگ وجود داشته باشد. یعنی رنگ جسم بدون خود جسم که محال است. پس این فرض که جسمی که عرض سیال در آن حلول کرده است امری آنیالوجود باشد صحیح نیست. حرکت در اجسام زمانی از توضیحات گذشته، معلوم شد جسمی که در عرض خود حرکت میکند خود نیز صرفا همانند مسافت حرکت، سیال و زمانی است، تنها حالت ممکن برای آن این است که زمانی باشد. برای روشنتر شدن مطلب توجه داشتن به نکات زیر نیز ضروری بنظر میرسد و آن اینکه: اولا مقصود از زمانی بودن و سیال بودن جسم این است که جسم علاوه بر سه امتداد فضائی آن (طول،عرض، ارتفاع) که برای همگان قابل درک است بعد چهارمی هم دارد که منطبق بر امتداد زمان است و این بعد را فقط با ابزار عقل میتوان به دست آورد. با پذیرش زمان به عنوان بعد چهارم اجسام، یعنی بپذیریم که اجسام علاوه بر سه امتداد محسوس فضائی، امتداد دیگری هم دارند که نه ما آن را حس میکنیم و نه تصوری از آن داریم در این صورت، ما هیچگاه یک جسم سیال را که چهار بعدی است نمیبینیم بلکه همواره فقط مقطعی فرضی از آن را که جسم سه بعدی است میبینیم بیآنکه خود بدانیم دائما در حال دیدن جسمی نو هستیم، نه اینکه در طول مدت زمانی که به جسمی نگاه میکنیم واقعا یک جسم را میبنیم، پس هر لحظه جسمی نو در برابر ماست، اما ما قادر نستیم عوض شدن جسم را درک کنیم. بلکه اجسام نوبه نوی که هنگام نگاه کردن به یک جسم میبینیم بریده و جدای از هم نیستند، چنان نیستند که هر لحظه جسمی میبینیم کاملا مستقل از آنچه قبل میدیدیم یا بعد خواهیم دید، بلکه همه این اجسام مقاطع یک شیء چهار بعدی پیوستهاند که آن را جسم سیال میگویند. دوم اینکه همواره حرکت در عرض با حرکت در جوهر همراه است، ممکن نیست در عرضی حرکت رخ دهد و همراه با آن حرکتی در جوهر اتفاق نیفتد. بنابراین در هیچ جایی، ترکیبی از ثبات و تغییر وجود ندارد، نمیتوان پذیرفت که جنبهای از شیء بتدریج تغییر کند و عوض شود و جنبه یا جنبههای دیگر از آن ثابت بماند. اما چون تغییر تدریجی بسیاری اعراض محسوس نیست ما متوجه نمیشویم، ولی با قبول اینکه مثلا ما بعضی از تغییرات و حرکتها را در جسم میبینیم باید بپذیریم که این جسم ضرورتا تا موجود است خود و همه اعراضش به اصطلاح در حال حرکت نامشهودند، به عبارت دیگر نوبه نو شدن پنهانی آنها است که امکان حرکتهای مشهود را به میدهد. پس هر جسمی ضرورتا تا هست خود و همه چیزش در حال حرکت و عوض شدن است و در جهان هیچ چیزی در دو لحظه موجود نیست. پاسخ صدرالمتالهین اما ابن سینا اشکالی بر ای حرکت جوهری داد که صدرالمتالهین چنین پاسخ میدهد که اولا مجموع اموری که در طول حرکت بتدریج عوض میشوند امری ممتد و سیال را بوجود میآورند ثانیا هر امر ممتدی پیوسته و متصل است ثالثا هر امر پیوسته متصلی وحدت اتصالی دارد رابعا وحدت اتصالی موجب این همانی است نتیجه اینکه مسافت در طول لحاظ حرکت، وحدت اتصالی دارد و همین وحدت اتصالی بر این همانی لازم در لحظه لحظه حرکت کافی است و احتیاجی نیست که از وحدت شخصی جستجو کنیم. با توجه به این نکته مشکل حرکت جوهری حل میشود. 1 لینک به دیدگاه
a.namdar 5908 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۳ اصطلاحات و ترمینولوژی به کار رفته در این متن عمدتا ارتباط و مدخلیتی با حکمت متعالیه و اصطلاحات مربوطه ندارد. و از نحوه بحث واضح است که سطح مقاله مربوط بسیار نازل و کم بنیه بوده. غیرقابل اعتماد در بحث سنگین جوهری است. کاش منبع رو هم مینوشتید... گویا پیش فرض نویسنده مقاله این بوده که کسی چیزی از متون فلسفی و فسلفه صدرا متوجه نمیشود. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده