sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۲ ترجمه علی ثباتی آنگونه که شعر نزد ِ من می آید از روی سنگ های آب سود ناشیانه شبانه می آید ترس خورده بیرون از آتشرَس ِ سنگچین ام می ماند به ملاقاتش می روم من بر لب ِ نور 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۲ برای همه وَه زنده بودن در یک بامداد ِ نیمه ی سپتامبر گذشتن از گدار ِ جویباری برهنه پا، پاچه های تاخورده ی شلوار پوتین به دست، کوله به دوش، یخاب ِ پایاب ها، آفتاب، سنگلاخ های شمالی خش و خش و درخشش ِ خُنُکای همچون یخ ِ آبهای نهر سنگریزه ها به زیر پا غلتان، سخت و خرد مثل انگشتان ِ پا بینی ِ سرمازده چکه کنان با درونه ای آوازخوان موسیقی نهر، موسیقی ِ دل بر شن نشسته عطر خورشیدسوگند ِ وفاداری یاد می کنم سوگند ِ من وفاداری یاد می کنم از برای خاک ِ "جزیره ی سنگ پشت" و موجوداتی که بر آن می زیند زیست سامانی گونه گون زیر آفتاب با تعبیری شوق آمیز برای همه. 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۲ سنگفرش مانند سنگ ها این واژه ها را بیانبار در برابر ِ ذهن برجای محکم نشسته به یاری ِ دست در انتخاب ِ محل در فضا و زمان پیشاروی ِ تن ِ ذهن قرار دِه: سختی پوسته ی درخت، برگ، یا که دیواری بناکن از سنگفرش ِ اشیاء: پاره سنگ های ِ راه شیری سیاره های سرگردان این شعرها، مردم، تاتوهای گمگشته با زین هایی در جنبش کاهلانه و کوره راه های سنگی با جاپاهایی استوار جهان ها گویی بازی چهاربُعدی و بی پایان ِ "گو" ریگ ها و مورها درخاکبرگی تُنُک، واژه ای است هر سنگ سنگی نهرسُفته سنگ خارا: که به خوردش رنج ِ گرانی رفته است و آتش دُرد و بلور در پیوندی گدازان جمله دیگر می شوند، در اندیشه ها، هم بدان سان که در اشیاء. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده