رفتن به مطلب

قاصدک


Hanaaneh

ارسال های توصیه شده

این تاپیک رو میزنم تقدیم به یکی از دوستان عزیزی که خیلی وقته کمرنگ شدن

و دوستمون همنام همین تاپیک هستن

تقدیم به [h=1]قاصدکــــــــ user-offline.png

25.gif

[/h](ایلیا) یا (علی) عزیز

 

12.gif

  • Like 16
لینک به دیدگاه

همه‏ ی این هزار حرف نگفته

این هزار شعر نسروده٬

همه‏ ی این هزار قاصدکِ سپید

ـ قاصدان هزار «دوستت دارم»ِ نگفته ـ

که با تفرق ابدی

تنها یک فوت فاصله دارند٬

نثار تویی که به فروتنی «نیستی»

در تک تک سلول های روح من

لانه کرده ای...

 

ghasedak.bmp

  • Like 8
لینک به دیدگاه

هزاران‌ سال‌ است‌ که‌ قاصدک مي‌رود، مي‌چرخد و مي‌رود، مي‌رقصد و مي‌رود و همه‌

مي‌دانند که‌ او با خود خبري‌ داد.

ساکت‌ و ساده‌ و سبک‌ بود؛ قاصدکي‌ که‌ داشت‌ مي‌رفت. فرشته‌اي‌ به‌ او رسيد و چيزي‌ گفت.

قاصدک‌ بي‌تاب‌ شد و هزار بار چرخيد و چرخيد و چرخيد. قاصدک‌ رو به‌فرشته‌ کرد و گفت: اما

شانه‌هاي‌ من‌ ظريف‌ است. زير بار اين‌ خبر مي‌شکند. من‌نازک‌تر از آنم‌ که‌ پيامي‌ اين‌ چنين‌

بزرگ‌ را با خود ببرم.

فرشته‌ گفت: درست‌ است، آن‌ چه‌ تو بايد بر دوش‌ بکشي‌ ناممکن‌ است‌ و سنگين؛ حتي‌ براي‌

کوه. اما تومي‌تواني، زيرا قرار است‌ بي‌قرار باشي. فرشته‌ گفت: فراموش‌ نکن. نام‌ تو قاصدک‌

است‌ و هر قاصدکي‌ يک‌ پيام رسان. آن‌وقت‌ فرشته‌ خبر را به‌ قاصدک‌ داد و رفت‌ و قاصدک‌ ماند

و خبري‌ دشوار که‌ بوي‌ازل‌ و ابد مي‌داد.

حالا هزاران‌ سال‌ است‌ که‌ قاصدک مي‌رود، مي‌چرخد و مي‌رود، مي‌رقصد و مي‌رود و همه‌

مي‌دانند که‌ او با خود خبري‌ داد.

ديروز قاصدکي‌ به‌ حوالي‌ پنجره‌ات‌آمده‌ بود. خبري‌ آورده‌ بود و تو يادت‌ رفته‌ بود که‌ هر

قاصدکي‌ يک‌ پيام آور است. پنجره‌ بسته‌ بود، تو نشنيدي‌ و او رد شد. اما اگر باز هم‌ قاصدکي‌ را

ديدي، ديگر نگذار که‌ بي‌خبر بگذارد و برود. از او بپرس‌ چه‌ بود آن‌ خبري‌ که‌ روزي ‌فرشته‌اي‌ به‌

او گفت‌ و او اين‌ همه‌ بي‌قرار شد.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

ســلام حنانه جان

مرسسسی از این که اینقدر به یاد من بودی, و چه جالب که خود من با اینکه بعد از مدت زیادی امروز اومدم انجمن اولین نفری هستم که به دیدن تاپیک رسیدم :hapydancsmil:

 

و البته باید بگم من الان در نیشابورم, و تا چند دقیقه ی قبل رفته بودم به دیدار مقبره ی حضرت خیام و چقدر جای همه ی شما خالی

 

خیلی خیلی از محبتت ممنونم و امیدوارم بتونم با حضورِ بیشتر سپاسگزار صمیمیت شما و تمامی دوستان باشم :4uboxsmiley::mrsbeasley:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
ســلام حنانه جان

مرسسسی از این که اینقدر به یاد من بودی, و چه جالب که خود من با اینکه بعد از مدت زیادی امروز اومدم انجمن اولین نفری هستم که به دیدن تاپیک رسیدم :hapydancsmil:

 

و البته باید بگم من الان در نیشابورم, و تا چند دقیقه ی قبل رفته بودم به دیدار مقبره ی حضرت خیام و چقدر جای همه ی شما خالی

 

خیلی خیلی از محبتت ممنونم و امیدوارم بتونم با حضورِ بیشتر سپاسگزار صمیمیت شما و تمامی دوستان باشم :4uboxsmiley::mrsbeasley:

 

لطف دارید دوست جان:hapydancsmil:

این تاپیک کماکان ادامه پیدا میکنه و اگر پست هایی که در عدم حضور شما زده میشه،زیاد بشن،برابر با غیبت غیر موجه شماست

عواقب اون هم شخصا بر عهده خودتونه:icon_razz:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

قاصدک آمده بود،

و چه سرگردان بود.

گفتم او را :چه خبر آوردی؟

هیچ نگفت!

گفتم آیا خبر از کوی نگارم داری؟ هیچ نگفت!

گفتمش: خبر عهد و وفا... .؟ آه چه شد؟ چه شد ای قاصدک بی خبرم؟!

لب گشود و گفت این بار: آمدم تا خبری را ببرم!

گفته آن یار که نزد تو بیایم و بپرسم از تو....

زندگی چیست؟ عشق کجاست؟ و چه قدر این عشق به حقیقت نزدیک است؟

گفتمش پس بشنو،آنچه من می گویم ، و ببر آن را بی کم و کاست:

زندگی را هر کس به طریقی بیند... یکی از دل... یکی از عقل... یکی از احساس ، دیگری با شعر، آن یکی با پرواز!

گفته اند: زندگی حسی است از غربت مرغان مهاجر... و چه زیبا گفتند.

تو به آن یار بگو: زندگی باران است. زندگی دریاست....زندگی یاس قشنگی است که دل می بوید.

زندگی راز شگفتی است که جان می جوید.

زندگی عزم سفر کردن دل در ره معشوق است.

زندگی آبی دریاست و عشق...غرق دریا شدن است؛

ولی ای دوست بدان، می توان غرق نشد، می توان ماهی این دریا شد.

شاد و خرم به شنا پرداخت.

شرطش آن است که عاشق نشویم!

جای آن از ته دل، از سر جان... همه را دوست بداریم.

همه چیز و همه کس...همه نقش و همه رنگ...همه شادی، همه غم... .

به خودم آمدم و دیدم من، قاصدک دیگر نیست!

و نمی دانم از کی، باخودم حرف زدم!!!

و صد افسوس که آخر نشنید از من: زندگی انگوری است... دانه دانه باید خورد آن را!

زندگی خاطر دریایی یک قطره در آرامش رود...

زندگی حس شکوفایی یک مزرعه در باور بذر...

زندگی باور دریاست در اندیشه ی ماهی در تنگ...زندگی فهم نفهمیدن هاست!

زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود...

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست...

آسمان،نور،خدا،عشق،سعادت با ماست.

فرصت بازی این پنجره را دریابیم.در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم!

پرده از ساحت دل برگیریمرو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم... .

 

id1rx8zo6gwjg3ydldt.jpg

  • Like 1
لینک به دیدگاه

قاصدک از ره دوری آمد

بهر دلداری تو

بهر صبوری آمد

فاصدک راز دلت را چو شنید

قاصدک همره تو درد کشید

.قاصدک،قاصد پیغام نبود

قاصدک،قاصد اندوه و آلام نبود

گرچه او شاد نبود.....

گر چه او همچو تو بود

و ز غم آزاد نبود،ولی او عاشق آزادی بودعاشق شادی بود

آمد او ، تا که تو را شاد کند

از غم و غصه یپنهان ، دمی آزاد کند

به تو با صد پر رقصان در باد .... قاصدک شادی داد

به تو چون " مژدهٔ" شادی بخشید...

قاصدک هم خندید.

چون تو را از غم و از غصه رهاند

بهر لبخند و شادی به لبت مرحم یک بوسه نشاند.

 

Ghasedak.jpg

  • Like 2
لینک به دیدگاه

قــاصـدکِ دلـم عجیـب هـوایِ پـریـدن دارد!

یـک فـوت مهـمـانِ تـو!

نـه صبـر کُن!

انـگـار نـگـاه تـو کــافیــست

نـگــاهـش کـه میـکُنـی

سـاده میــپَرد

تــو نــگــاه کُـن

خــودش راه رسیــدن را خــوب میـشناســد...!

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

قاصدک تنهای تنها

 

قاصدک رقصان و زیبا

قاصدک یک قاصد از نور

قاصدک چشمه ی شور

قاصدک حرفی به لب داشت

قاصدک عزم سفر داشت

قاصدک ازاد ازاد

قاصدک تا مقصد رود

قاصدک بدرود بدرو و و د . . .

 

 

www.2dayax.com_d_019.jpg

  • Like 2
لینک به دیدگاه

قاصدک غم دارم غم آوارگی و در به دری

غم تنهایی و خونین جگری

قاصدک وای به من ، همه از خویش مرا می رانند

قاصدک دیوانه و دیوانه ترم می خوانند

قاصدک دریابم

روح من عصیان زده و طوفانیست

آسمان نگهم بارانیست

قاصدک غم دارم

غم به اندازه سنگینی عالم دارم

قاصدک غم دارم

قاصدک دیگر ازاین پس منم و تنهایی

قاصدک حال گریزش دارم

می گریزم به جهانی که در آن پستی نیست

پستی و مستی و بد مستی نیست

می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست

شاید آن نیز فقط یک رویاست

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

blueroze_adgay3se2agng93gz%5B1%5D.jpg

 

چشمهای خویش را باز می کنم، آرام به قاصدک کنار پنجره می نگرم، اشکهایم دوباره جاری می شود. هر قاصدکی که برایت فرستادم

تنها خبرشان این بود:پرده های اتاقت کشیده است و تو با او شاد هستی. اشکهایم از روی دل تنگی جاریست، نه شاد بودنت. کاش

گاهی قاصدکهایم را میدیدی که می ایند و بر میگردند. دیگر نامه نمینویسم،آخر نشانت را تغییر داده ای و پستچی نیز فقط با دیدن نگاهٍ

منتظرم به آرامی سر تکان میدهد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

فوت مي كنم به قاصدك

به او و نسيم سپرده ام به سمت تو كه مي آيند،

دلتنگي مرا

دست نخورده

خبر دهند

به سمت من كه مي آيند،

اختيار با خودشان...!

لینک به دیدگاه

قاصدک را دوست دارم...

 

پروانه تا چشم بر بامداد گشود، دست باد سحر گلبرگ قاصدکی را از برابر چشمانش عبور داد...پروانه تیز پرید و دنبالش کرد تا به دشت سپیدی از قاصدکهای زیبا رسید...

 

چرخی زد و شادمانه بازگشت تا به همه بگوید که:

قاصدک...پیام آور خبرهای خوش

قاصدک...زمزمه ی " چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند..."

قاصدک...شوق دویدن و همراه شدن با زیباییها

قاصدک آفریده شده که بر خلاف همه ی گلها، پای از خاک برکند و در آسمان آزاد پرواز کند

قاصدک پژمرده و پرپر نمیشود...پرواز قاصدک آغاز رسالت اوست....

...

و خدای مهربانی که هر روز چندین قاصدک برای هر یک از ما میفرستد...

کافیست هر صبح، با اولین طلیعه ی آفتاب، چشم بر آسمان لطفش باز کنیم و دست به به سوی گرمای مهرش ببریم، تا قبل از آنکه باد فراموشی ما گلبرگهای قاصدکهایمان را دور کند، آنها را ببینیم و دنبالشان بدویم...

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
خوش به حال قاصدک جون که همچین دوست خوبی داره. :icon_redface:

 

مرسی آقا مسعود:icon_redface:

اتفاقا اون لحظه که من داشتم تاپیک رو میزدم،مدتی بود که ایلیای عزیز نمیومد

بعد دقیقا همون موقع اومد واین خیلی جالب بود:icon_redface:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...