رفتن به مطلب

نمیدانستم اگر...


ارسال های توصیه شده

آورده اند که روزی ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد .. مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد ..

الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت ..

ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. .هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد .. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند ..

در همین موقع دید الاغ روی پشت بام بالا و پایین می پرد ..

وقتی که دوباره به پشت بام رفت .. می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود و برگشت ..

بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده .. بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد ..

بعد ملا نصر الدین گفت :

لعنت بر من..

که نمی دانستم .. که اگر خر به جایگاه رفیع و پُست مهمی برسد ..

هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را می کُشد …

 

  • Like 21
لینک به دیدگاه
هیچی

این تاپیک های قصه جالب شده کلا یه مدته ...

 

اینجوری هم نگا نکن !

میخوای دیگه قصه نذارم؟

اینجوری خوبه نگاه کنم؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 4
لینک به دیدگاه
میخوای دیگه قصه نذارم؟

اینجوری خوبه نگاه کنم؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

مگه واسه من میزاری اینارو ؟

 

اوهوم

این خوبه/

  • Like 5
لینک به دیدگاه
مگه واسه من میزاری اینارو ؟

 

اوهوم

این خوبه/

واسه هرکی شبا نمیخوابه میذارم:5c6ipag2mnshmsf5ju3

البته بیشتر برا تو میذارم خو:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...