Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آذر، ۱۳۹۲ 1- نظریه آزاد گذاشتن شهرها به حال خود با چنين برخوردي، يا بايد اعتقاد داشته باشيم كه مكانيسم خود به خودي درون شهرها به حل مشكلات خواهد انجاميد، يا آنكه معتقد باشيم كه كاري از دست ما ساخته نيست و بهتر است نظارهگر در انجام آن باشيم. امروز ديگر ترديدي نمانده كه بدون دخالت دولت و اعمال سياستهاي به نفع عموم، مشكلات شهري در ايران قابل حل نيست و برخورد منفعل با آنها باعث توليد بيشترين سود براي شركتهاي ساختماني بخش خصوصي ميشود، زيرا اين بخش بدون تقبل هزينههاي اجتماعي به توليدات منفردي ميپردازد كه مسايل جنبي آن ساكنان حل نشده باقي مانده، به افزايش مشكلات شهري ميانجامد (اکبرپور سراسکانرود و میرزاجایی، 1389: 135). 2- نظریه و سياست برخورد موردي و مقطعي بامشكلات در اين صورت، ميتوان تا حدي گرايشهاي حاكم را متأثر نمود و در تعديل مشكلات موفق بود، ولي نميتوان گفت با مشكلات برخورد اساسي و بنيادي صورت گرفتهاست . با اتخاذ اين روش، گرچه بهبودي در مسايل روز حاصل ميگردد، ولي مسايل ديگري پديد ميآيد، يا همان مسائل در مكان يا زماني ديگر بروز مينمايد، زيرا حل مشكلات اساسي شهرنشيني در كشور ما با اين سياست مقطعي ممكن نيست (اکبرپور سراسکانرود و میرزاجایی، 1389: 136- 135). 3- نظریه هدايت و كنترل گرايشها با يك برنامه جامع، كلي و ملي كه هماهنگيهاي بخشي و منطقهاي در آن صورت گرفته باشد. با چنين سياستي، نه تنها با بسيج يكپارچه همه امكانات به رفع تنگناهاي موجود پرداخته ميشود، بلكه با تكيه بر قابليتهاي سرزمين، جلوگيري از به وجود آمدن مشكلات شهرنشيني در آينده نيز در نظر گرفته ميشود. لازمه اعمال اين سياست، ساختار اداري- سياسي ويژهاي است كه هماهنگيهاي افقي و عمودي را انحصار مينماید (عبدی دانشپور، 1385: 27). با كمبود اين ويژگيها در نظام اداري كنوني، سياستهاي برخورد با مشكلات نميتواند از نوع دوم فراتر رود. پيشنهاد شهرهاي جديد در شرايط كنوني ايران، سياستي از نوع دوم سياستهاي مذكور است؛ يعني برخوردي موردي و غير جامع. اين سياست شايد بتواند مسائل مورد نظر دستگاه بخشي؛ يعني تأمين مسكن شهري و ساماندهي توسعه شهري را در مقطعي از زمان پاسخگو باشد، اما مشكل است که بتواند به مسائل اساسي و بنيادي كه پيش از اين اشاره شد، پاسخ دهد و همچون گذشته، گرايش مهاجرت به شهرهاي بزرگ و رشد جمعيت آنها لاينحل باقي خواهد ماند و مسأله ركود برخي مناطق و تمركز در مناطقي ديگر، چاره نخواهد شد. نياز به تدوين سياست ملي شهرنشيني در ايران، از همين ديدگاه است كه سياستي از نوع سوم را در برخورد با مشكلات شهرنشيني مطرح ميسازد (اکبرپور سراسکانرود و میرزاجایی، 1389: 136- 135). منبع: مرکز اطلاعات علمی تخصصی مدیریت شهری 1 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده