رفتن به مطلب

فرق سرچشمه و سررشته...


ارسال های توصیه شده

سلام به همه دوستان مخصوصا ادبی ها میخواستم بدونم فرقسرچشمه وسررشته چیه ؟.........:banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4:

یکی از دوستان به مشکل خورده میخواستم با همدیگه کمکش کنیم...:w02:

خواهش میکنم در حد خودتون کمکمون کنید...:icon_gol:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

درود...از نظر لغوی اگه بخواهیم مقایسه ای داشته باشیم...در معانی زیر متفاوت هستن..:icon_gol::icon_redface:

.

.

.

 

 

سررشته:

 

لغت نامه دهخدا

 

[س َرْ، رِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از مقصود. (آنندراج ) (انجمن آرا). کنایه از مدعا و مقصود. (برهان ). || چاره ٔ کار و تدبیر مطلب . (رشیدی ). آگاهی . خبرت . بصیرت . علم . (یادداشت مؤلف ) :

 

 

چو این کار گردد خرد را درست

سررشته آنگاه بایدت جست .

فردوسی .

 

 

تا درنگریم و راز جوئیم

سررشته ٔ کار بازجوئیم .

نظامی .

 

 

آن گره را بصد هزار کلید

جست وسررشته ای نگشت پدید.

نظامی .

 

 

اساس :

 

یک سررشته گر ز خط گردد

همه سررشته ها غلط گردد.

نظامی .

 

 

حقیقت . کنه :

 

سررشته ٔ راز آفرینش

دیدن نتوان به چشم بینش .

نظامی .

 

 

سرنخ :

 

نه زین رشته سر میتوان تافتن

نه سررشته را میتوان یافتن .

نظامی .

 

 

نه صاحبدلان دست برمیکشند

که سررشته از غیب درمیکشند.

سعدی .

 

 

سررشته ٔ نسبت را غایب میکردند...

و سررشته ٔ نسبت را بدست می آوردند.

(انیس الطالبین ).

 

 

زمام . مهار :

مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد

ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست .

حافظ.

 

ما پریشان نظران خود گره کار خودیم

این چه حرفی است که سررشته بدست ما نیست .

صائب .

 

 

راه . روش :

سررشته ٔعیش این است آسان مده از دستش

کاین رشته چو سرگم شد دشوار پدید آید.

خاقانی .

 

 

سررشته از دست رفتن ؛ کنایه از سراسیمه شدن . (برهان ) (آنندراج ). کار از دست شدن . بسته شدن راه چاره :

 

نرفته است سررشته تا ز دست برون

سر از دریچه ٔ گوهر چرا بدر نکنی .

صائب (از آنندراج ).

 

 

ترک کردن مهم و معامله است از روی اضطرار. (برهان ) (آنندراج ).

- سررشته بدست افتادن ؛ راه چاره یافتن :

 

بدستم نیفتاد سررشته ای

ز آه بخون دل آغشته ای .

ظهوری (از آنندراج ).

 

 

سررشته گم شدن ؛ چاره و تدبیر از دست رفتن :

 

ای به تو سررشته ٔ جان گم شده

دام تو آن دانه ٔ گندم شده .

نظامی .

 

 

سررشته گم کردن ؛ چاره و تدبیر را از دست دادن : ابلیس با کمال مشعوذی و استادی در معمای مکر زنان سررشته ٔ کیاست گم کند. (سندبادنامه ص 100).

 

یک سر سوزن ندیدم روی دوست

پس چرا گم کرده ام سررشته ای .

عطار.

 

 

سررشته یافتن ؛ کنایه از دریافتن کارو مهم و مقصود و مدعا باشد. (آنندراج ) (برهان ).

 

سررشته ٔ دفتر؛ حسابی که از روی دفتر برآید. (آنندراج ) :

وضع از تأثیر بی شیرازه چون دفتر شود

قسمت آن را که از سررشته ٔ دفتر کنند.

میرزا محسن .

 

 

فرهنگ فارسی معین

 

( ~. رِ تِ یا تَ) (اِمر.) 1 -سرنخ . 2 - اطلاع ، آگاهی .

 

 

فرهنگ لغت عمید

 

(اسم) (sarrešte)

۱. سرنخ.

۲. [مجاز] راه‌کار.

۳. [مجاز] مهارت در کاری.

۴. [قدیمی] دفتر حساب.

 

معادل ابجد واژهسررشتهبرابر با 1165 می باشد.

_____________________________________________________________________________________________________________________________________

 

سرچشمه :

 

لغت نامه دهخدا

 

[ س َ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) جائی که از آن آب جوشد. منبع. مخرج الماء. (المنجد) :

 

 

سرچشمه ٔ حیوان بین در طاس و ز عکس او

ریگ تک دریا را بشمار به صبح اندر.

خاقانی .

 

 

دیده ام سرچشمه ٔ خضر و کبوتروار آب

خورده و پس جرعه ریزی دردهان آورده ام .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 256).

 

 

به سرچشمه ٔ نیل رغبت نمود

که آن پایه را دیده نادیده بود.

نظامی .

 

 

اگر خضر بر آب حیوان گذشت

محمد ز سرچشمه ٔ جان گذشت .

نظامی .

 

 

دیدیم بسی آب ز سرچشمه ٔ خرد

چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد.

سعدی .

 

 

تو اوّل نبستی که سرچشمه بود

چو سیلاب شد پیش بستن چه سود.

سعدی .

 

ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را

بدین سرچشمه اش بنشان که خوش آبی روان دارد.

حافظ

 

 

 

سرچشمه . [ س َ چ ِ م َ ] (اِخ ) نام محله ای است در تهران ، حدود آن فعلاً به محل تقاطع خیابان سیروس و چراغ برق (امیرکبیر) محدود میشود.

 

 

سرچشمه . [ س َ چ ِم َ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 199 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، یونجه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).

 

سرچشمه . [ س َ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان و بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. دارای 314 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج . محصولش غلات ، برنج و خرما. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).

 

 

سرچشمه . [ س َ چ ِم َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. دارای 177 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، چغندر، بنشن . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

 

 

سرچشمه .[ س َ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔشهرستان بجنورد. دارای 178 تن سکنه . آب آن از چشمه .محصول آن انگور. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

 

 

سرچشمه . [س َ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دوبن بخش شیروان شهرستان قوچان . دارای 437 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن انگور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

 

 

سرچشمه . [ س َ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان عشق آباد بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 142 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

فرهنگ لغت عمید

 

(اسم) (sarče(a)šme) جایی که آب از زمین بیرون می‌آید و جاری می‌شود؛ محلی که چشمه ظاهر می‌شود.

 

معادل ابجد واژه سرچشمه برابر با 608 می باشد.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

به بقیه دوستان بی احترامی نشه ولی به نظر من فرق اساسی سرچشمه و سررشته رو فقط همکلاسی عزیزمون parniyan71میدونه...

 

ازش خواهش کنید اگه وقت داشته باشه حتما براتون توضیح میده...:ws47:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...