masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۲ و این تاپیک میخوام خاطرات تلخ و شیرین دوران تحصیلمون را بنویسیم. هر خاطره ای از اون دوران دارین میتونین بزارین خاطرات تلخ و شیرین خاطره امتحانات خاطره سر صف ایستادن خاطره مشق شب خاطره مدیر و ناظم خاطره تشویق خاطره تنبیه خاطره چوب و فلک حاطره زنگ ورزش خاطره اول مهر خاطره گرفتن کارنامه . . . خلاصه هر خاطره ای دارین میتونین بزارین :hapydancsmil: 5 لینک به دیدگاه
ستاره193 4133 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۲ خاطره كه خيلي داريم دوران دبيرستان اوج تقلب كردنمون بود من يه دوست صميمي داشتم كه موقع امتحانات نصف درسو اون ميخوند و نصف درسارو من. سر جلسه امتحان هم به طرز ماهرانه اي تقلب ميكرديم 4 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آبان، ۱۳۹۲ سوم دبستان بودم.. معلمامون جیم زدن یه زنگ کلاسیمونو.. با بچه ها رفتیم درموردشون حرف زدن. من گفتم. با پولای ما میرن چلوکباب میخورن.. خلاصه یه فضول میره به مربیمون میگه.. ما رو میندازن تو انباری.. یه صندلی هم میزارن. پرتم میکنن رو صندلی...بعد ناظممون میاد میگه خوب.. ماحالا چلوکباب میخوریم.. هی دورم میچرخید و حرف میزد...از این لامپایی که تو ساواک هست. توانباری بود. میزنه میچرخه. هی نور جابجا میشه... بعد .. دستشو برد بالا یه سیلی بهم زد.. منم گریه نکردم. یه دونه دیگه زد..... رفتم خونه. مامانم گفت چرا صورتت قرمز شده. گفتم. تو مدرسه تو حیاط روی یخها لیز خوردم. من سیلی خوردنمو. پارسال به مامان گفتم.... چندسال تو دلم نگه داشتم. واون موقع که وچیک بودم برای ناظممون دعا کردم. بمیره.. و بعد از گذشت یک سال ناظممون . سرطان میگره و میمیره.... 2 لینک به دیدگاه
مجید بهره مند 43111 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۲ من خاطره از مدرسه از سال اول دارم حدود 5تا خودکار لای انگشتای من شکسته شد توسط معلممون 1 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۲ من خاطره از مدرسه از سال اول دارم حدود 5تا خودکار لای انگشتای من شکسته شد توسط معلممون نامردا... 1 لینک به دیدگاه
مجید بهره مند 43111 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۲ لطفا قفل شود. به خدا راست میگم 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده