m&&M 78 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۲ تفاوت بین هوش هیجا نی (EQ) و هوش شناختی (EI): مفهوم هوش هیجانی نشان میدهد که چرا دو نفر با IQ یکسان، ممکن است به درجات بسیار متفاوتی از موفقیت در زندگی دست یابند. هوش هیجانی یک عنصر بنیادین از رفتار انسان است که جدا و متفاوت از هوش شناختی (عقل) عمل میکند. بین IQ و EQ هیچ رابطه شناخته شدهای وجود ندارد. شما اصلا نمیتوانید از روی هوش شناختی یا IQ یک نفر هوش هیجانی او را حدس بزنید. این یک خبر خوب است زیرا هوش شناختی یا IQ انعطاف پذیر نیست. IQ از همان لحظه تولد ثابت است یا دستکم ثبات نسبی دارد. مگر اینکه یک تصادف، مثلا آسیب مغزی آن را تغییر دهد، هیچ کس با یادگیری واقعیتهای جدید یا فرا گرفتن اطلاعات عمومی بیشتر باهوش نمیشود، هوش شناختی یعنی توانایی یادگیری. اما برعکس، هوش هیجانی، مهارتی انعطاف پذیر است که به آسانی آموخته میشود. با اینکه بعضی مردم، نسبت به دیگران، به طور طبیعی هوش هیجانی بالاتری دارند، کسی که حتی بدون هوش هیجانی به دنیا آمده است باز هم میتواند در خود، EQ بالا به وجود آورد. هوش هیجانی یعنی توانایی مهار عواطف و تعادل برقرار کردن بین احساسات و منطق، به طوری که ما را به حداکثر خوشبختی برساند. هوش هیجانی همان توانایی شناخت، درک و تنظیم هیجانها و استفاده از آنها در زندگی است. هیجانها، شامل حالات خوشایند و ناخوشایند احساسات ما هستند مانند: ▪ خشم: تهاجم، اوقات تلخی، پرخاش، خصومت، تند مزاجی ▪ اندوه: غصه، دلتنگی، عبوسی، ناامیدی، دل شکستگی ▪ ترس: اضطراب، بیم، ناآرامی، دلواپسی، وحشت، شوک (ترس ناگهانی) ▪ نفرت: تحقیر، اهانت، خوار شمردن، بیزاری، اکراه ▪ شرم: احساس گناه، حسرت، احساس پشیمانی، افسوس ▪عشق: پذیرش، رفاقت، اعتماد، مهربانی، پرستش ▪ شادمانی: شادی، لذت، سعادت شوق، تفریح، آسودگی، وجد، خشنودی ▪ شگفتی: جا خوردن، حیرت، بهت، تعجب هوش هیجانی از چهار مهارت اصلی تشکیل میشود: ۱) خودآگاهی: توانایی شناسایی دقیق هیجانهای خود و آگاهی از آنها به هنگام تولید. خودآگاهی، کنترل تمایلات خود در نحوه واکنش به اوضاع و افراد مختلف را نیز شامل میشود. فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، نسبت به احساسات خود، آگاهی بیواسطه و بدون وقفه دارد. به عبارت دیگر، او در همان زمان که احساسی را تجربه میکند، نسبت به آن آگاه است و بدان اعتنا دارد. او میتواند به خود بگوید، وای، من واقعا احساس حسادت، ترس، خودخوری، قدردانی، غرور، دفاع از خود در برابر انتقاد و ... میکنم. در حقیقت اگر با احساساتمان روراست و سازگار نباشیم مانند قورباغهای خواهیم بود که نمیداند چه وقت از آبی که آرام به نقطه جوش میرسد بیرون بپرد. قورباغه با اینکه به راحتی میتواند از آب بیرون بپرد، اگر تغییر درجه حرارت به قدر کافی تدریجی باشد تا زمانی که پخته شود و بمیرد در آب باقی میماند. اگر ما بتوانیم احساسات را از قبل پیشبینی کنیم، قادر به اتخاذ تصمیماتی خواهیم بود که ما را به شادکامی برساند مانند؛ میدانم که پشیمان میشوم، میدانم احساس گناه خواهم کرد و ... احساسات، صدای درونی ما هستند که ما را راهنمایی میکنند. تنها نیاز به گوش دادن به آنها است. ۲) خود- مدیریتی: توانایی در به کارگیری «آگاهی از هیجانها» به منظور انعطاف پذیر ماندن و رفتارها را مثبت هدایت کردن، یعنی اینکه بتوانید واکنشهای هیجانی خود را در مقابل همه مردم و شرایط مختلف کنترل کنید. کنترل هیجانها سبب: افزایش تحمل کافی و کنترل خشم کاهش اهانت، زد و خورد و ایجاد مزاحمت توانایی ابراز خشم به شیوهای مناسب و بدون زد و خورد کاهش تعلیق و اخراج کاهش رفتار پرخاشگرانه یا آسیب رساننده به خود افزایش احساسات مثبت نسبت به شخص خود و دیگران بهتر کنار آمدن با فشار روانی و کاهش اضطراب و احساس تنهایی میشود. ۳) آگاهی اجتماعی: توانایی در تشخیص دقیق هیجانات دیگران و درک اینکه دقیقا چه اتفاقی در حال روی دادن است. این موضوع اغلب به این معناست که طرز تفکر و احساسات دیگران را درک میکنید، حتی زمانی که خودتان همان احساسات یا تفکرات را ندارید و این همان همدلی است. پس همدلی به معنای درک احساسات دیگران است یعنی خود را جای دیگران گذاشتن، توانایی همدلی، مستقیما وابسته به توانایی تشخیص احساسات و درک آنهاست. ۴) مدیریت رابطه: توانایی در به کارگیری «آگاهی از هیجانات دیگران» به منظور موفقیت در کنترل و مدیریت تعاملها، همچنین این توانایی، ارتباط واضح با شرایط و کنترل موثر تعارضهای دشوار را شامل میشود. بیشک همه افراد دوست دارند توسط اطرافیان خود مورد تائید، تقدیر، تشویق، تحسین و قدردانی قرار بگیرند. با هوش هیجانی بالا شما میتوانید افراد را جذب کنید و برای خود نگه دارید زیرا، به جای اینکه در مورد آنها قضاوت کنید آنها را قبول مینمایید، احساساتتان را بیان کرده، آنها را نیز تشویق میکنید که اینکار را انجام دهند. مسئولیت احساساتتان را به عهده میگیرید و هیچگاه تقصیر را به گردن دیگران نمیاندازید، نسبت به احساسات آنها همدلی و مهربانی نشان میدهید و آنها را درک میکنید، در مورد احساسات و نیازهای آنها حساس هستید ولی خود را مسئول برآورده کردن آنها نمیدانید چون هر شخص مسئول احساسات خود است و از اینرو هرگز احساس سربار بودن نمیکنید، آنها را ملامت نمیکنید و به آنها حمله نمینمایید، بنابراین نیازی نیست که آنها حالت تدافعی یا ضد حمله به خود بگیرند. آنها را نصحیت نمیکنید و به آنها نمیگویید چه کاری را انجام دهند، چرا که میدانید این کار حس استقلال آنها را از بین میبرد و خشم آنها را برمیانگیزد. نسبت به آنها صادق هستید حتی وقتی که مجبورید چیزی را که برای آنها ناخوشایند است بگویید. آلفرد بينه در سال 1905 نمونه اوليه آزمون هوش واقعي را تهيه كرد. نمره هوش از تقسيم سن عقلي بر سن تقويمي به دست ميآيد. هوش شناختي به ما اجازه ميدهد تا بدانيم اطلاعات چگونه پردازش ميشود. شناختها، شباهتها، تقاوتها، استنباط و استنتاج همه به طور واضح در قلمرو شناختي (ادراكي) و عقلي قرار دارند. هوش هيجاني به طور ژنتيكي قابليت اكتساب دارد و قابل اصلاح و بهبود است و در طول زندگي فرد همراه با آموزش ارتقا مييابد. شناخت احساسات خويشتن و استفاده از آن براي اتخاذ تصميمهاي مناسب در زندگي، توانايي اداره مطلوب خلق و خوي، وضع رواني و كنترل تكانشها به وسيله هوش هيجاني سنجيده ميشود. * به اين مثال توجه كنيد: يك ظرف پر از شكلات روي ميز است. دختربچهاي آن را ميبيند. به او گفتهاند كه ميتواند يك شكلات را همين حالا بخورد، ولي اگر 5 دقيقه صبر كند، ميتواند دو شكلات بخورد. مطمئناً داشتن دو شكلات بهتر از يك شكلات است. بنابراين تصميمگيري آسان به نظر مي رسد. اما 5دقيقه براي دخترك خيلي طولاني است. چه كار بايد كرد؟ دخترك صورتش را برميگرداند تا شكلاتها را نبيند، اما خيلي زود دوباره برميگردد و شكلات برميدارد. اين مثال براي درك معني و مفهوم هوش هيجاني است. هوش هيجاني ميتواند در حل مشكلات كمك كند. دخترك ميتواند با تنظيم هيجان و عكسالعمل به موقع خود، در مقابل وسوسه پاداش آني (لحظهاي سريع) مقاومت كند. Read more: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
m&&M 78 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۲ در این مورد : برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1-بایستید و بررسی کنید. در طول فعالیت های روزانه ،لحظه ای درنگ کنید و به خود بیا ندیشید. از خود بپرسید: «من چه احساسی دارم؟» از چگونگی احساس خود آگاه شوید واگر در این زمینه کاری لازم است ،انجام دهید. 2- درباره رفتارروزانه خود بیاندیشید . در پایان هر روز تأمل کنید.هاوارد گاردنر، که یکی از محققان با سابقه در زمینه هوش های چند گانه به شمار می رود ،معتقد است که یک اصل کلیدی در رفتار انسان های فوق العاده ، رعایت همین نکته است. روز خود را مرور کنید.ببینید چه کارهایی را خوب مدیریت کرده اید. کا رهایی را که باید بهتر انجام دهید مشخص نمایید. وبرای بهتر شدن تصمیم بگیرید. 3-یادداشت کنید. حالت های هیجانی خود را به صورت روزانه یا هفتگی یادداشت کنید. چه عکس العمل های هیجانی دارید؟ چه چیزی شما را آشفته می کند؟ چه چیز شما را خشنود می سازد؟ سپس ببینید که آیابه مرور زمان به یک الگوی رفتاری خاصی می رسید. آیا همیشه برخی نظرات خاص شما را آشفته می سازد ؟ آیا در ساعت خاصی در طول روز عصبی می شوید؟ آیا اشخاص خاصی باعث برانگیخته شدن عکس العمل های هیجانی متفاوتی درشما می شوند؟ حالا تلاش کنید تا مشکلات خود در این موارد را کاهش دهید. 4- نوع احساس خود را بپذیرید. بسیاری از ماعادت کرده ایم که احساسات خودرا پنهان کنیم ،از آنها فرار کنیم یا به خاطر این احساسات خجالت بکشیم. سعی کنید توانایی در دست گرفتن احساسات را در خود پرورش دهید.به عنوان مثال شما باید بتوانید که به خود یا دیگران بگویید:«الان احساس نگرانی می کنم» یا«می ترسم که شکست بخورم» یا «دراین وضعیت احساس ناراحتی می کنم» یا « این روش گفتگو برایم خوشایند نیست ،بهتر است شیوه مناسب تری برای مذاکره پیدا کنیم» 5-همیشه اجازه ندهید که احساستان نوع رفتار شما راتعیین کند. فقط به خاطر این که از چیزی خسته شده اید آن را رها نکنید. شما فقط احساس خستگی می کنید .اگر این احساس خود را بپذیر ید ،می توانید از آن عبور کنید. اگر درباره موضوعی کوتاهی کرده اید واز این بابت احساس گناه می کنید ،این دلیل نمی شود که آن موضوع یا کار را رها کنید.اگر نسبت به کسی احساس خشم می کنید،این دلیل نمی شود که فریاد بزنید ،اوراسرزنش کنیدویاجاروجنجال به پا نمایید. 6- از خودتان بپرسید چرا؟ آیا هیچ دلیلی برای احساسی که دارید وجوددارد؟ ممکن است دریک لحظه احساس کج خُلقی کنید ،اما چرا؟ آیا این احساس به خاطر حرفی است که امروز از کسی شنیده اید یا به خاطر این است که دیروز به چیزی که می خواستید نرسیدید یا این رفتار شما باعث می شود که دیگران کار بیشتری به شما محوّل نکنند؟ بگردید تا عامل بروز این حس را بیابید. 7- بیاموزید بر حساسیت های هیجانی خود غلبه کنید. قبلاًهر گاه همسر یا مادرم مرا به حساس بودن متهم می کردند ،من هم در مقابل ،این حرف ها را در خودم می ریختم ،احساس ناراحتی می کردم وبه دنبال آن افسرده می شدم.بعد ها فهمیدم که با این کار فقط دارم انرژی خودم رابه خاطر نگرش منفی آن ها به هدر می دهم و دریافتم که لزومی ندارد چنین کنم. به خودم آموختم که این حرف ها اهمیتی ندارد. حالا آنها می توانند هر چه دلشان می خواهد ، بگویند. دیگر هیچ چیزی برای بر انگیختن حساسیت من وجودندارد. 8- در هنگام عصبانیت ،خودتان را از موقعیت دور کنید. وقتی عصبانی ،خشمگین یا بر آشفته می شوید ،لزومی ندارد که آن را به شخص دیگری منتقل نمایید. خودرا از آن وضعیت دور کنید وبه خودتان زمان بدهید تا از آن حالت خارج شده وکمی آرام تر شوید. وقتی افکارتان آرام شد ، می توانید با کسی که باعث عصبانیت شما شده حرف بزنید. 9- بزرگ نمایی نکنید. بعضی از افراد بزرگنمایی می کنند. آنها آن قدر یک موضوع را کش می دهند که یک مسئله پیش پا افتاده تبدیل به یک معضل بزرگ می شود. سعی کنید بیاموزید که در همان مراحل اولیه قضیه را فیصله دهید ،نه این که روز ها یا هفته ها به آ ن بپردازید. یک تلفن زدن ساده ،یک چت دوستانه یا نوشتن یک یادداشت در دفترچه یادداشت شخصی شمارا از دست یک مشکل نجات می دهد. 10-عصبانیت را به تعویق بیاندازید. اگر از افرادی هستید که خیلی زود عصبانی می شوید ، به سرعت آرامشتان رااز دست می دهید وازکوره در می روید ،سعی کنید بیاموزید که چگونه مدت بیشتری آرام بمانید. مثلاً می توانید قبل از پاسخ دادن به دیگران کمی صبر کنید،قبل از نشان دادن عکس العمل تا10 بشماریدیا تکنیک هایی مانند مدیتیشن ، یوگا یا مدیریت خشم را بیاموزید. Read more: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
m&&M 78 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۲ مولفه هاي هوش هيجاني حيطه هاي اصلي هوش هيجاني به شرح زير هستند: 1- شناخت عواطف شخصي: خودآگاهي، يعني تشخيص هراحساس به همان صورتي که بروز مي کند سنگ بناي هوش هيجاني است. توانايي نظارت بر احساسات در هر لحظه براي به دست آوردن بينش روان شناختي و ادراک خويشتن نقشي تعيين کننده دارد. ناتواني در تشخيص احساسات راستين، ما را به سردرگمي دچار مي کند. افرادي که نسبت به احساسات خود اطمينان بيشتري دارند بهتر مي توانند زندگي خويش را هدايت کنند. اين افراد درباره احساسات واقعي خود در زمينه اتخاذ تصميمات زندگي، از انتخاب همسر گرفته تا شغلي که برمي گزينند، احساس اطمينان بيشتري دارند. بعضي از افراد واقعا در زمينه شناخت عواطف شخصي خود فاقد خودآگاهي اند. اين عده وقتي از لحاظ عاطفي و هيجاني به هم مي ريزند نمي دانند کهآيا خشمگين اند يا غمگين؟ خوشحال ا ند يا صرفا پرانرژي؟ اين افراد بهاي «بي سوادي هيجاني» خود را در روابط بين فردي و حتي دروني مختل مي پردازند. 2- به کار بردن درست هيجان ها: قدرت تنظيم احساسات خود، توانايي اي است که بر حس خودآگاهي متکي باشد و به ظرفيت شخص براي تسکين دادن خود، دورکردن اضطراب ها، افسردگي ها يا بي حوصلگي هاي متداول اشاره دارد. افرادي که به لحاظ اين توانايي ضعيفند، دايما با احساس نوميدي، خشم مزمن و افسردگي دست به گريبان اند، در حالي که افرادي که در آن مهارت زيادي دارند با سرعت بسيار بيشتري مي توانند ناملایمات زندگي را پشت سر بگذارند. براي مثال بيرون ريختن غضب را برخي افراد به عنوان روشي براي مقابله با عصبانيت به کار مي گيرند چرا که اين باور در ميان عموم مردم رواج دارد که «انجام اين کار باعث مي شود احساس بهتري پيدا کني». از دهه 1950 روانشناسان با اين روش مخالفت کردند چرا که دريافتند برون ريزي خشم يکي از بدترين راه هاي خاموش کردن آن است، زيرا انفجار غضب عموما برانگيختگي مغز هيجاني را تقويت مي کند و باعث مي شود افراد در عوض احساس خشم کمتر، عصبانيت بيشتري احساس کنند. به همين ترتيب بسياري از افراد در زمينه مديريت اضطراب و نگراني هاي خود دچار مشکل اند. ذهن نگران در زنجيره بي پاياني از ناراحتي هاي جزيي گرفتار مي شود، از يک موضوع به موضوع ديگر مي رود و به عقب باز مي گردد. نگراني هاي مزمن و مکرر، شبيه چرخش به دور خود است که هيچ گاه به راه حل مثبتي منجر نمي شوند. توانايي تنظيم هيجانات مختلف - خشم، نگراني، افسردگي و غيره- از مولفه هاي هوش هيجاني است و عامل تاثير گذاري در خدمت بهداشت روان محسوب مي شود. 3-برانگيختن خود: برانگيختن خود به زبان ساده يعني کنترل تکانه ها (تکانه هايي مثل خشم، ميل جنسي و...) تسلط بر نفس، تاخير در ارضاي فوري خواسته ها و اميال، رهبري هيجان ها و توان قرار گرفتن در يک وضعيت رواني مطلوب. خويشتن داري عاطفي يا همان به تاخير انداختن کامرواسازي و فرونشاندن تکانه ها يکي از مولفه هاي اساسي هوش هيجاني است. افراد داراي اين مهارت در هر کاري که به عهده مي گيرند بسيار مولد و اثربخش خواهند بود. 4- شناخت عواطف ديگران: همدلي، توانايي ديگري بر خود آگاهي عاطفي متکي است و اساس مهارت رابطه بامردم است. افرادي که از همدلي بيشتري برخوردارند به علا يم اجتماعي ظريفي که نشان دهنده نيازها يا خواسته هاي ديگران است توجه بيشتري نشان مي دهند. اين توانايي آنان را در حرفه هايي که مستلزم مراقبت از ديگرانند،مانند تدريس، فروش و مديريت موفق تر مي سازد. انسان هايي که در شناخت عواطف ديگران مهارت دارند به راحتي و گاهي بدون ديدن چهره طرف مقابل مثلا از پشت تلفن قادرند حالت روحي ديگران را حدس بزنند. شناخت عوطف ديگران به ويژه در روابط بين زوجين اهميت دارد. تا هنگامي که انسان در اين کشور کويري که زمان و زندگي نام گرفته زندگي مي کند، تنهايي و انزوايش نيز پابرجاست. پس به 2 دليل مهم مي بايست توانايي شناخت عواطف ديگران را در خود بالا ببريم: اول اينکه چون ما هرگز نمي توانيم مستقيما وارد تجربه ديگران شويم، هيچ گاه نمي توانيم کاملا بدانيم که طرف مقابل ما چه چيزي را مي خواهد به ما برساند. وقتي پي مي بريم که هر قدر تلا ش کنيم نمي توانيم چنان با هوش يا حساس باشيم که بفهميم ديگري چه تجربه اي مي کند، احساس گناه مي تواند ما را ياري دهد که از روي اصالت، متواضع باشيم. در اين بين هر چقدر قدرت و مهارت شناخت و عواطف ديگران در ما بالا تر باشد بيشتر مي توانيم در دنياي خصوصي و گاهي درد ديگران سهيم شويم و تنهايي و انزواي آن ها را کم کنيم. دوم اينکه «زبان» نمي تواند تجربه را به خوبي منتقل کند زيرا تجربه نهفته در دل تجارب عميق انساني غني تر از آنند که کلمات توان بازگو کردن آن ها را داشته باشند. 5- برقراري رابطه با ديگران: بخش عمده اي از هنر برقراري ارتباط، مهارت کنترل عواطف در ديگران است. افرادي که در اين زمينه مهارت دارند، به خوبي و عميقا به ديگران گوش مي دهند، ديگران را مي پذيرند و دست به قضاوت نمي زنند، در ديگران احساس ارزش و عزت توليد مي کنند نه احساس گناه و در هر آن چه که به کنش متقابل آرام با ديگران بازمي گردد به خوبي عمل مي کنند. آنان ستاره هاي اجتماعي هستند ستاره هايي که حتي در روز نيز درخشان اند! البته افراد از نظر توانايي هاي خود در هر يک از اين حيطه ها با يکديگر تفاوت دارند و ممکن است بعضي از ما مثلا در کنار آمدن با اضطراب هاي خود کاملا موفق باشيم اما در تسکين دادن ناآرامي هاي ديگران چندان کارآمد نباشيم. بدون شک زير بناي اصلي سطح توانايي ما، زيستي و عصبي است اما مغز به طرز چشمگيري شکل پذير است و همواره در حال يادگيري. سستي افراد را در مهارت هاي عاطفي مي توان جبران کرد، هر کدام از اين حيطه ها تا حد زيادي نشانگر مجموعه اي از عادات و واکنش هاست که با تلا ش صحيح مي توان آن ها را بهبود بخشيد. Read more: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
m&&M 78 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۲ ويژگي افرادي که هوش هيجاني بالا دارند هوشبهر و هوش هيجاني قابليت هاي متضاد نيستند بلکه بيشتر مي توان چنين گفت که متمايزند. همه ما از ترکيبي از هوش و عواطف برخورداريم، افراد داراي هوش بالا و هوش هيجاني پايين و يا هوشبهر پايين و هوش هيجاني بالا ، علي رغم وجود نمونه هايي نوعي، نسبتا نادرند. في الواقع ميان هوشبهر و برخي جوانب هوش هيجاني همبستگي مختصري وجود دارد، هر چند اين ارتباط آن قدر است که روشن کند اين دو قلمرو اساسا مستقل اند. گونه خالص داراي هوشبهر بالا ، يعني کاملا فاقد هوش هيجاني، تقريبا تصوير اغراق آميزي از روشنفکراني است که در قلمرو ذهن استادند اما در دنياي فردي ناکار آمدند. نيم رخ هاي آماري مردان و زنان در اين خصوص تا حدودي متفاوت است. مرد داراي هوشبهر بالا با طيف گسترده اي از علا يق و توانايي هاي ذهني مشخص مي شود که البته جاي تعجبي ندارد. اين مرد بلند پرواز و مولد، قابل پيش بيني وسرسخت است و در بند علا يق فردي خود نيست. او همچنين عيب جو و فخر فروش مشکل پسند و بازدارنده، در تجارب احساسي ناراحت، غير بيانگر و مستقل و از نظر عاطفي سرد و بي روح است. مرداني که از نظر «هوش هيجاني» بالا هستند، از نظر اجتماعي متوازن، خوش برخورد و بشاش هستند و در مقابل افکار نگران کننده يا ترس آور مقاومند. آنان در زمينه خدمت به مردم يا حل مشکلات ، قبول مسووليت و برخورداري از ديدگاه هاي اخلاقي، ظرفيتي قابل توجه دارند; در ارتباط خود با ديگران هم حسي و توجه نشان مي دهند. زندگي عاطفي آنان غني اما همخوان است، آنان با خود، ديگران و مجموعه اجتماعي که در آن زندگي مي کنند راحتند. زنان داراي «هوشبهر» بالا از اتکا به نفس هوشمندانه اي که از آنان انتظار مي رود برخوردارند، تفکرات خود را به راحتي مطرح مي کنند، براي موضوعات ذهني ارزش قائلند و طيف گسترده اي از علا يق ذهني و زيبايي شناختي دارند. آنان همچنين درون نگر هستند، مستعد ابتلا به اضطراب، فرو رفتن در خيالات و احساس گناه بوده و در ابراز آشکار خشم خود درنگ مي کنند، هر چند که آن را به طور غيرمستقيم ابراز مي دارند. زنان داراي «هوش هيجاني» سرشار با جرات هستند و احساسات خود را به طور مستقيم ابراز مي دارند و درباره خودشان احساس مثبتي دارند و زندگي براي آنان سرشار از معنا است. آنان نيز همانند مردان، خوش برخورد و اجتماعي هستند و احساسات خود را به طور مقتضي ابراز مي دارند، نه اينکه آن را به صورت انفجارهايي ابراز دارند که بعدها از آن تاسف بخورند. همچنين به خوبي با فشارهاي عصبي منطبق مي شوند، جايگاه اجتماعي آنان به آنها امکان مي دهد تا به آساني با افراد جديد روبه رو شوند، با خودشان به قدر کافي راحت هستند تا آنکه بتوانند شوخ طبع، خود انگيخته و درمقابل تجارب عاطفي پذيرا باشند. برخلاف زنان داراي هوشبهر بالا و ناب، زنان داراي هوش هيجاني بالا، به ندرت احساس اضطراب يا گناه مي کنند يا در خيالات واهي غرق مي شوند. البته اين تصاير نشانگر دو جنبه افراطي هر حالت است - هوشبهر و هوش هيجاني به درجات مختلف در وجود همه ما در هم آميخته شده اند. Read more: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده