رفتن به مطلب

طمع دکتر


ارسال های توصیه شده

پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت

 

با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.

 

بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.

 

پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.

 

پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.

 

خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم

 

پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.

 

اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:

 

این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.

 

صبح روز بعد…

 

همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...