رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

آزاده شریفی*

 

نقد نوشتن بر اثر سيدمهدی شجاعی كار آسانی نيست، دست كم به خاطر سبك منحصر به فردش در پردازش روايت های مذهبی در غالب داستان يا نمايش نامه، كه عجالتاً يك سر و گردن از تمام نويسنده های مذهبی نويس يا مدعی آن در اين روزگار بالاتر است؛ و ديگر به خاطر تعداد اندک نويسندگانی كه واقعاٌ دو صفت نويسندگی و مسلمانی (يا شيعه بودن) را با هم داشته باشند؛ در اين شرايط به جای نقد نوشتن، شايد بهتر باشد دست به دعا برداريم كه همين چند نويسندۀ معدود نيز قلمشان خشك نشود. اگرچه كم داشتن نوشته های خوب مذهبی، دليل كافی نيست كه به هرچه نوشته شد قناعت كنيم و زبان جز به تمجيد نگشاييم.

 

در نمايش نامۀ « كرشمۀ خسروانی ايراداتی وجود دارد كه از نويسندۀ « كشتی پهلو گرفته و « آفتاب در حجاب » توقع نمی رود. هر چند از صدقه سر ترجمه، اين روزها ديگر نام نقد نو، هرمنوتيك، مرگ مؤلف و ... با هيچ گوشی بيگانه نيست، اما همچنان در نقدهای عملی، شاهد پادشاهی بی چون و چرای مؤلف هستيم. اين قسم نقد مؤلف محور، بيش از هركس به ضرر خود نويسنده است و مانع پيشرفت او می شود؛ در اين شرايط، هر نويسندۀ نوآور و ماهری كافی است يك اثر خوب بنويسد و به شهرت برسد تا پس از آن هرچه نوشت و چاپ كرد، حتی پيش از نوشته شدن، شاهكاری بی بديل لقب گيرد. در اين شرايط، نويسنده يا مدام سبك خود را تكرار می كند يا با جسارتی كه از خاطرجمعی در مورد فروش و شهرت كتاب آتی برمی آيد، دست به نوآوری های حساب نشده می زند.

 

تلاش برای تبديل روايت های دينی به داستان يا نمايش نامه، در ادبيات ما پيشينه دارد، اما متأسفانه بيشتر نويسندگانی كه در اين حوزه قلم زده اند، با وجود اطلاع كامل از اصل روايات، در برگردان ادبی آنها چندان موفق نبوده اند و فرم اين آثار، غالباً هيچ تناسبی با محتوای والای آنها ندارد؛ غالب اين آثار، اشكالات اساسی ای مانند كليشه ای بودن، نثر ضعيف، داستان پردازیِ سست و .... دارند.

 

اما شجاعی در درجۀ اول نويسنده است و به همين دليل تلاش او برای كشف جنبه های ادبی و داستانی روايات مذهبی، به ويژه اخبار معصومين (عليهم السلام)، تلاشی بسيار موفق بوده است. آشنايی با كم و كيف روايت و مهارت در تبديل روايت و خبر به داستان، با ساختاری منحصر به فرد، از ويژگی های برجستۀ آثار اوست، اما با وجود آنكه تحصيلات سيدمهدی شجاعی در رشتۀ ادبيات دراماتيك بوده است، توقعاتی كه از يك نمايش نامه خوب می توان داشت، در نمايش نامۀ كرشمۀ خسروانی برآورده نمی شود.

 

داستان اين نمايش نامه از اين قرار است: روزی يزيد به طور اتفاقی و پنهانی، زنی به نام زينب را می بيند و بر او دل می بازد، اما چون اين زن، همسر عبدالله سلام قرشی است، نمی تواند او « رفيق » را به دست بياورد. برای همين به پدرش معاويه و وزير او متوسل می شود. معاويه توطئه ای ترتيب می دهد و عبدالله سلام را از عراق فرا می خواند و او را با وعدۀ مال و مقام می فريبد، سپس ترتيبی می دهد تا او به اميد ازدواج با دختر معاويه كه اصلاً وجود خارجی ندارد همسرش را طلاق دهد. سپس ابودردا،صحابی پيامبر را به خواستگاری زينب می فرستد. در عراق، ابودردا به خدمت امام حسين (ع) می رسد؛ امام حسين (ع) پس از آگاهی از مأموريت او، از ابودردا می خواهند زينب را برای خودشان خواستگاری كند. در پردۀ آخر، وقتی عبدالله، نادم و فريب خورده بازمی گردد، زينب به او می گويد كه امام (ع) هرگز به خانۀ او قدم نگذاشته است، او را به بخشيدن عبدالله و بازگرداندن امانات او تشويق نموده است و پيش از عزيمت، او را طلاق داده است تا بار ديگر به همسری عبدالله در آيد.

 

نوشتن نمايش نامه ای كه دو شخصيت اصلی آن يزيد و معاويه اند كار دشواری است؛ و نويسنده نيز اين روايت را دستمايۀ بازنمايی پليدی و خبث طينت اين دو ملعون ساخته است، اما اگر از اين موضوع درگذريم، به عنوان يك نمايش نامه، ايراداتی به اين نحوۀ شخصيت پردازی وارد است. طعن و لعن دشمنان معصومين (عليهم السلام) كه از احساسات مذهبی سرچشمه می گيرد، امری طبيعی است و رگه هايی از آن را در ساير نوشته های شجاعی نيز می توان پيدا كرد. اما در اين نمايش نامه كه دو شخصيت اصلی آن معاويه و يزيد، از ملعون ترين شخصيت ها نزد شيعه اند، اين امر به افراط گراييده و باعث ضعف شخصيت پردازی شده است. سبّ دشمنان امام حسين (ع) و بازنمايی شخصيت منفور ايشان، از ويژگی های اصلی تعزيه است، حتی در برخی تعزيه ها شاهد آن هستيم كه خود يزيد و شمر و معاويه خود را لعن می كنند و در مقابل، از امام (ع) و خاندان مبارک او به نيكی نام می برند. اما وقتی تعزيه كه به هر روی متعلق به ادبيات مردمی است، قرار است تبديل به نمايش نامه بشود، شخصيت پردازی بايد كامل باشد. اما شخصيت پردازی اين نمايش نامه، اين حكايت بوستان را تداعی می كند:

 

ندانم كجا خوانده ام در كتاب

كه ابليس را ديد شخصی به خواب

به بالا صنوبر، به ديدن چو حور

چو خورشيدش از چهره می تافت نور

فرا رفت و گفت: ای عجب، اين توئی!

فرشته نباشد بدين نيكويی!

تو كاين روی داری به حسن قمر

چرا در جهانی به زشتی سمر؟

چرا نقش بندت در ايوان شاه

دژم روی كرده است و زشت و تباه؟

شنيد اين سخن بخت برگشته ديو

به زاری برآورد بانگ و غريو

كه ای نيكبخت اين نه شكل من است

و ليكن قلم در كف دشمن است

 

(سعدي، 1390 : ب 395 - 401)

 

نكتۀ اصلی اين حكايت طنز آلود اين است كه بدنامی ابليس به خاطر ظاهر او نيست بلكه به دليل اعمال ناپسندی است كه انجام می دهد. دشمنان امام (ع) نيز به شهادت تاريخ، چنان بدكار و منفور بوده اند كه ترسيم آنها همان طور كه واقعاً بوده اند، به اندازۀ كافی نفرت انگيز است. اما نويسنده با فراموش كردن اصول شخصيت پردازی، معاويه و يزيد را آن چنان كه يك شيعی می شناسد معرفی و در اين راه، افراط كرده است. به گونه ای كه خود اين شخصيت ها، تمام ابعاد پليد وجود خود را دقيقاً همان طور كه يك شيعه آن را می بيند معرفی می كنند، پليدی و سياه بودن شخصيتی مانند يزيد يا معاويه و ابوهريره و ... مطلبی است كه تنها با بردن نام آنها در ذهن مخاطب شكل می گيرد و نويسنده از اين اطلاعات، مخاطب استفاده كرده و تمام قسمت هايی كه به معرفی و بازنمايی اين شخصيت ها مربوط اند را با روايات تاريخی انباشته است.

اشكال ديگر اين نمايش نامه همين جاست كه ارجاعات و تكيۀ آن بر اطلاعات عمومی و مذهبی مخاطب، بسيار بيش از حد معمول است، تلميح و ارجاع به حوادث تاريخی مانند داستان پياز عكّه يا جريان جعل حديث و .... باعث می شود مخاطبی كه با اين موضوعات آشنايی ندارد دچار سردرگمی شود، مضاف آنكه چنين رواياتی در پيشخوان اطلاعات مذهبی نيستند و مانند ملعون بودن معاويه و يزيد يا سگ بازی و شراب خواری يزيد نمی توان از هر مخاطب حتی مذهبی توقع دانستن آنها را داشت. گاهی مخاطب احساس می كند نويسنده تنها قصد دارد اطلاعات تاريخی خود را در دهان شخصيت ها بگذارد و به رخ مخاطب بكشد. به اين گفت وگو توجه كنيد:

معاويه: قرارمان اين بود كه هر روز يك حديث بسازی يا در ذم علی يا در مدح دشمنان علی و بابت هر حديث، صد سكه طلا اجرت بگيری.

 

ابوهريره: ساختم، ولی نگرفتم.

 

معاويه: ساختن حديث دربارۀ پياز عكّه هم جزو توافقمان بود؟

....

 

ابوهريره: .... يك كاسب بدبختی چهل بار شتر، پياز از عكه خريده به اين اميد كه در مكه با سود مختصری بفروشد ... ولی پيش بينی اش درست از كار در نيامده و پيازهايش فروش نرفته. دست به دامن من شد كه او را از اين فلاكت نجات دهم. من هم محض رضای خدا يك حديث نقل كردم از قول پيغمبر، مبنی بر فضيلت خوردن پياز عكّه در شهر مكه انصافاً قافيه اش هم خوب راه می داد ... .

 

معاويه: يعنی تو نمی فهمی كه وقتی برای پياز عكّه حديث بسازی، آن احاديث ديگر را كه اين همه برايش هزينه پرداخته ايم، تضعيف می كنی؟ ( 63 و 64 : شجاعي، 1388)

 

معاويه ای كه نمون ههای بسياری از حيله گری ها و نقشه های پليدش در همين نمايش نامه آمده است، آيا واقعاً با ابوهريره چنين گفت وگو می كرده است؟ او كه با لطائف الحيل از زير زبان وزيرش حرف می كشد، به اين صراحت به ابوهريره فرمان جعل حديث می دهد و از خيانتكاری او نمی هراسد؟ بدون شك چنين نبوده است.

 

شأن ائمه معصومين اجل از آن است كه بخواهيم دشمنان آنها را چنين احمق نشان دهيم، حرمت امام (ع) در رو كردن دست معاويه ای بود كه حمايت های ظاهری اش از خاندان پيامبر و تلاش پنهانش برای جعل حديث، باعث گمراهی مردم می شد، وگرنه اينكه امام (ع) با يك پادشاه ابله و بی كفايت مبارزه كردند و با خون پاک خود اسباب رسوايی او را فراهم آوردند، كاستن از شأن امام (ع) خواهد بود. گمان نمی كنم اين بهترين شيوه برای حفظ حرمت امام باشد. تكيۀ بيش از حد نويسنده بر اطلاعات مذهبی، ناشی از مرزبندی مخاطبان در ذهن اوست، اگر فكر كنيم هدف اين نوشته، نماياندن ابعاد رحمت و درايت امام (ع) و پليدی دشمنان اوست، نماياندن اين موضوع به كسانی كه اطلاعات مذهبی كافی دارند و حتی ماجرای پياز عكّه و .... را هم می دانند، چندان ضروری نيست. مهم مستند و ريشه دار كردن احساسات مذهبی و جلب توجه عموم به آن است، اما با درج مطالب فرانمايشی، مخاطبِ مطلع، اين نمايش نامه را می خواند و از احساسات مذهبی خودش لذت می برد و مخاطب غيرمطلع، در گسل ميان تاريخ و داستان سرگردان باقی می ماند.

 

 

در يك نمايش نامۀ خوب، گفت وگوها بايد ساده و سرراست باشند و اما اين مشكل كه نمايش نامه نويس، تفاوت ديالوگ نمايشی با نثر ادبی يا كلمۀ قصار را ناديده

می گيرد، در نمايش نامه های ايرانی، بسيار متداول است. شيوۀ گفت وگونويسیِ اين نمايش نامه، هيچ كس را ياد عربستان سده های نخست هجری يا زنان و مردان عرب نمی اندازد و خود در جهت غيرملموس كردن بافت (context) به كار رفته است. درست است كه نمايش، الزامی ندارد شرايط تاريخی و زمانی و مكانی روايت اصلی را مو به مو حفظ كند، اما حق تخطی بيش از اندازه از آن را هم ندارد. آيا اين داستان، در بستر تاريخی واقعی خودش می توانست با همين جزئيات روی دهد؟ با غير ملموس كردن فرهنگ دينی، چه كمكی به درک درست دين می توان كرد؟

 

اين نمايش نامه را كتاب نيستان در سلسله ای با عنوان « متون فاخر » به چاپ رسانده است، بحث در مورد اينكه آيا واقعا ادبيات كنونی ما نياز به متن فاخر دارد، مجالی ديگر می طلبد؛ اما اجمالاً منظور از متن فاخر چيست؟ چه چيز يك متن را فاخر می كند؟ « متن فاخر » يعنی تنها مضمون و محتوا منظور نيست بلكه خود نثر هم بايد فاخر باشد. اما فاخر بودن يعنی چه؟ آيا پس از اين همه سال كه از درگذشت نصرالله منشی و جوينی و سعدالدين وراوينی می گذرد، هنوز هم فاخر نويسی به معنای پشت سر هم رديف كردن ابواب و افاعيل عربی و مترادفات است؟

 

رفيق : ... خدا را شكر كه به چشم خودم می بينم. وگرنه محال بود كه باور كنم. همه شنيده ها به وخامت حالتان دلالت می كرد و چه خبر خوشايندتر از اين كه من صحّت و سلامت و عافيت شما را به چشم خودم ديدم (ص 30).

 

عبدالله : ... من روی آمدن به اين خانه و اظهار ندامت و انفعال و انكسار و درخواست استرداد امانات را نداشتم، اين كلام حسين بن علی بود كه به من جرأت و جسارت و شهامت بخشيد.

 

آن امانات، اگرچه همۀ موجوی مادی من در اين عالم است، اما اختيارش با توست. جرم من آن قدر سنگين بوده است كه تو از كلام همسرت هم سربپيچی و از استرداد امانات، امتناع كنی... (ص 167)

يا نشاندن جملات قصار و كلی در دهان شخصيت ها مثلاً يك زن عرب يك متن را فاخر می سازد؟

 

زينب : ... هيچ چيز به اندازۀ چشم انتظاری، توان فرسا و طاقت سوز نيست. آن هم انتظار مسافری كه هيچ زمانی را برای آمدنش معين نكرده است...

 

هيچ چيز به اندازۀ اضطراب، به جان انسان چنگ نمی زند و بر جگر انسان دندان نمی سايد. به خصوص اگر كه اضطراب، تنها مونس و همدم آدمی بشود. اين اضطراب كی آمد؟ از كدام روزنه وارد شد؟ و چگونه در وادی دل مسكن گزيد؟ .... (ص 80 و 81)

 

به جز موارد ياد شده، اين تلاش برای فاخرنويسی موجب طولانی شدن گفت وگوها شده است كه قابليت های اين متن را برای تبديل شدن به يك نمايش خوب، می كاهد و در بهترين حالت، متعلق به يك نمايش ملال آور راديويی تواند بود.

 

اشكالات ساختاری ديگری نيز در اجرای اين نمايش نامه وجود دارد، مثلاً قسمت نخست پردۀ دوم به ديالوگ طولانی و شعروار زينب اختصاص دارد و سپس صحنه كاملاً تغييرمی كند و به كاخ معاويه وارد می شود.

 

استفاده از نام گوشه ها و دستگاه های موسيقی برای نام گذاری پرده ها و قسمت های نمايش نامه نيز توجيهی ندارد. درست است قطعاتی در دستگاه نوا يا همايون، موسيقی خوبی برای چنين متنی هستند، اما اين نام گذاری از نوع نوآوری هايی است كه توجيهی ندارد. آيا نويسنده می خواهد آشنايی خود با گوشه های موسيقی را نشان دهد؟ چه استفادۀ كاربردی ای از نام گوشه ها و دستگاه های موسيقی شده است؟ آيا اين تفنگ ها فقط به كار زيبا كردن ديوار می آيند؟ آيا احساساتی شدن و سرريز كردن احساسات مذهبی، تنها راه برای برگردان روايات دينی در قالب های ادبی است؟ آيا پوشاندن ضعف روايت با اسامی سؤال برانگيزِ گوشه های موسيقی يا نثر شاعرانه و فاخر، بحران نوشتۀ خوب مذهبی را سامان خواهد داد؟

احساساتی شدن، مشكل اصلی تمام نوشته های تعهدمدار ماست كه باعث می شود كليشه ای به نظر برسند و اين كليشه ها حتی مخاطب مذهبی را دلزده خواهد كرد. نكتۀ ديگری كه از يك نويسندۀ مذهبی توقع می رود، دست به انتخاب زدن از ميان روايات بی شمار موجود است. انتخاب نويسنده نشان هوشمندی اوست و او در اين انتخاب، هم بايد قابليت های خود روايت را در نظر گيرد و هم نقشی كه در آن روايت به معصومين (عليهم السلام) داده شده است. در زندگی پر بركت امام حسين (ع) روايات بی شماری وجود دارد كه هر كدام ابعاد ديگری از شخصيت تابناک آن حضرت را باز می نماياند، حتی اگر فرض كنيم اين روايت، مستند باشد، چنين رفتار جوانمردانه ای نيازی به معصوم بودن ندارد و در بسياری از متون عيّاری و جوانمردی، می توان نمونه هايی از آن پيدا كرد.

 

بايد اميدوار بود كه ادبيات مذهبی ما راهی برای خود پيدا كند، البته راهی كه از شگردهای بی حاصلی چون فاخرنويسی و ... نمی گذرد.

 

پی نوشت ها

 

* دانشجوی كارشناسی ارشد زبان و ادبيات فارسی، پژوهشگاه

علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

1. تأكيدها از منتقد است.

 

 

منابع

 

سعدي، مصلح بن عبدالله، 1390 ،بوستان،تصحيح و توضيح دكتر غلامحسين يوسفي، تهران: خوارزمي

 

شجاعي، سيد مهدي، 1388 ، كرشمه خسرواني يا مخالف بيداد به طرز همايون، تهران: كتاب نيستان

 

 

[TABLE=width: 95%]

[TR]

[TD=class: HTitle, width: 100%, colspan: 2]نقدي بر نمايش‏نامۀ كرشمۀ خسرواني[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=colspan: 2]نويسنده:آزاده شريفي

 

ادبيات ،شماره پياپي 184، ،سال شانزدهم،، شماره در سال 4، بهمن، 1391، صفحه 60-63[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...