Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ ژانر : درام، معمایی، هیجانی کارگردان : Lars von Trier نویسنده : Lars von Trier فروش کل : 1,578,000 دلار ناشر: Lions Gate Films تاریخ اکران 21May , 2003 زمان فیلم : 178 دقیقه زبان :انگلیسی خلاصه داستان :داگویل شهر کوهستانی در ایلات متحده است که جمعیت آن بسیار کم است و مردم شهر انسان های ساده اند که به کار خودشان مشغول هستند. تا اینکه در یک شب دختری به نام گریس که از دست تعدادی گانگستر در حال فرار است به این شهر پناه می برد بازیگران: Nicole Kidman,Patricia Clarkson,Jeremy Davies,Paul Bettany,Philip Baker Hall نقد و بررسی کامل و جزء به جزء فیلم Dogville (داگویل) در مورد فیلم داگویل ادبی ترین فیلم تاریخ سینماست یعنی زبان فیلم بسیار به زبان ادبیات نزدیک است و شما هنگام دیدن فیلم حس می کنید که در حال خواندن یک رمان هستید. همانطور که نویسنده، رمان خود را به چند فصل تقسیم می کند لارنس فون تریه هم داگویل را در نه بخش و یک مقدمه روایت می کند. هر بخش دارای عنوانی است که در حقیقت خلاصه داستانش را بیان می کند.همان طور که هر رمان یک راوی یا دانای کل دارد، داگویل نیز دارای یک راوی است که در قسمت هایی از فیلم به روایت داستان می پردازد، راوی داستان حتی به بیان احساسات و افکار درونی شخصیت ها و توصیف صحنه ها می پردازد. صدای راوی بسیار دلنشین است و داستان را به زیبایی روایت می کند، طوری که شما نه تنها از صحبت های او خسته نمی شوید و آن را اضافه نمی دانید بلکه آرزو می کنید که او قسمت های بیشتری از داستان را روایت کند. داگویل داستان یک جامعه است. کارگردان برای اینکه داستان را روایت کند دست به کار جالبی زده تمام فیلم در یک استودیو در سوئد فیلمبرداری شده . داگویل شهری است که خانه های آن دیوار ندارند و به جای دیوار روی زمین استودیو با رنگ سفید خط های فرضی کشیده شده. بین این خانه های فرضی روی زمین اسم خیابان ها را نوشته اند. شهر یک معدن فرضی هم دارد که در واقع تنها چند تکه چوب بیشتر نیست. حتی شهر یک سگ به اسم موسی دارد که روی زمین کشیده شده است و کنارش نوشته شده است dog. به این ترتیب همه چیز در داگویل فرضی است به جز آدم های شهر. نبودن دیوارها موجب می شود که ما درآن واحد بتوانیم تمام مردم شهر را ببینیم. خلاصه فیلمداگویل شهر کوهستانی در ایلات متحده است که جمعیت آن بسیار کم است و مردم شهر انسان های ساده اند که به کار خودشان مشغول هستند. تا اینکه در یک شب دختری به نام گریس که از دست تعدادی گانگستر در حال فرار است به این شهر پناه می برد. روز بعد ساکنان داگویل در یک نشست همگانی به ماندن گریس رای می دهند به این شرط که او بتواند در طی دو هفته همدردی آنها را جلب کند. گریس به یکایک خانه های شهر می رود، در کار روزانه به اهالی کمک می کند. به مدت یک فصل او در داگویل روزگار را به خوشی می گذراند، و حتی به ازای کاری که می کند مزد می گیرد. در این میان به تام دل می بازد. تام هم به ظاهر عاشق اوست. اول تابستان پلیس از راه می رسد. آنها به جستجوی گریس هستند. با آمدن پلیس مردم داگویل نگران می شوند. از نو در یک نشست همگانی رای می دهند که هر چند گریس می تواند همچنان در داگویل بماند، اما به دلیل خطری که از سوی او متوجه اهالی ست، می بایست سختکوش تر باشد و مزد کمتری بگیرد. کم کم گریس مورد آزار قرارمی گیرد و زن ها از او مثل یک برده کار می کشند ومردها او را وسیله هوسرانی خود می کنند. دست آخر او را مانند یک سگ به زنجیر بسته و همچنان از جسم، زنانگی و نیروی کار او بهره می گیرند. داگویل غرور گریس و شخصیت او را می خورد. تا اینکه تام، گریس را به گانگسترها لو می دهد. ولی وقتی گانگسترها وارد شهر می شوند متوجه می شویم که رییس گانگستر ها در واقع پدر گریس بوده و دخترش برای اینکه شریک جنایات او نباشد از دستش فرار کرده. به این ترتیب ورق برمی گردد و قدرت به او می رسد. گریس که مردم او را از دختری مهربان به یک سگ تبدیل کرده اند، دندان های خود را به مردم داگویل نشان می دهند و انتقام سختی از آنها می گیرد. تحلیل فیلم داگویل تنها در مورد یک شهر کوچک نیست بلکه در مورد کل جامعه امریکا یا حتی کل جامعه بشری است. گریس نماد طبقات پایین جامعه و انسان هایی است که قلب های پاک دارند و از فداکاری و کمک به دیگران هراسی ندارند. مردم شهر نماد طبقات متوسط ویا حتی بالای جامعه (و شاید هم کشورهایی مثل آمریکا) هستند که تنها به خود و زندگی شان (یا منافع ملی خودشان) می اندیشند و دور خود دیوارهای فرضی کشیده اند. این دسته با سگی خود انسان ها بی پناه مثل گریس را استعمار می کنند و فکر می کنند آدم های ضعیف برای خدمت به آنها خلق شده اند و با رفتار های خود آنقدر به آنها فشار می آورند تا آنها به سگ هایی درنده تبدیل کنند. این فیلم به ظالمان هشدار می دهد که اگر روی قدرت به دست این افراد بیافتد انتقام انها سخت خواهد بود و این سگ ها که خود تربیت کرده اند به جان آنها خواهند افتاد... و چه زیبا و با معناست سکانس پایانی فیلم که می بینیم آدم های شر روی زمین افتاده اند و تبدیل به خط هایی فرضی تبدیل شده اند و موسی سگ شهر که فقظ یک نقاشی روی زمین بود تبدیل به یک سگ واقعی شده و شروع به پارس می کند. وای به روزی که انسانیت بمیرد و سگ ها جای انسان ها را بگیرند. داگویل فیلمی بسیار زیباست که فون تریه روی ثانیه، ثانیه آن کار کرده به طوری که مثلا در آخر فیلم ما متوجه می شویم چرا اسم فیلم رداگویل یا روستای سگ است. در آخر توصیه می کنم حتما تیراژ پایانی فیلم را ببینید که بسیار با معنی و در واقع کامل کننده فیلم است نقد فيلم داگويل رمان تصويري نه فصلي است كه توسط لارس فون تريه دانمارکی و بر اساس نمايشنامهاي عميق و فلسفي از برتولت برشت ساخته شده است. نميدانم فون تريه چه بلايي بر سر نمايشنامه آورده اما نتيجه شاهكاري مثال زدني است. فيلمي كه بار هرمونتيكش بر ساختار فرماليستياش ميچربد و ميكوشد انسان را و تنها انسان را در موقعيتي قائم به خلقت و سرنوشت نقد كند. داگويل حرفهاي بسياري دارد و بهتر است براي تحليل آن ابتدا لايههاي داستان ورق بخورد تا بتوان در خلال مسائل پيچيده مطرح شده به نتيجه گيري مطلوبي دست يافت. داگويل نام روستايي در قلب كوهستانهاي امريكاست اما اين اهميت ندارد، بحث امريكا يا قوميت يا ملت خاصي نيست، مسئله مورد نظر جامعه بشري است. لذا داگويل نماينده كل آدمهايي است كه در جهان آفرينش زندگي ميكنند اما چگونه؟ آيا آنها واقعاً زندگي ميكنند به روشي كه از نظر فلسفي درست و ارزشمند است؟ اين گونه نيست. اين جامعه به ظاهر متمدن و انسانزده از داخل در حال انزوال و پوسيدن است. معني لفظي داگويل هم «سگداني» يا «شهر سگها» است از اين رو داستان از يك باغوحش شروع ميشود كه حيوانهاي آن دوپا دارند و ناطق هستند. گريس (با بازي نيكول كيدمن) كه نماينده موهبت الهي، پاكي و صداقت است به عنوان يك هديه تصادفي به اين جامعه تقديم ميشود، اما انسان آزمند و وحشي با او چه ميكند؟ آنها خود را و از پي آن صداقت و افتخار بشري را به لجن ميكشند و فون تريه به خوبي نشان ميدهد كه آدمي بخت خود را ويران كرده و رعايت و نگهداري حدود و موازين انساني در قاموسش نيست. گريس خوبي ميكند و بدي ميبيند. اين البته فينفسه چيز جديدي نيست اما نحوه ارائه آن تغيير كرده است. از طرفي در اين جامعه پرآشوب آيا واقعاً كسي وجود ندارد كه سرش به تنش بيارزد؟فون تريه ما را گمراه ميكند و ابزار اين كار تام است. تام سنبل آدمهايي است كه ارزشها را يا ميشناسند و يا وانمود ميكنند كه ميشناسند و در ميدان عمل تهي و پوشالي هستند. عشقي كه بين او و گريس ايجاد شده تلويحاً عشق انسان وارسته به ارزشهاست اما همين انسان وقتي منافع را در خطر ميبيند ارزشها را زير پا ميگذارد و از روي غريزه عمل ميكند. گويي بدبيني فون تريه (يا برشت) لبه تيزي دارد كه نشان ميدهد جامعه بشري تمام شده و اگر خوب وجود داشته باشد از روي اراده و پنداري غريزي و قهقرايي است. درماني وجود ندارد و هرچه هست پليدي است. آدمهاي فيلم ابتدا خود را منزه جلوه ميدهند؛ همان چيزي كه تك تك ما در برخوردهاي اوليه انجام ميدهيم و از بيان حقايقي تلخ درباره شخصيت خود ابا داريم. با پيشبرد داستان، آدمها كمكم چهره عوض ميكنند و ديو درونيشان از پيله اختفا و دورنگي بيرون ميآيد و در انتهاي فيلم متوجه ميشويم كه حقيقتاً در يك سگداني زندگي ميكنيم. بعد از تماشاي فيلم انسان از خودش منزجر ميشود و اولين سوال اين است كه ما كداميك از اين آدمهاي به استحاله رفته هستيم؟ فيلم تنها يك لوكيشن دارد و خانهها و خيابانها با خطوط سفيد مشخص شدهاند و فيلمبرداري در اغلب سكانسها دستي و روي شانه است. اين كه صحنههاي فيلم شبيه تئاتر است و ديوار و پنجره انتزاعي هستند و ديده نمی شوند چه دليلي دارد؟ قطعاً فون تريه قصد نداشته يك تلهتئاتر يا به عبارتي سينماتئاتر توليد كند. اين كار از روي عمد و به درستي انجام شده است. فونتريه ميخواهد بيننده در جاي خدا نشسته باشد و از چشم يك الهه به وقايع بنگرد و تحليل بكند. دليلش اين است كه ديوارهاي نميتوانند جلوي ديدگان خداوند را بگيرند و او طبق اعتقاد همه اديان توحيدي «ناظر بر اعمال انسانهاست.» پس، ما ديوارها و حتي درختان و مناظر اطراف شهر را نميبينيم. هرچه هست آدمها و روابط بين آنهاست. يكي از سكانسهاي نمادين و عجيب فيلم جاييست كه شهروند كور در خانه نشسته و گريس پنجره را باز مي كند و در پشت پنجره هرچه هست نور و جنگل است (تنها جايي كه در فيلم يك منظره طبيعي ميبينيم). اين سكانس به طور استعاري نشان ميدهد كه انسانهايي كه نميبينند بيشتر به طبيعت و خاستگاه خود نزديكترند و آنهايي كه چشم دارند تنها نظر بر منظر پليديها انداختهاند. هرچند كه با بسته شدن پنجره او لامسه را جايگزين بينايي ميكند و به جاي ديدن زشتيها آنها را لمس مينمايد. پدر گريس (با بازي جيمز كان) نماد خود خداست، آن پروردگاري كه جبار است و انسانها را به خاطر زير پا گذاردن درستي و صداقت مستحق عقوبت و عذاب ميبيند. ديالوگهايي كه بين گريس و پدرش رد و بدل ميشود نشاندهنده اين واقعيت است. در اينجاست كه به قدرت لايزال پدر گريس و اينكه همه چيز بر اساس تصميم و اراده او ميتواند تغيير و دگرگوني داشته باشد ميتوان پي برد. هرچند فيلم از نظر جامعهشناسي نيز قابل تامل است و به خوبي نشان ميدهد كه محيط و ناهنجاريها چگونه ميتوانند بر انسان در درجه اول و ارزشهاي او در درجه دوم تاثيرات منفي داشته باشند. در انتهاي فيلم همه آدمهاي بدكار به مجازات ميرسند و به جز يك سگ هرموجود زندهاي كه در داگويل وجود دارد كشته ميشود. اين سگ با خطوط سفيد روي زمين نقاشي شده و در كل فيلم تنها صدايش را ميشنويم اما در سكانس انتهايي اين نقاشي بر يك سگ واقعي فيد ميشود؛ استعاره از اينكه وقتي شرارت از بين ميرود حقيقت و درستي رنگ ميگيرد و حيات پيدا ميكند. فيلم به طور كلي نقد انسان است. انساني كه نميبايست خود را فراموش بكند و همواره از خالق خود بهراسد. البته توجه به خدا كه در فيلم مشهود است از اعتقادات كارگردان نشات گرفته است؛ كما اينكه ميدانيم فون تريه مذهبگرا و كاتوليك است. اين روز واقعه و رستاخيزي كه در داگويل به نمايش درآمده قصد دارد نقش عقوبت و مجازات را دو چندان كند اين كار به خوبي به انجام رسيده است. داگويل فلسفه خلقت و زندگي است و اصالت غريزه را نكوهش ميكند. در انتهاي فيلم تنها يك سوال باقي ميماند، چه درماني براي اين بيماري فلسفي-اجتماعي وجود دارد؟ فون تريه جواب را به عهده ما گذارده است. داگويل فيلمي ناتوراليستي و ارزشمدار است و نوعي دلسوزي براي جنس انسان را نيز در زمينه دارد. بايد فونتريه را براي دقت در ميزانسن، نور، دكوپاژ و بازيها تحسين كرد. بايد كوشش كرد كه سرنوشت داگويل براي دنياي واقعي ما (يا داگويل واقعي) تكرار نشود. به اميد آن روز. درباره برتولت برشت برتولت برشت (۱۰ فوریه ۱۸۹۸ - ۱۴ اوت ۱۹۵۶) نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی بود.او را بیشتر به عنوان نمایشنامهنویس و بنیانگذار تئاتر حماسی، و بهخاطر نمایشنامههای مشهورش میشناسند. اما برتولت برشت علاوه بر این که نمایشنامه نویسی موفق و کارگردانی بزرگ بود، شاعری خوشقریحه نیز بود و شعرها، ترانهها و تصنیفهای پرمعنا و دلانگیز بسیاری سرود. او سرودن شعرهایش را در ۱۵ سالگی و پیش از نمایشنامهنویسی آغاز کرد و نخستین سرودههایش را بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷ سرود و آنها را در نشریات محلی منتشر کرد. در سال ۱۹۱۸، هنگامی که به خدمت سربازی اعزام شد افزون بر کار در بیمارستان نظامی پشت جبهه، سرودههایش را همراه با نواختن گیتار برای سربازان میخواند و آنها را مجذوب نوای گرم و سرود دلنشین خود میکرد. شعرهای نمایشی برشت را از مهمترین آثار او دانستهاند. اینها شعرهایی هستند که به صورت سرود، تصنیف یا ترانه وارد نمایشنامههای او شده و به مناسبتهای موضوعی خاص یا برای غنا بخشیدن به موضوع و افزایش اثرگذاری، به صورت پیش درآمد، میانپرده، موخره یا در میان متن آوردهشدهاند. این شعرها اغلب طنزآمیز یا هزلآمیز هستند و زیر پوستهٔ شوخطبعانهٔ خود مفاهیم بسیار جدی و آگاه کننده داشته و پیامرسان ایدههای نقادانه و اجتماعی برشت هستند. بیشتر نمایشنامههای برشت دربرگیرندهٔ یک یا چند سرود، ترانه و شعر است. از آثار او ميتوان به زندگی گالیله، ننه دلاور و فرزندانش، زن نیک ایالت سچوان، دایره گچی قفقازی، آدم آدم است، ارباب پونیتلا و نوکرش ماتی، مادر، سرود آنکه گفت آری و آنکه گفت نه اشاره كرد. گریس کیست؟ من یا شما ممکن است خود گریس باشیم یا گریس را در اطرافمان دیده باشیم؟ گریس یک انسان ضعیف است . انسان مهربانی که نمی خواهد آزاری به کسی برساند می خواهد در حق همه خوبی کند و در برابر آزاری که به او می رسانند توان برخورد ندارد. علامه طباطبایی معتقد که مهمترین اصل زندگی انسانها استخدامه انسانها همواره بدنبال استخدام یکدیگر هستند.نیچه معتقد ماهر گزنباید منکر نظام برده داری بشیم.جان راجز سرل معتقد ما همه چیز رو بواسطه کارکردی که برای ما داره می شناسیم. گفته شده که این فیلم در مورد جامعه آمریکاست اما من معتقدم این فیلم بر همه جوامع منطبق است. این فیلم می تونه روابط جامعه ما رو نشون بده البته ما دنبال استثنائات نیستیم ما بدنیال عمومیت هستیم بطور کل در جامعه شناسی ما با اوسط آدمها یعنی آنچه که عمومیت داره روبه رو هستیم. داگویل در این فیلم نام شهر کوچکی محصور در کوهستان است اما در واقع داگویل سمبلی از جامعه بشری است. داگ ویل (شهر سگ) می خواد به ما بگه که در باطن آدمها خباثتهای عجیبی وجود داره.گريس (با بازي نيكول كيدمن) كه نماينده موهبت الهي، پاكي و صداقت است به عنوان يك هديه تصادفي به اين جامعه تقديم ميشود، اما انسان آزمند و وحشي با او چه ميكند؟ آنها خود را و از پي آن صداقت و افتخار بشري را به لجن ميكشند گريس دائم خوبي ميكند و بدي ميبيند. تام سنبل آدمهايي است كه ارزشها را يا ميشناسند و يا وانمود ميكنند كه ميشناسند و در ميدان عمل تهي و پوشالي هستند. عشقي كه بين او و گريس ايجاد شده تلويحاً عشق انسان وارسته به ارزشهاست اما همين انسان وقتي منافع را در خطر ميبيند ارزشها را زير پا ميگذارد و از روي غريزه عمل ميكند. کار این شهر بجایی می رسه که دست آخر گریس تنها سگ رو زنده می گذاره چون آزاری به او ن نرسونده.این فیلم نقد انسان است. این فیلم بیان همون صفات منفی است که خدا در قرآن از انسان نموده بینید و تامل کنید.فیلم قواعد سینمایی رابهم زده است و به شکلی تئاترگونه ساخته شده است. با فضای تله تئاتر در 9 بخش با یک مقدمه می باشد اما صحنه نمایش از همه اینها قابل تأملتر است. خانههای شهر دیوار ندارند، همینطور کلیسا و گاراژ و معدن و آسیاب قدیمی و لانه سگ. همینطور که خیابان نارون درخت ندارد و مزرعه سبزیجات. و همه اینها با خطوط گچی و نوشتههایی بر سطح صحنه مشخص گردیدهاند. (و این نما می تواند به شما این را نشان دهد.) این شهر دیوارنداره همه چیز مشخصه و آدمها وانمود می کنند که درها را باز و بسته می کنند این فیلم می خواد همه چیز رو برای ما عیان کنه گویا که ماداریم زندگی این آدمها را از دید خدا می بینیم نه دری و نه دیواری و نه حجابی. منبع: سایت نقد فارسی 2 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ داگویل و دین سینمای فون تریر در فیلم داگویل یک سینمای دینی است. اگرچه بیشتر منتقدان به جنبههای سیاسی آن توجه بیشتری کردهاند. اما اشارات و نشانه های دینی و مذهبی در فیلم چنان واضح اند که شکی برای بیننده دقیق باقی نمی گذارند. واژه گریس که نام قهرمان فیلم است ، علاوه بر لطافت و شکوه و زیبایی به معنای بخشش و عفو الهی است که طبق آموزه های مسیحیت(رومن کاتالویک) شامل حال همه، حتی آن هایی که سزاوار نیستند، می شود.(Unmerited favor)مسیحیت پنج فاکتوری را که هر کدام به تنهایی موجب بخشش و عفو می شود بیان می کند؛ هر کدام از این "سولوها" که در واژه به معنای به تنها یی است، به تنهایی بخشش و عفو را اجتناب ناپذیر می کند، نخستین آن ها "بخشش توسط عفو الهی است"یا"Sola Gracia , Saved by God's Grace" که در تفاسیر مسیحیان به آن اشاره شده است. اکثریت مسیحیان پا از این فراتر گذاشته و به "از پیش بخشودگی" یا Pre-salvation معتقدند. این که مسیح با تحمل رنجی بی پایان و به جای همه به خاطر بشریت مجازات شده و لاجرم نابخشوده ای وجود نخواهد داشت؛ جهنمی نیست و هر که هر چه انجام بدهد مجازاتی گریبانگیرش نخواهد شد.در انجیل (Mathew 6:14-15) همچنین از کسانی یاد می شود که به سبب گذشت و رحمت و عفو نسبت به دیگران بخشیده می شوند. فون تریر علاوه بر چالش کشیدن مسئله عفو و سلب مسئولیت از خاطی با شیوه خویش اشاره به مضمون این نوشته در انجیل دارد که می گوید:" گریس(رحمت و عفو) توسط شهر پذیرفته نشد و این نپذیرفتن منجر به لعنت و نابودی شهر شد."(Gospel Of Mathew 11:20-24)فرم خاص داگویل با نگاه محاط از بالاGod like point of view)) به خانه هایی که به سبب نداشتن در و دیوار هرگز نمی تواند رازی را مخفی کند و آگاهی دائمی از آنچه در خفا می گذردو همچنین فرم روایت داستان توسط روایتگری که همه ماجرا را می داند و دانای کل است به این نگاه خداگونه اشاره دارد. در واقع فون تریر دیوارها را قراردادهای بسیار ابتدایی در حد مرزبندیهای گچی می داند که هرگز قادر به پنهان کردن رازها و اتفاقات نیستند؛ چشمان خدا همه چیز را می بیند، گریسی که در معدن پنهان شده ،تمام قد آشکار است و حتی صحنه شنیع تجاوز چاک به گریس، در معرض دید کل قرار دارد و یا گریس که در وانت بار در کنار سیبها پنهان شده از ورای پوشش بار نیز کاملا مشهود است و به قول متن فیلم: "سیب کاملا رسید ه ای است" که شیطان به خوردنش اغوا می کند، همچنان که آدم و حوا را اغوا کرد.در تمام متن فیلم، به نخوت و تکبر بارها و بارها هم با واژه مستقیم(Arrogance) و هم به صورت مضمون اشاره می شود. نخوت و تکبر در آموزشهای مسیحیان بسیار تقبیح می شود و حتی در پاره ای از تعلیمات بدترین گناه محسوب می شود. گریس از این که با تکبر بزرگ شده ناخشنود است و فرار به داگویل را شرایطی برای مجازات در برابر آن می داند. لزوم قضاوت و برقراری عدالت نیز از مسائل مهمی است که فیلم مطرح می کند. جمله "قضاوت نکن" از جملات اعتقادی برجسته مسیحیان است که در این فیلم مورد انتقاد و چالش قرار می گیرد.فیلم فون تریر به ابعاد مختلف واژه تکبر و استکبار پرداخته مخصوصا در مکالمه پایانی گریس با پدرش دلایل متکبر بودن گریس بحث و نتیجه گیری می شود، اینکه "تکبر بخشش" به معنای بخشش کسانی است که سزاوار بخشش نیستند و مجازات حق آنهاست و از این رو بدترین نوع تکبری است که پدر گریس می شناسد.مجازات یا بخشش مسئله این است! فیلم داگویل بی پرده و در صحنههای زیادی به حق مجازات و مسئله مجازات اشاره می کند. مثلا گریس به سبب اینکه به تام شک کرده خود را مستحق مجازات می داند یا خود را مستحق نان صدقه تام نمی داند چون استخوان سگ را دزدیده و باید تاوان آن را پس دهد. جیسون پسر چاک کتک را مجازات عادلانه خود مطرح می کند و... تام در سکانش پایانی ترس و ضعف و حقارت خود را خصلت غیر قابل انکار انسانی مطرح می کند که سزاوار مجازات نیست!اما پدر گریس به او می گوید که نباید دیگران را به سبب آن چه خودش را به خاطر آن نمی بخشید، ببخشد و باید مجازات را اعمال کند؛این که بخشش گریس یک عمل اخلاقی و انسانی نیست بلکه به سبب تکبر او است. مانند فیلم های دیگر فون تریر" بس" در شکستن امواج و "سلما" در رقص در تاریکی زن قهرمان این داستان نیز مسیح وار رنج و مشقت بسیار را می پذیرد. گریس در مقابل تجاوازات پی در پی به روح و جسمش تاب می آورد و حتی رام تر می شود(سمت چپ صورتش را برای سیلی جلو می آورد) اما بر خلاف فیلم های دیگر فون تریر این رویه را تا انتها ادامه نمی دهد و مجازات متجاوزان را بر می گزیند. در این فیلم شاید نمایش پدر قدرتمند و گریس، دخترش، اشاره ای به تثلیث مسیحیان هم باشد. پسر مسیح وار است و پدر قدرت مطلق،"خدای گانگستر" عنوان یکی از نقدهای فرانسویان بر این فیلم است که دیدگاه فوق را نقد می کند. پدر، گریس را به این تفکر راهنمایی می کند که بخشش این موجودات سگی عین بی عدالتی است و حق بخشش گناهکاران، بشریت را به خطر می اندازد و سزاوار نیست.فیلم طولانی داگویل که در یک مقدمه و نه فصل و مدت 177 دقیقه به نمایش در آمد و عده ای آن را خسته کننده و تمام نشدنی خواندند، تلاش می کند تا مخاطب را به جایی ببرد که خود تصمیم بگیرد که باید این افراد را قضاوت و مجازات کرد و یا نه؟ این که بخشش سگان درنده و دادن فرصت به آن ها آیا موجب تکرار فجایع و جنایات بشری نخواهد شد؟در مونولوگ گریس با خودش که توسط "جان هارت" روایتگر بیان می شود، نتیجه نهایی گرفته و حکم صادر می شود. داگویل شهری است لعنت گریبانگیرش می شود مانند آن چه در آیه انجیل به آن اشاره شد و این به سبب اعمال اهالی آن است. آن ها، خود بخشش را پذیرا نشده اند.آنها کفران نعمتی چون گریس را در اوج آن کرده اند. گریسی که در" زمان مقدس" برداشت محصول( وفور نعمتها) مورد تجاوز قرار می گیرد! اگر آن ها مجازات نشوند آنچنان که درمونولوگ گریس می شنویم، ضعف و انحرافشان را درباره دیگری اعمال خواهند کرد و از این رو برای بشریت هم که شده نباید از مجازات آن ها چشم پوشید. نقشه ای که لوکیشن فیلم است و با خطوط گچی نمایش داده می شود در انتهای فیلم از بین می رود. استودیوی خالی نشان از نابودی کامل دارد و نور آتش بر چهره گریس این سوختن و نابودی را تصویر می کند. فرم خاص صحنههای داگویل ، نام و اسامی افراد و خیابان ها و جزییات صحنهها همگی معنی دار و دقیق اند و این چیزی است که هر فیلمساز مطرح امروز سینما بلد است. این که نام ها و نشانه ها باید به یاری زبان تصویر، پیام فیلم را القا کنند.موسیقی فیلم هم موید نگاه دینی فیلم است""Nisi Dominus اثر آنتونیو ویوالدی با عنوان "مگر خدا" اشاره به آیه(Psalms 126) کتاب مقدس مسیحیان دارد که در بخشی از آن می گوید"جز آن که خدا شهر را حفظ کند ...." 2 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ داگویل و سیاست اگرچه نگارنده این یادداشت داگویل را بیشتر فیلمی دینی و با جهان بینی خاص می داند اما نگاه سیاسی فون تریر در این فیلم غیر قابل انکار است و به قولDarrel Manson" " نمی توان به سادگی از آن گذشت. با این که ملهم شدن از شیوه نمایش برتولت برشت و نگاه بدبینانه او به انسان، دیدگاه فلسفی فون تریر را به رخ می کشد اما نامها و وقایع به شکل غیر قابل انکاری دیدگاه سیاسی نویسنده را نشان می دهد." الم استریت"، خیابان اصلی داگویل که بر خلاف نامش از درختان نارون بهرهای ندارد و مردم داگویل این موضوع را به روی مبارکشان هم نمی آورند، همچنین نام خیابانی است که کندی رییس جمهور آمریکا در آن ترور شد. علاوه بر این الم استریت نام مکانی است که کابوسهای سینمایی در آن جشن گرفته می شد. توماس ادیسون نام پدر سینما، رادیو ... روشنایی است اما همین توماس ادیسون مانند مردم آمریکا شعور و دانش سیاسی اندکی دارد و در پی آن هم نیست. آن چنانکه هنگام سخنرانی رییس جمهور رادیو را خاموش می کند و کتاب ماجراهای تام سایرش را می خواند! آ نچنان که امکانات روز ، متنوع و تکنولوژیکی مردم آمریکا در بسیاری موارد چیزی به دانش و آگاهی آن ها نیفزوده وبی خبری و خوش خیالی و راحتی را بر دانستن آن چه اتفاق می افتد، ترجیح می دهند. در صحنه ای که پلیس به دنبال گریس آگهی جدیدی می آورد هم این نکته شنیده می شود؛ در پاسخ پلیس که می پرسد که مگر مردم از آن چه می گذرد بی اطلاعند ،تام پاسخ می دهد که آن ها از رادیو تنها برای شنیدن موسیقی استفاده می کنند.مردم داگویل مانند آمریکاییان اهل تجارت(business people) هستند. حتی گریس(رحمت و عفو ) را در قبال خدمات می پذیرند؛ یعنی برای عمل خیر و انسانی هم شروط مادی قائلند. و مهم این که این شرط با بحرانی و حساس شدن شرایط سخت تر می شود و به استثمار و مزدوری بی مواجب منجر می شود. نگاه استثمارگرانه به اندازه ای حاد می شود که گریس را با کمک قلاده سگ داگویل به زنجیر می کشند که آدم را به یاد فیلم" نبرد آخر" لوک بسون و یا "قلعه مالویل" روبر مرل می اندازد که استثمار انسان از انسان در آن به شکل فجیعی به نهایت می رسد.عشق تام به گریس عشقی حقیقی نیست. تام که نماینده قشر روشنفکر جامعه است هم نگاهی کاسبکارانه و سوداگرانه به مسئله گریس دارد. او به دنبال پیدا کردن قدرت و نفوذ (سیاسی گری ) و کشف رازهای گریس و سوژههای جدید برای خلق آثارش است؛ او که کتاب " افکار پیشرفته در تفکر نقادانه" را می خواند و دوربین تعمدا آن را نشان می دهد، به دنبال کشف حقیقت است تا بتواند به قول روایتگر داستان با تصویر سازی"Illustration" آثارش را خلق کند اما این کار را برای بشریت انجام نمی دهد بلکه برای ترقی و رشد خودش انجام می دهد.در داگویل آدمها شیشه های ظریف و شکنندهای تولید می کنند که به شدت مشابه نمونه های اصلی اند و به سرعت ظریفتر و گول زنندهتر می شوند اما به هر حال اصل نیستند و در جشن چهارم جولای آن که پرچم آمریکا را تکان می دهد افلیجی ناقص العقل است! این نگاه و اشارات سیاسی آشکار و دقیق به "سرزمین فرصتها" و برخوردش با تازه واردین، هم در هنگام نمایش فیلم و هم تا امروز موجب بر آشفتن و ضدیت با فیلم داگویل شده است. حتی "راجر ابرت" که از طرفداران فون تریر بود این فیلم را ایده خوبی خواند که به خطا رفته و معتقد بود که عده کمی این فیلم را برای دومین بار خواهند دید.منتقدان دیگر هم به شدت فون تریردانمارکی را به سبب ابن که آمریکا را شخصا ندیده و اما به خود اجازه قضاوت درباره آن را داده ، سرزنش کردند. قضیه برای حیثیت آن ها آنقدر حیاتی بود که ضعفهای شخصی فون تریر را به رخ کشیدند تا او را اساسا محکوم و تحقیر کنند؛ این که فون تریر فوبیای پرواز دارد و نمی تواند دورتر از دماغش را ببیند و ....یکی از منتقدان آبزرور مستقیما از او خواست و نصیحتش کرد که برای فیلم بعدی زحمت سفر به آمریکا را بر خود هموار کند تا دیگر فیلمی فانتزی نسازد. ابرت هم در نقدش این را یک فیلم ضد آمریکایی فانتزی خوانده بود که به شدت متضاد با داگمای فون تریر است. "فیلیپ فرنچ" منتقد آبزرور فیلم را آزار دهنده و ساده لوحانه خطاب کرد گو اینکه "کیم نایت" فیلم را شاهکاری می داند.این که فیلم تقلیدی از "our Town" اثر تورنتون وایلدر است، انتقاد دیگر به این فیلم بود که فون تریر گفت که هرگز پیش از فیلم با آن آشنایی نداشته است و یا این که شخصیتهای داگویل نزدیک به شخصیتهای نمایش "دورنمات" با عنوان "دیدار زن پیر" است نظر عده ای دیگر از منتقدان بود."دیوید جانسون" فیلم را بچگانه ، متظاهرانه و گستاخانه خوانده وبه نظر نویسنده این یادداشت اینها تا حدی واکنش به دیدگاه سیاسی فیلم است تا کلیت فیلم که بی شک به شدت خلاقانه و متفاوت است.اگرچه عدهای فیلم را با نگاه خوشبینانهتری نگاه کردند مثلا "Darrel Manson" که نگاه دینی فیلم را نگاه برجسته تر آن می داند، معتقد است که نمایش فیلم در کن 2003 درست پیش از حمله آمریکا به عراق که خود "عملی استکبارانه"(Act Of Arrogance) است رخ داد، او می گوید :" در واقع مانند مردم داگویل، ما آمریکاییها فکر می کنیم که می توانیم جلو دار دیگران باشیم و ضعفهای خود را پنهان کنیم."همین منتقد همچنین معتقد است که عکسهای واقعی از دوران رکود اقتصادی آمریکا( که فون تریر به سبب بسته بودن فضای دوران رکود اقتصادی و ویژگی های خاصش انتخاب کرده) و در تیتراژ پایان فیلم دیده می شود، چهره ای دیگر از آمریکا را نشان می دهد که به شدت متفاوت از چهره قدرت و موفقیت اوست. انتقادهای بی شمار از فرم فیلم و میزان تاثیر گذاری آن بر مخاطب شده است که فون تریر پاره ای را پاسخ گفته است ؛ در این باب فون تریر در دفاع از فضای مجازی، بسته و تاریک فیلم می گوید که با این تمهیدات تمرکز ببینده از فرعیات به اصل ماجرا معطوف می شود. عده دیگری مثل منتقد آبزرور به "مونو کنتراستی" فیلم ایراد گرفتهاند که به نظر نویسنده این یادداشت می تواند به سبب نپذیرفتن ایده فیلم باشد و نه مشکلات نورپردازی. در فیلم بازِیهای بصری تاثیر گذاری با نور انجام می شود مثل لحظه زیبای کنار کشیدن پرده توسط گریس و چهره رنگ آمیزی شده او با نور سواحل شرقی! در زمینه سیاه (قابل توجه از نظردیدگاه سیاسی) و یا تغییر فصلها و فضا با تغییر نور و شرایط گریس در مکان جدید یا انعکاس شعله های آتش به هنگام مجازات در جهنم خود ساخته داگویل و .... و یا برف زود هنگامی که نشانه و نمادی از پایان ماجرای داگویل است و سطح استودیو را فرش می کند و یا ماهتاب که لحظهای داگویل و حقیقتش را مکشوف می کند(به مثابه یک روشنگر)...حرکتهای دوربین هم در این فیلم ویژه و جالب است و در خدمت فیلم است. چرخش بسیار ناگهانی دوربین از چهره ای به چهره دیگر و یا زاویه ای به زاویه دیگر، که برای سرعت بخشیدن به ریتم فیلم و همچنین القای تحولات و هیجاناتی که در فیلم اتفاق می افتد، انجام می شود.شخصیت های داگویل اگرچه محدود، نمادهای تیپهای انسانی اجتماع بشری اند. مارتا نمادی از کلیسا است.تام نمادی از روشنفکری، ادیسون طبقه ثروتمند و ....نام افراد آنچنان که پیشتر اشاره شد اشاراتی غیر مستقیم و حتی مستقیم هستند. نام سگ چاک و یا فرزندانش که اسامی الهه های یونانی و بعضا خونخواران تاریخ مثل آشیل است. فون تریر در پاسخ به کسانی که به این موضوع که او آمریکا راندیده و درباره آن قضاوت کرده ایراد گرفته اند، می گوید که آمریکایی ها باید خوشحال باشند که کسی نگاهش را درباره آنها بیان می کند چنانچه اگرغریبهای نگاهش را درباره دانمارک به تصویر بکشد، دیدنی خواهد بود و این که آمریکا خود درباره همه دنیا فیلم می سازد مثل فیلم "کازابلانکا" که شاید هرگز آن را ندیده باشد. فون تریر بی پروا گفته که این فیلم سر آغازی برای فیلم های بعدی او با این نگاه سیاسی است و او از این موضوع ابایی ندارد. 2 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ داگویل و انسانیت اگرچه داگویل به دلایل ذکر شده، جهان بینی دینی و سیاسی فیلمساز را در بر دارد اما به دلایلی نگاهی بشری و انسان دوستانه دارد که فراتر از مذهب مسیحیت و یا جامعه آمریکاست. این که اتفاقات فیلم در زمان رکود اقتصادی و در کوههای کلرادو رخ می دهد و پرچم آمریکا و سرود آمریکا آمریکا که در چهارم جولای خوانده می شود و جورج تاون نزدیکترین شهر به داگویل است و ...... بی شک مستقیما به آمریکا اشاره دارد اما، گریس انسانی است که نیاز به حمایت و دوستی و همدلی و انسانیت دارد که از آن محروم است و هرچه تلاش می کند از آن دورتر می شود.فرار به داگویل به سبب چالش های انسانی و نپذیرفتن ایدههای گانگستری است؛گریس به دنبال انسانتر شدن است و آرمانگرایی او در همان لحظات اول که خود را برای دزدیدن استخوان سگ ملامت می کند آشکار می شود و یا زمانی که وصال تام را فقط در زمان آزادی می خواهد و نه اسارت. در اپیزود چهار وقتی اهالی داگویل به هنگام رای گیری برای او هر کدام تحفه ای گذاشتهاند حس انسانی دوستی آدم را قلقلک می دهد؛ روایتگر ازدستاورد دوستی در قبال ارائه خدمات و بخشش سخن می گوید که خیلی زود در اپیزودی که داگویل دندانهای تیزش را نشان می دهد رنگ می بازد؛ عشقی که تام می تواند به گریس ببخشد نیز به هنگاه تجاوز چاک به گریس رنگ می بازد. تجاوز به گریس هرگز واکنشی انسانی را در تام بر نمی انگیزاند. دوستی این آدمها مانند عشقشان آبکی است و اساسا آیا دوستی و عشق وجود دارد؟این نگاه انسانی و پرسشگر از این جهت که داگویل نماد جامعه ای انسانی است که حیوانی عمل می کند قابل توجه و ذکر است. موسی سگ چاک یعنی تنها حیوان داگویل ،تنها سزاوار بخشش این جامعه انسانی است چون ناراحتی و تیزدندانی اش به سبب این بوده که گریس غذایش را دزدیده و نامانند دیگران، زیادهخواه، استثمارگر و وحشی نبوده و چیزی جز به غیر از حق خویش طلب نکرده است.شیوه تجاوز حیوانی به گریس که با گذشت زمان حیوانی تر می شود نیز محکوم کننده اسراف انسان از طبیعت انسانی و زیاده خواهی او در امیال است. داگویل محیطی است که در آن مراتب انسانی به شدت افول کرده و لاجرم محکوم به نابودی و فنا است.به نظر نویسنده این یادداشت، داگویل با وجود اطناب نسبی در روایت و ریتمی که گاهی کند به نظر می رسد ،مخاطب را متعمدا به جایی می برد که از مجازات و انتقام از اهالی داگویل ناراحت نمی شود. بخشش و عفو این موجودات آنقدر غیر قابل پذیرش است که اگر فیلم به شکلی دیگر تمام می شد، قطعا ببینده را آزار می داد.ین که تام تنها کسی است که گریس شخصا او را اعدام می کند هم آزار دهنده نیست. تام تزویر بیشتری نسبت به همه داشته، از در عشق درآمده اما دروغ و جنایت و ضعف او از همه بیشتر است و چون از در مصلحی در آمده که ادعای راهنمایی دیگران را دارد اما به شیوه مفسدان و رندان عمل کرده، مجازاتش شدیدتر است. او نه تنها مجازات دیگران را می بیند بلکه شخصا تقاص پس می دهد. این موجود به ظاهر قوی از همه ضعیف تر و پست تر است و این که گریس ضعف نفس اورا دریافته او را عاصی و عصبانی کرده است ...افراد داگویل در اپیزود آخرین به جای قضاوت درباره خود و آن چه با گریس کرده اند به دنبال دفاع از خود هستند از این رو با آن ها اتمام حجت شده، این جا حتی یک نفر نیست که به حق رای بدهد. خوبی این آدمهای خوب به شدت مخدوش و نسبی است و مانند شاهکار کوبریک، "چشمان کاملاباز بسته" بر خلاف و حتی متضاد با آن چه می نمایند، هستند. "ورا "مادری فداکار، رقیق القلب و حساس به نظر می رسد اما سنگدلیاش تا حدی است که هنگام شکستنها "ثمرههای" گریس، شیوهای غیر انسانی بر می گزیند(هفت مجسمه گریس که سمبل رابطه او با شهر هم هست و تعداد فرزندان ورا هم به همین تعداد است).. تام ، بن ، مککوی و بقیه نیز این چنیند. آن ها مانند یهودا پیش از آن که زنگ صبح نواخته شده باشد، سه بار گریس را تکفیر کرده اند.مسئله عفو مجرمان امروزه از مسائل مهم جنجال برانگیز در غرب است که همواره ملهم بسیاری از فیلمسازان بوده است. اعدام در بسیاری از ایالات آمریکا و اروپا ممنوع است. بسیاری از قاتلان زنجیره ای در سراسر دنیا حتی آن هایی که از نظر روانی رای به سلامتی نسبی شان داده می شود، هرگز مجازات نمی شوند. روشنفکری هم از مسائل روز جهان است. مصلحان فاسد، ادیبان سوداگری که مانند فیلم قابل ذکر" کاپوتی" انسان ها را فقط به شکل سوژه می نگرند. یا سیاست و اعمال سیاست از طرف جوامعی که به شدت سیاست زدایی شده اند و یا شعور سیاسی ندارند ، در حالی که خود با مشکلات و ضعفهای اساسی دست به گریبانند ، اما جلودار جوامع دیگرند و برای دیگران تصمیم می گیرند . داگویل با حداقل فضا و استفاده بی نظیر از فرم، نجوای گفت و گوها، موسیقی و البته هنرپیشگان قابل(مخصوصا نیکول کیدمن باشکوه در نقش گریس) این مضامین و این سوالات را و پاسخ خودش را مطرح می کند.به چالش کشیدن آموزه های دینی میلیونها مسیحی همچنین هجو جامعه و مردم آمریکا بی شک جسارت قابل تاملی است. جزییات دقیق فیلم و پیام آن بر فانتزی و مجازی بودن فضای قیلم می چربد و ببینده گاهی آن فضا را اگرچه بسیار رو و تئاتری است، فراموش می کند و سرانجام این که این فیلم، مانند تمام فیلم های ارزشمند سینما، آدم را به فکر وا می دارد. 2 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ البته تو این نقد به بازی درخشان نیکول کیدمن زیاد اشاره نشده مثل همیشه عالی بودن ایشون اینجا هم 1 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ البته تو این نقد به بازی درخشان نیکول کیدمن زیاد اشاره نشدهمثل همیشه عالی بودن ایشون اینجا هم نمیدونم چرا من هیچ وقت زمان نشد که بشینم یه فیلم درست و حسابی ببینم!!! البته خب گیرمم نمیومداااااااا 1 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ نمیدونم چرا من هیچ وقت زمان نشد که بشینم یه فیلم درست و حسابی ببینم!!! البته خب گیرمم نمیومداااااااا یعنی شما تا حالا یه فیلم درست درمون دستت نرسیده؟ :5c6ipag2mnshmsf5ju3 1 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ یعنی شما تا حالا یه فیلم درست درمون دستت نرسیده؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3 من تا الان این فیلما رو فقط خودم به زبون اصلی دیدم: the expendables The Exorcist Assassin 1 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ من تا الان این فیلما رو فقط خودم به زبون اصلی دیدم:the expendables The Exorcist Assassin اوه ای بابا الان خیلی راحت میشه فیلم گیر آورد ماشالا این همه سایت دانلود فیلم 1 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ اوه ای باباالان خیلی راحت میشه فیلم گیر آورد ماشالا این همه سایت دانلود فیلم درسته اما اینجا ایرانه هااااااااا!!! سرعت در حد حلزون، تهش لاک پشت البته خب خودمم زیاد دنبال فیلم دیدن نبودم همینا هم دستم رسیده که دیدمشون 1 لینک به دیدگاه
beat 2373 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، ۱۳۹۲ فون تریه آدم دیوانه ای است. کمتر کسی مثل اون این همه فیلمهای خوب و خلاقانه داره فیلم داگویل با حذف اشیا یه جامعه ترسناک انسانی رو نشون میده. فیلم مندرلی نیز به همین شکل بیان میشه باید منتظر فیلم واشنگتن از این سه گانه بود. داگویل محبوب ترین فیلم فون تریه است اما برای من 5 مانع بهترینه 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده