رفتن به مطلب

مشاعره با حروف پیشنهادی


armstrong

ارسال های توصیه شده

من آن پیرم که شیران را به بازی برنمیگیرم

تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی

 

 

گ ... :w02:

گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل

ای بسا در که به نوک مژه‌ات باید سفت

 

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد

هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت

م...............

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 2.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد

که خاک میکده عشق را زیارت کرد

مقام اصلی ما گوشه خرابات است

خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

ث....................

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد

وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد

 

( ژغ ژغ هم به صدایی می گن که از به هم خوردن دندان به و جود میاد یا صدایی که از به هم خوردن چیزی که در کیسه ای ریخته باشند و امثالهم....)

 

ط.....

  • Like 1
لینک به دیدگاه

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در کسی نیست که در بیشه عشق

قهرمانان را

بیدار کند

همچنان خواهم راند

همچنان خواهم خواند

دور باید شد از این خاک غریب

 

گ....

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ظالم نفس خود هست هرکه در این روزگار.........انده پیمان خورد می نخورد آشکار

 

ک........................

  • Like 1
لینک به دیدگاه

چه پرواز بلندی داشتم همراه با خورشید

 

که می سودم به بام آسمان چون صبح،پیشانی

 

ندانستم که در پایان این پرواز رویایی

 

فرودی هست و تاریکی،سکوتی هست و حیرانی

 

ف....

  • Like 1
لینک به دیدگاه

[TABLE]

[TR]

[TD=colspan: 3]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
blank.gif
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 563]پیش شیری آهویی بیهوش شد

هستی اش در هست او روپوش شد

 

چ....

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 2
لینک به دیدگاه

چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم

که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد

خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز

کز این شکار فراوان به دام ما افتد

ص............

  • Like 1
لینک به دیدگاه

صخره ی "سیزیف " را می کشم بر دوش

" آدم " ام تبعیدی خاکی که تقدیرش گرانباری ست

از خزان خود چرا نالم به کافر نعمتی ؟ وقتی

با خزانم نیز باغ دوست را چشم خریداری ست

گ....

  • Like 1
لینک به دیدگاه
صخره ی "سیزیف " را می کشم بر دوش

" آدم " ام تبعیدی خاکی که تقدیرش گرانباری ست

از خزان خود چرا نالم به کافر نعمتی ؟ وقتی

با خزانم نیز باغ دوست را چشم خریداری ست

گ....

گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید

گفت با این همه از سابقه نومید مشو

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک

از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار

ت...................

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...