رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

نوشته‌یِ عبدالحیِ شماسی

 

بخش اول: ایده

برای یافتن یک ایده مناسب، به شش طریق می توان عمل کرد:

 

۱- می توانید از زندگی خودتان ایده بگیرید

 

به طور حتم هر کدام از شما در زندگی با مسائلی روبرو شده اید. این مسائل ممکن است در ظاهر، یک اتفاق ساده به نظر آید ولی اگر به عقب برگردید و آن حوادث و مشکلات را بررسی کنید متوجه می شوید که می توان از میان آنها یک متن نمایشی خوب تهیه کرد. تجربیات شما در زندگی می تواند الگوی مناسبی برای نوشتن نمایشنامه باشد به نوعی می توان گفت تئاتر صحنۀ نشان دادن آزمایش انسانها در شرایط سخت و استثنایی است. شما به عنوان نویسنده باید در همۀ حوادث دقت کنید چرا که در پشت بسیاری از حوادث زود گذر، مسائلی وجود دارد که می تواند طرح یک داستان را برای شما فراهم نماید. فقط کافی است که از کنار هیچ حادثه ای در زندگی ساده نگذرید. یک نویسنده می تواند از زندگی انسانها ایده های مناسبی بگیرد به شرطی که به همه چیز اهمیت دهد و خود را در هر حادثه ای سهیم بداند.

 

 

۲_ تجدید نظر در گفتار و اعمال

 

فرض گیریم که شما می خواهید یکی از حوادثی را که در زندگیتان اتفاق افتاده را به صورت نمایشنامه در آورید اما متوجه می شوید که آن اعمال و گفتار واقعی، مناسب موضوع نمایشی شما نیستند در این صورت می توانید در آنها تجدید نظر کنید و از خود بپرسید« اگر به جای فلان حرکت یا گفته، این عمل یا گفتار قرار گیرد چه پیش می آید؟ »

با یک حادثه به دو صورت می توان برخورد کرد اول: آنچه را که هست و اتفاق می افتد، می بینید و سپس عین آن واقعه را بازگو می کنید. دوم: شما واقعه را می بینید اما می گویید بهتر بود به صورت دیگری اتفاق می افتاد. این« بهتر بود »ها از اعتقادات و آرزوهای ما سر چشمه می گیرد. بنابراین اگر واقعه ای همانطور که اتفاق افتاده است باز گو کنیم تنها یک وجه کار را در نظر گرفته ایم. قسمت اعظم کار یک هنرمند این است که دیدگاه خود را نسبت به مسائل با اعتقادات و آرزوهایش بیامیزد. دیگر اینکه هر حادثه ای را از طریق احتمالات مختلف بررسی کنید تا بهترین و مناسبترین شکل آن را بیابید.

 

 

۳- گرفتن ایده از طریق دیدن و شناختن انسانها

 

گاهی ممکن است یک نفر توجه شما را جلب کند. چرا که آن شخص ممکن است یکی از خصوصیات زیر را داشته باشد: راستگو و شجاع، ترسو و دروغگو، تندخو، وسواسی، ولخرج، خودخواه، متواضع، دورو و ریاکار، بی انضباط، منظم و وقت شناس، … هرکدام از خصوصیات یک فرد ممکن است نظر شما را به خود جلب کند و از آن ایدۀ نمایشی بگیرد. برای مثال شما با آدمی روبرو می شوید که بسیار ساده اندیش است. اگر او را در مقابل یک آدم دروغگو و ریاکار قرار دهید چه حادثه ای رخ خواهد داد؟ هنگامی که از شخصیتی ایده می گیرید، در مقابل او، شخصیتی متضاد قرار دهید. حال می توانید این شخص را در خیال خود فرض کنید. خواه وجود داشته باشد خواه نداشته باشد. همانطور که گفته شد تئاتر صحنۀ نمایش انسانها در شرایط خاص است. برای برجسته نمودن شخصیت نمایشنامه باید او را در یک موقعیت استثنایی قرار دهید تا آنچه را که می خواهید بگویید شکل نمایشی بیابد. ممکن است افراد را در شرایط عادی نتوان شناخت اما زمانی که در یک شرایط خاص قرار بگیرند هر کدام ماهیت خود را نشان می دهند بنابراین در موقعیت خاص هرکس متناسب با توان، روحیه، اخلاق و اعتقاد خود عمل می کند البته باید در نظر داشت که موقعیت استثنایی بدون وجود دو نیروی متضاد معنی ندارد.

 

 

۴- گرفتن ایده از زندگینامه¬ها و شرح احوال

 

یکی از منابع مهم که می توان برای نوشتن نمایشنامه از آن ایده گرفت شرح حال و زندگی بزرگان تاریخ است. این کار باید با احتیاط و مطالعۀ دقیق انجام بگیرد. شما در نوشتن یک نمایشنامه که شخصیتهای آن زادۀ فکر خودتان است، آزاد هستید و می توانید هر خصوصیتی را که مورد نظرتان است به او بدهید اما در مورد شخصیت تاریخی به رعایت آنچه در تاریخ ثبت شده مقید هستید.

 

البته این سخن بدان معنا نیست که مانند یک مورخ، موضع بی طرفی داشته باشید چرا که شما مانند دوربین عکاسی نیستید. برای دوری از این حالت می توانید فکر و عقیدۀ خودتان را هم در کار دخالت دهید بدین طریق که با شناخت کامل زندگی آن شخصیت، پی به هویت و چگونگی ماجراهای زندگی او ببرید، بعد از تحلیل آن، نتیجه گیری کنید در واقع با این نتیجه گیری موضع خود را مشخص کرده اید.

 

 

۵- گرفتن ایده از داستانها، حکایتها، افسانه ها و …

 

با خواندن کتابهای داستان، رمان، حکایت و افسانه ها و یا با شنیدن آنها نیز می توانید برای نوشتن ایده بگیرید. گاهی اتفاق می افتد که چند نفر رمانی را خوانده و هر کدام برداشت خاصی کرده اند. در هنگام نوشتن نمایشنامه استنباط خود شما از داستان بیشتر از چه چیزی اهمیت دارد. دیگر اینکه داستانی برای نمایشنامه شده مناسب است که در آن لااقل دو شخصیت، نیرو یا فکر در مقابل یکدیگر قرار گیرند. یعنی تضاد عنصر اساسی در نمایشنامه می باشد.

 

 

۶- گرفتن ایده از طریق مطالعۀ حوادث در روزنامه ها و مجلات.

 

صفحۀ حوادث و یا خبرهای مختلف در روزنامه ها و مجلات می تواند در پیدا کردن ایده به شما کمک کند. در ظاهر، نوشتن از روی این حوادث کار آسانی است اما .اقعاً چنین نیست. خطر بزرگی که برای یک نویسنده وجود دارد این است که کارش به صورت خبرهای روزنامه ای در آید. قبل از هر چیز دربارۀ حادثه ای که انتخاب کرده اید، تحقیق کنید و از درستی آن مطمئن شوید، پس آن را تحلیل کنید. یک هنرمند و یا نمایشنامه نویس خوب، هیچ وقت با حوادث سطحی برخورد نمی کند بلکه دربارۀ آن فکر می کند، تحقیق می کند و سپس از دل آن حادثه یک تجربه بزرگ بشری و متناسب با اعتقاد و دیدگاه خود ارائه می دهد. اگر همه موی را می بینند هنرمند باید پیچش موی را ببیند.

 

 

لینک به دیدگاه

بخش دوم: موضوع

 

بعد از دست یابی به ایده، به یک موضوع نیاز داریم. آیا هر موضوعی برای نوشتن نمایشنامه مناسب است؟ در یک موضوع چه ویژگیهایی باید وجود داشته باشد؟ آیا برای نوشتن نمایشنامه، داشتن یک موضوع مشخص الزامی است؟ به طور کلی « موضوع » چیست و چه تفاوتی با ایده دارد؟ قبل از هر چیز از خود بپرسید آیا برای نوشتن یک نمایشنامه احتیاج به موضوع مشخص داریم؟ جواب ساده است « بله » مگر می شود معماری آجرها را روی هم بگذارد و نداند که چه عمارتی می خواهد بسازد؟ نمایشنامه نویس هم حرفی دارد که می خواهد بیان کند. می توان گفت « موضوع » جان کلام و عصاره حرفی است که نویسنده در طول نمایشنامه خود به اثبات آن می پردازد. موضوع در واقع فکر وعقیدۀّ نویسنده است نسبت به شخص یا اشخاصی که مثلاً خودخواه، حسود، جاه طلب و … هستند که در انتها باید منتظر عواقب آن باشد. در هرموضوعی باید شخصیتها، ماجرا و نتیجۀ آن مشخص باشد. یک نمایشنامۀ خوب یک موضوع مشخص دارد.

 

حوادث به شما ایده می دهند و شما باید ببینید چگونه می توانید این ایده را در ذهن خود پرورش دهید و به موضوعی برسید که قابلیت نمایشی را دارا باشد. دیدن حادثه و شنیدن وضعیت جسمی، اجتماعی، خانوادگی و … تنها اطلاعات شما را نسبت به شخص مورد نظر تکمیل می کند، اما اینکه چگونه این شخص را روی صحنه نشان دهید و چه نتیجه ای بگیرید بستگی به قوۀ تخیل و تفکر شما دارد. ممکن است صد نفر این ماجرا را ببینند و هر کدام موضوعی را برای نمایشنامه خود پیدا کنند که هیچ کدام شبیه هم نباشند. این مسئله طبیعی است زیرا خاصیت هنر این است فقط باید در نظر داشته باشید « شخصیتها » ، « ماجرا » و « نتیجه » که حاصل فکر و اعتقادتان در موضوع است، مشخص و منطقی باشد.

 

« شهامت » یکی از مهمترین خصوصیات یک نویسنده است. داشتن اطلاعات کافی در زمینۀ موضوعی که انتخاب می کنید و همچنین مشخص بودن موضوع، باعث ایجاد «شهامت» در شما می شود.

 

ماجرا در موضوع:

 

ماجرا، حوادثی است که به شکل درگیری و ستیزه بین دو جناح متضاد اتفاق می افتد. این کشمکش باید سرانجامی داشته باشد و منجر به پیروزی یکی از طرفین شود. در این حالت است که ماجرای نمایشنامه شما از نظر بیننده صورت منطقی و درستی پیدا می کند. در غیر این صورت، همۀ تلاشهای شخصیت های نمایشنامه به نظر بیهوده می رسد. پس نویسنده باید از شخصیتهای نمایشنامه خود، شناخت کامل و دقیقی داشته باشد تا بتواند هم با موفقیت به معرفی آنها بپردازد و هم ماجرای نمایش را به صورت منطقی و جذابی ارائه دهد. اگر « شجاعت در میدان نبرد موجب سربلندی و افتخار است» موضوع نمایشنامۀ شما باشد، شجاعت را در شخص اول بازی می بینید که باعث بوجود آمدن «ماجرا» می شود، و سربلندی و افتخار « نتیجۀ » نمایشنامه است.

 

« موضوع » عبارتست جهت گیری و قضاوت شما نسبت به یک رویداد، هیچ وقت نمی توانید از مسأله ای نتیجه بگیرید مگر اینکه پیرامون آن تحقیق و فکر کرده باشید.

مرحلۀ یافتن موضوع، مرحلۀ تفکر و تحقیق یک نویسنده است. چرا که می خواهد در مورد یک مسئله اجتماعی، سیاسی، فلسفی و یا … نظر بدهد و سپس قضاوت کند. اینکه چگونه نظریۀ خود را در قالب نمایشنامه بیان کند، خود بخش جداگانه ای است که به ذوق، استعداد و توانایی نویسنده و به کارگیری تکنیک نمایشنامه نویسی او مربوط می شود.

 

یک نمایشنامه نویس با دیدن و شنیدن یک حادثه یا رویداد، آنقدر در حول و حوش آن تحقیق می کند تا سرانجام به موضوع بکر و جدیدی دست یابد. به دنبال یافتن حوادث و وقایع عجیب وغریب نباشید بلکه سعی کنید حرف تازه ای را با بیانی تازه بگویید. به عبارت دیگر با دیدن یا شنیدن یک واقعه در پی کشف موضوع تازه ای باشید. موضوع در واقع یک برداشت شخصی است که مقدمۀ نوشتن نمایشنامه به حساب می آید همچنین باید در نظر داشت که تنها بیان یک خصیصۀ بشری را نمی توان موضوع دانست زیرا نه ماجرایی دارد و نه شخصیت و نه نتیجه، به این ترتیب فکر و اعتقاد نویسنده هم نمی تواند در آن مطرح شده باشد. شجاعت، ترس، جوانمردی، بدبینی، جاه طلبی، … همه نیروهای محرکی هستند که هر کدام می تواند زمینه ای برای موضوع نمایشنامه باشد. برای ایجاد موضوع شما باید در برخورد با این خصیصه¬ها جهت گیری نشان دهید چرا که اگر در یک اثر هنری، اعتقاد و جهت گیری هنرمند دیده نشود، کار بی روح خواهد بود. در ضمن هر موضوعی را می توان با شکلهای مختلف ( کمدی، تراژدی، … ) در جهت ایجاد احساسات مختلف در تماشاگر به صورت نمایشنامه درآورد. نمونه¬ای کلاسیک از یک موضوع: تراژدی مکبث متکی بر درونمایۀ جاه طلبی است و موضوع آن را می توان در این جمله خلاصه کرد: « جاه طلبی توأم با شقاوت شخص را به تباهی می کشاند و دودمانش را بر باد می¬دهد». پرورش موضوع ( طرح )

منظور از طرح، پرورش موضوع و بسط و تعمیق فکر است. برای انجام این امر ابتدا باید به شناخت عواملی بپردازید که می تواند برای ایجاد یک فضای نمایشی به کار گرفته شود. بعد نحوۀ به کارگیری آنها را مورد بررسی قرار دهید. برخورد، درگیری و غلبه بر موانع، عواملی هستند که ساختمان یک نمایش را تشکیل می دهند. وقتی شما موضوعی انتخاب کردید به ناچار باید تا پایان نمایشنامه آن را دنبال کنید. باید بتوانید آن را به اثبات برسانید. به طور کلی نمایشنامه اثبات یا رد نظریه ای است. چون از طریق اعتقادات خود به قضایا برخورد می کنید در نتیجه یا یک عملی را رد می¬کنید و یا آن را می پذیرید.

 

 

تعمیق موضوع: تعمیق موضوع به معنای عمق دادن است. بدین معنا که شما قضایا را سطحی نگاه نکنید. از حوادث تنها به عنوان یک رویداد بهره نگیرید. به این فکر باشید که در پس هر پرده، می تواند رازها نهفته باشد. نمایشنامه هایی که تنها به بازگویی حوادث می پردازند و پیامی نو ندارند، بدون شک بعد از گذشت زمان کوتاهی از بین می روند.

 

انسان هر عملی که انجام می دهد مبتنی بر انگیزه ای خاص است. انگیزه ها در همه یکسان نیست. بنابراین شناخت انگیزه های بشری و به نمایش درآوردن آنها، گامی است که به نوشتۀ شما عمق بیشتری می بخشد. تعمیق به تعبیری دیگر به معنای شناخت همه جانبه درون انسانهاست. با بسط یک موضوع می توانید احساسات تماشاگر را برانگیزید، ولی کافی نیست، باید با عمق دادن به موضوع، تماشاگر را وادار به تفکر کنید. در مجموع وقتی به موضوعی می رسید و می خواهید دربارۀ آن نمایشنامه ای بنویسید، ابتدا به شخصیتهای آن فکر کنید و تا می توانید دربارۀ وضعیت اجتماعی، خانوادگی، روحی، جسمی و … او تحقیق کنید پس ببینید نیاز شخصیت نمایشنامه شما چیست؟ بر این اساس می توانید دربارۀ ماجرای نمایشنامه فکر کنید. فراموش نکنید که در نمایشنامه حتماً باید دو طرف متخاصم وجود داشته باشد تا در مقابل هم بایستند و برسر یک مقصود مشترک با هم درگیر شوند با کشمکش دو نیروی متضاد می¬توان نمایشنامه نوشت. شخصیتها باید نیاز مشخصی داشته باشند که به درگیری با یکدیگر بپردازند.

لینک به دیدگاه

بخش سوم : شخصیت

 

عامل مهمی که در نمایشنامه نویسی باید مورد توجه قرار گیرد، انتخاب صحیح و درست شخصیتهاست زیرا هر ماجرایی که در نمایشنامه اتفاق می¬افتد رابطۀ مستقیمی با شخصیتهای اصلی دارد. ماجرا هنگامی رخ می دهد که شخصیتها هر کدام هدفی داشته باشند و برای رسیدن به آن به ستیز پردازند. بعد از انتخاب صحیح اشخاص، نوبت به شخصیت پردازی می رسد. باید بدانید که چگونه شخصیتهای خود را معرفی کنید. برای این منظور بعد از مشخص کردن اشخاص اصلی، باید عوامل تشکیل دهندۀ زندگی آنها را بررسی کنید. مسئله دیگر اینکه بایندگی شخصیتهای مورد نظر خود را به دو بخش تقسیم کنید:

 

الف - زندگی گذشتۀ شخصیتها که از ابتدای تولد آغاز می شود و تا شروع نمایشنامه ادامه می یابد شخصیت پردازی نیز مبتنی بر همین زندگی انجام می شود.

 

ب - قسمت دوم زندگی، مربوط است به دقایقی که در روی صحنه می گذرد. این قسمت زندگی از شروع تا پایان نمایشنامه به طول می انجامد. شما باید در طول این قسمت، نه تنها زندگی فعلی شخصیتها را نمایش دهید، بلکه گذشتۀ آنها را هم به نمایش بگذارید. باید این دو قسمت به صورت منطقی و درست به هم ارتباط یابد.

 

برای مطالعه و شناخت شخصیتهای نمایشنامه باید به پنج عامل زیر توجه کنید:

 

 

۱- مطالعۀ اشخاص از جنبۀ فیزیکی و ظاهری

 

اولین گام در شناخت شخصیت بررسی و مطالعه فیزیکی و ظاهری آنهاست. آیا شخصیت نمایشنامه مرد است یا زن؟ چند سال دارد؟ آیا نقص عضوی هم دارد؟ زشت است یا زیبا؟ قد او کوتاه است یا بلند؟ چاق است یا لاغر؟ چگونه لباس می¬پوشد؟ خوش لباس است یا ژنده پوش؟ لازم به ذکر است که اگر یکی از اشخاص نمایشنامه دارای نقص عضو باشد باید در گذشته او نظر بیندازید و ببینید آیا مادرزادی بوده یا بر اثر حادثه بوجود آمده است.

 

 

۲- مطالعه اشخاص از جنبۀ خانوادگی

 

روابط خانواده با یکدیگر، نقش بسیار حساسی در نحوۀ تربیت اشخاص دارد. بنابراین اولین و مهمترین عاملی که باید در شخصبت پردازی به آن توجه کرد محیط خانوادۀ اشخاص نمایشنامه است. هر خانواده ای فرهنگ بخصوصی دارد که رفتار آن خانواده، مبتنی بر آن است. در یک خانواده ممکن است پدری همواره بر این اعتقاد باشد که باید به کودک اختیار داد و از او مسئولیت خواست. در خانوادۀ دیگری ممکن است پدر بر این نظر باشد که باید بچه را محدود کرد و به او اختیاری نداد. آیا فرزندان این دو خانواده با خصوصیات مشابهی وارد اجتماع خواهند شد؟ اولی در اجتماع احساس مسئولیت خواهد کرد و همواره قدرت ابتکار از خود نشان خواهد داد و دومی هیچ گونه احساس مسئولیتی نخواهد کرد و در تصمیم گیریها ضعیف و ناتوان خواهد بود.

 

 

۳- مطالعه اشخاص از جنبۀ اجتماعی

 

بررسی موقعیت شخصیتهای نمایشنامه در اجتماع و اعمال و رفتار آنها در ارتباط با محیط خارج از خانواده از اهمیت خاصی برخوردار است. ارتباط محیط خانوادگی با اجتماع بسیار نزدیک و مستقیم است. ریشۀ تمام خوش رفتاریها و کج رفتاریهای افراد را در جامعه، باید در خانواده هایشان جستجو کرد. در واقع مطالعۀ این بخش، شناختن پایگاه و موقعیت اجتماعی، شغل، تحصیلات و روابط افرادی است که در نمایشنامه وجود دارد.

 

 

۴- مطالعه اشخاص از جنبۀ روحی و روانی

 

شناخت روحی و روانی اشخاص بی تردید نتیجۀ اطلاعاتی است که از طریق سه عامل یاد شدۀ « فیزیکی » ، « خانوادگی » و « اجتماعی » به دست می آید. شرایط فیزیکی، خانوادگی و اجتماعی می تواند تأثیر زیادی بر روحیۀ یک فرد بگذارد. در این مرحله شما باید اطلاعات جمع بندی شده را جلوی خود بگذارید و با توجه به آنها، شرایط روحی شخصیتهای نمایشنامۀ خود را پیدا کنید. همچنین باید ببینید که آیا شخصیت نمایشنامه شما نسبت به چیزی حساسیت دارد یا نه؟ شناخت استعداد شخصیت هم درخور اهمیت است.

 

 

۵- مطالعه اشخاص از جنبۀ اعتقادی

 

بررسی شخصیت از این جنبه می¬تواند در عین سادگی بسیارمهم باشد. هنگامی که نوعی اعتقاد مذهبی یا غیر مذهبی را به شخصیتهای اصلی نمایشنامه خود نسبت می¬دهید، نحوۀ عملکرد آنها را در مقابل سختیها، نارواییها، اشخاص دیگر و موانع را به تصویر در می¬آورید.

نکته قابل توجه اینست که شما برای شناخت شخصیتهای دیگر هم باید پنج مرحلۀ یاد شده را طی کنید تا اطلاعات خود را از کلیه شخصیتها کامل نمایید. چنانچه دقت کنید پیدایش انگیزه برای حرکت شخصیتهای نمایشنامه در یکی از پنج مورد نهفته است. انگیزه در واقع نیروی محرکه ای است که شخصیتها را از حالت سکون خارج می کند و به حرکت وا می دارد.

 

 

نحوۀ معرفی شخصیتها

 

معرفی و ارائه شخصیتها در داستان و رمان نسبت به نمایشنامه بسیار ساده¬تر انجام می گیرد. چون نویسنده داستان می¬تواند با توصیف و بیان حالات درونی شخصیتها، آنها را به خواننده معرفی کند اما در نمایشنامه معرفی شخصیتها به دو طریق انجام می گیرد.:

 

۱. طریقه مستقیم: در نمایشنامه باید درون شخصیتها را با اعمالی که انجام می¬دهند و یا حرفهایشان نشان داد. تماشاگر تا حرکتی را روی صحنه نمایش از شخصیتی نبیند نمی تواند راجع به آن قضاوت کند. البته می توان حالت روحی شخصیتی از نمایش را از زبان شخصیتهای دیگر نیز شنید ولی کافی نیست. تماشاگر علاقمند است که حادثه ای را ببیند یا بشنود. گاهی اوقات شما می توانید برای نمایش دادن گوشه¬ای از درون شخصیتها، آنها را با یک حادثه یا اتفاق روبرو سازید یا آنها را در موقعیت انتخاب قرار دهید.

 

۲. طریقه غیر مستقیم: در این روش، معرفی شخصیتهای نمایشنامه توسط شخصیتهای دیگر انجام می شود بدین معنا که می توان حالات روحی شخصیتهای اصلی نمایشنامه را از زبان و یا واکنشهای شخصیتهای دیگر معرفی کرد. بنابراین می¬توانید حتی قبل از ورود هر کدام از شخصیتهای اصلی در نمایشنامه، با نشان دادن واکنشهای سایر شخصیتها، اطلاعات مقدماتی از آن شخصیت به خواننده بدهید.

 

استفاده از این روش یکی از معمولی ترین روشهای معرفی شخصیت است. ولی نباید نویسنده تنها به این روش اکتفا کند، بلکه باید آنچه را که تماشاگر دربارۀ شخصیتی از اشخاص دیگر می شنود در اعمال و گفتار آن شخص نیز ببیند یا بشنود. یا اگر اطلاعات نادرست است باید در صحنۀ بعد هویت اشخاصی که تهمت زده¬اند یا دروغ گفته اند مشخص شود.

 

 

انتخاب صحیح شخصیتهای اصلی

 

نکته بسیار مهمی که باید در هنگام انتخاب شخصیتهای نمایشنامه رعایت شود، این که هیچ وقت از آدمهای مشابه استفاده نکنید. زیرا بین اشخاص مشابه نمی¬توان درگیری ایجاد کرد. باید شخصیتها در تضاد باشند. تا اینجا متوجه شدیم که برای شخصیت پردازی، باید شخصی را انتخاب کنیم که در شرایط آشفته¬ای باشد. اما نکات دیگری را نیز باید در نظر داشت؛ از جمله ایستا نبودن شخصیتهای اصلی، هماهنگی و ترکیب صحیح آنها، گفتگو و حرکت در نمایش.

 

 

ایستا نبودن شخصیتها

 

جهان هر لحظه در حال تغییر و تحول است و چون انسان هم جزء کوچکی از این جهان است همواره در حال تغییر و دگرگونی است. بنابراین نمایش آدمها بر روی صحنه نمایش، الزاماً باید توأم با تغییر و دگرگونی باشد. منطقی نیست که در پایان نمایشنامه شخصیت اصلی خود را همان طور نشان دهید که در ابتدا او را معرفی کرده اید. هر حادثه یا برخوردی برای انسان، به منزله یک تجربه است و در او به نحوی دگرگونی پدید می آورد. به تعبیری نمایش یعنی برخورد انسانها. پس می توان نتیجه گرفت که نمایش، صحنۀ نشان دادن دگرگونی انسانهاست.

 

 

به طور کلی می توان گفت که شخصیت بر دو نوع است.

 

الف- شخصیت ایستا: به شخصیتی می گویند که در او هیچ گونه تحول یا دگرگونی صورت نمی گیرد. یعنی اگر از ابتدای نمایش با آدمی خجول و گوشه گیر روبرو هستید در پایان نیز او را به همان صورت می¬بینید. چنین شخصیتی به هیچ عنوان مناسب نمایشنامه نیست. در عالم واقع نیز به همین صورت است.

 

ب – شخصیت متغیر یا پویا: شخصیتی است که هرلحظه در حال تغییر و تحول باشد و به عبارت دیگر، حوادث و برخوردها در زندگی او تأثیر بگذارند. چنین شخصیتی مناسب نمایشنامه است. اگر شخصیت اصلی شما در ابتدا آدمی مغرور و جاه طلب است باید در پایان به نوعی در او تغییر و دگرگونی حاصل آید یا سرش به سنگ بخورد و آدمی متواضع شود یا سزای غرور خود را ببیند و خود را از همه پنهان کند و یا حتی غرور باعث مرگش بشود.

 

 

تحول یا دگرگونی

 

با آنکه تحول در نمایش یک شرط اساسی است، اما باید به صورت منطقی و به گونه¬ای انجام گیرد که برای تماشاگر مورد قبول باشد. برای دگرگون شدن رابطه دوستی به نفرت یا برعکس اصراری نیست که حتماً مراحل بخصوصی پشت سر گذاشته شود. زیرا طبع بشر متنوع است و هر آن ممکن است حالت خاصی به خود گیرد. لذا نویسنده برای هر تغییری باید علتی بیاورد تا اعمال شخصیت غیر منطقی جلوه نکند. اگر نویسنده ای نتواند حتی برای بدیهی ترین عملی که روی صحنه نمایش اتفاق می افتد، دلیلی بیاورد، در پایان تماشاگر دچار ابهام خواهد شد. علتی که موجب برخورد می¬شود، موانعی است که بر سر راه شخصیت اصلی نمایشنامه قرار می¬گیرد. تحول و دگرگونی هم بر اثر برخورد بوجود می آید.

 

 

هماهنگی و ترکیب صحیح شخصیتها

 

گفته شد که نمایش تشکیل شده است از برخوردی که منجر به دگرگونی و تغییر می¬شود. اما باید دید که آیا برخورد، تنها و به خودی خود وجود دارد؟ به طور یقین خیر، چون آدمی تا با نیرویی مخالف جهت خود روبرو نشود برخوردی برایش پیش نخواهد آمد. اگر شما دو نفر همفکر را در یک جهت تا پایان نمایش نشان دهید حرکت آنها مانند دو خط موازی است که بسیار خسته کننده و یکنواخت خواهد بود. مگرهنگامی که بین آن دو نفر برخوردی پیش بیاید و بخواهند به مقابله با یکدیگر بپردازند. در آن صورت این درگیری در جایی پایان می پذیرد و یکی از طرفین پیروز خواهد شد. همچنین بهتر است شما در نمایشنامه خود طوری شخصیتها را در مقابل هم قرار دهید که هیچ امکانی برای جدایی از یکدیگر نداشته باشند یعنی مسئله مشترکی بین آن دوایجاد کنید که مجبور باشند همواره در مقابل هم بایستند حال هر چه این مسئله حیاتی تر و مهم تر باشد درگیری و ستیز آنها هم جذابتر خواهد بود.

 

بنابراین انتخاب شخصیتهای اصلی اهمیت زیادی دارد. شخصیتها ضمن داشتن تضاد با هم باید دارای قدرتی مشابه باشند و بر سر یک مسئله مشترک به ستیز پردازند، در این صورت است که بین آنها هماهنگی ایجاد می¬شود. شرط این هماهنگی این است که اشخاص متضاد در تصمیم¬گیری مردد نباشند و هیچ یک از آنها هم در صدد صلح و آشتی با دیگری برنیاید. باید آنچه در توان دارند، در راه رسیدن به مقصود خود به کار برند.

 

 

دیالوگ( گفتگو)

 

دیالوگ به معنی لغوی آن « گفتگو » است. در نمایشنامه یعنی بحث و جدل. در واقع به حرفهایی می¬گویند که بین دو نفر رد و بدل می¬شود. اما مراد ما از دیالوگ در نمایشنامه بحث و جدلی است که در انتها منجر به کشف حقایق می شود.

 

گفتگو از ترکیب کلماتی که با نظم خاصی در کنار هم قرار می گیرند و مفهوم مشخصی می دهند، ساخته می شود و بدین خاطر شناخت کلمات اهمیت به سزایی دارد. هر کلمه بار عاطفی مخصوص به خود را دارا ست. « بنگر » ، « ببین » و « نگاه کن » هر سه یک معنی می دهند ولی آیا هر سه یک بار عاطفی دارند؟ چرا شما هنگامی که با دوستان خود حرف می زنید بیشتر از کلمات ببین و یا نگاه کن استفاده می کنید و کلمه « بنگر» را به کار نمی برید؟ علت آن دو چیز می تواند باشد یا آن کلمه مربوط به قرون گذشته است و ترکیب آن با کلمات جدید هماهنگی ندارد و یا فاقد بار عاطفی است. در نتیجه هر کلمه دارای دو معنی است یکی معنی ظاهری مانند حرف بزن، ببین، … که هر کدام معنای عملی را برای ما مشخص می کند و دیگری معنای باطنی که حالتی عاطفی و احساسی در شنونده ایجاد می کند. بدین معنا که شخص شنونده غیر از اینکه معنای ظاهری کلمه را درک می¬کند در او نوعی حس دوستی، دشمنی، توهین، احترام و … نسبت به گوینده به وجود می آید.

 

 

بنابراین کلمات را می توان به سه گروه تقسیم کرد:

 

۱- عالی وفاخر: کلماتی هستند که در گفتگو های روزانه از آن استفاده نمی شود و چون بسیار رسمی است و جزو صنعت زبان محسوب می شود، فاقد بار عاطفی است. هنگام بیان این کلمه ها هیچ گونه احساسی در شنونده ایجاد نمی شود. بلکه توجه او به ظاهر کلمات که خیلی ادیبانه و رسمی است جلب می شود.

 

۲- کلمات پست و سخیف: کلماتی هستند که معنی باطنی آنها حالت توهین، خشم و یا شوخی دارد.

 

۳- کلمات ساده و روزمره: این دسته از کلمات که به طور معمول هر روز از آن استفاده می کنید، دارای معنی باطنی دوستی، احترام، صمیمیت، خشم، ترحم و… است اما نه به حالت توهین و خطابه.

 

 

لحن:

 

استفاده از کلمات متناسب با شخصیت هر فرد در نمایشنامه اهمیت بسیار دارد. یک حادثه را در نظر بگیرید بعد به خاطر بیاورید که چگونه شخصیتها با هم سخن می گفتند یکی زیرک و یکی عصبانی، دیگری با ادب و یا بی ادب. آنها چگونه با هم برخورد کرده اند؟ بیشتر لحن آنها را در هنگام ادای کلمات به یاد آورید. یک کلمه را می توان با چند لحن گفت که هر کدام معنی خاصی بدهد.

 

لحن، قدری در بیان کلمات مهم است که می تواند معنی عبارتی را معکوس کند.

 

در هنگام نوشتن نمایشنامه، برای طبیعی و زنده تر شدن گفتگوها، خود را به جای هر کدام از اشخاص بازی بگذارید و متناسب با شخصیت آنها گفتارشان را تکرار کنید.

مهمترین منبعی که یک نمایشنامه نویس می تواند برای کار خود از آن بهره بگیرد توجه به گفتار روزانه مردم است چنانچه دقت کنید هر کسی آرزوها، ناراحتیها و سلیقه ها و … خود را با کلمات خاصی بیان می¬کند اینها همه نشان دهندۀ پایگاه اجتماعی هر فرد است.

 

 

قاعدۀ گفتگو

 

در گفتگوی نمایشی، ابتدا از طرف یکی از شخصیتها، مطلبی گفته می شود و سپس از طرف شخص مخالف، ضد آن بیان می شود. درانتها باید یکی از طرفین بر دیگری غلبه کند تا این گفتگوها بی نتیجه نماند.

 

در اینجا لازم است بگوییم که در نمایش دو نوع تصویر وجود دارد و هر کدام کامل کننده دیگری است. الف- تصویر عینی: تصویر عینی در واقع همان اعمالی است که اشخاص بازی در روی صحنه انجام می دهند. ب- تصویر ذهنی: منظور تصاویر یا صحنه¬هایی است که شخصیتها بوسیله گفتگو در ذهن بیننده ایجاد می کنند. در واقع تصاویر ذهنی همان اطلاعاتی است که تماشاگر کسب می کند.

 

عامل گفتگو سه وظیفه مهم در نمایشنامه به عهده دارد.

 

۱. بوسیله گفتگو می توان سن، جایگاه اجتماعی و نسبت شخصیتها را با هم، برای بیننده یا شنونده معلوم ساخت. یعنی یکی از وظایف گفتگو دادن اطلاعات از موقعیت شخصیت به بیننده است.

 

۲. بوسیله گفتگو می¬توان داستان نمایش را جلو برد. البته گفتگوها باید به شکلی باشد که با ماجرای نمایش پیوند بخورد. یعنی اگر در صحنۀ تئاتر حادثه ای ببیند باید قبل یا بعد از آن بوسیلۀ گفتگو متوجه علت درگیری بشوید.

 

۳. با استفاده از گفتگو می توان حال و هوای نمایش را به تماشاگر القاء کرد یعنی باید از کلمات به گونه¬ای استفاده نمود که با تماشاگر رابطۀ درونی ایجاد کند. استفاده از این روش بسیار حساس و ظریف است. و احتمال دارد که نمایش حالت خسته کننده و یکنواختی بیابد. معمولاً زمان چنین صحنه هایی بسیار کوتاه است و به همین علت موثر واقع می¬شود در نتیجه باید بلافاصله حادثه¬ای در نمایش رخ دهد که در امتداد همان صحبتها باشد. گفتار مبین فکر و اعتقاد اشخاص است.

 

فکر و اعتقاد افراد بوسیله کلمات بیان می¬شود. تماشاگر می تواند با گفتار شخصیتها پی به درون هر کدام ببرد. لازمۀ انتخاب صحیح کلمات برای اشخاص نمایشنامه، مستلزم شناخت همه جانبۀ آنهاست. مراقب باشید که گفتگوها جنبۀ « توصیفی » پیدا نکند. اگر در صحنه¬ای یکی از شخصیتها بخواهد دربارۀ چیزی فقط حرف بزند و به تماشاگر اطلاعات بدهد، خسته کننده خواهد بود. برای اینکه بدانید گفتگوهای شخصیتها حالت توصیفی پیدا کرده است یا خیر؟ آنهارا مرور کنید و ببینید آیا مراحل سه گانه( طرح مسئله، بیان ضد آن، رسیدن به نتیجه ) خود را طی کرده است یا خیر.

 

همواره در نظر داشته باشید که تماشاگر تئاتر حوصله ندارد در سالن بنشیند عده¬ای وقایع را برایش تعریف کنند. هیچ کس ترجیح نمی دهد که به جای دیدن ماجرایی، تعریف آن را بشنود. اهمیت رعایت « قاعده گفتگو » در این است که باعث می شود اصل ماجرا با ظرافت تمام برای تماشاگر مجسم شود. به همین خاطر نمایش رویدادها، هرچه ملموس تر انجام پذیرد، جذابتر خواهد بود.

لینک به دیدگاه

بخش چهارم: حرکت در نمایش

هیچ وقت نباید چنین تصور شود که تنها با گفتگو می توان به معرفی شخصیتها پرداخت، زیرا تماشاگر تئاتر انتظار دارد که غیر از شنیدن، اعمالی هم از اشخاص نمایش ببیند. زیرا بیشترین ارتباط را از راه چشم با تماشاگر برقرار می کند. اثری که از راه دیدن بر تماشاگر وارد می شود به مراتب بیشتر از شنیدن است. به همین منظور حرکت یا عمل در روی صحنه، عامل مهمی است برای ارتباط برقرار کردن با تماشاگر. تنها از طریق گفتگو نمی توان به معرفی یک فرد نامنظم و شلخته پرداخت، بلکه باید این نامنظمی را با حرکت و عمل نشان داد. اقسام حرکت: حرکت شخصیتها بر روی صحنه تصاویر عینی است که توسط آن بهتر می توان با تماشاگر ارتباط برقرار کرد. حرکت در نمایش دو نوع است:

 

۱- حرکت نمایشی ( دراماتیک ) : حرکت دراماتیک، یعنی اعمالی که شخصیتها در جهت پیشبرد داستان انجام می دهند و یا به وسیلۀ آن قسمتی از ماجرای نمایش را بیان می کنند و گاه به عنوان شخصیت پردازی از حرکت نمایشی استفاده می شود.

 

۲- حرکات تکنیکی: حرکاتی هستند که در روی صحنه، و تنها برای ایجاد تنوع است. مثل نشستن، یا هنگام گفتگو دور مخاطب گشتن و… که همه اختیاری است و به جای آنها می¬توان حرکات دیگری انجام داد. این حرکات ارتباط مستقیمی با ماجرای نمایش ندارد اما حرکت دراماتیک به طور دقیق با خط کلی نمایش نامه و شخصیتها در ارتباط است.

 

 

ایجاد ارتباط با تماشاگر

 

آنچه در یک اثر دارای اهمیت بالایی است خلق یک شخصیت زنده و قابل قبول و ارائه درست آن است؛ به طوری که تماشاگر، شخصیتها را زنده تصور کند و در مقابل هر یک از آنها از خود واکنش نشان بدهد. اگر به این نکته توجه نکنید تماشاگر نسبت به اشخاص نمایشنامه شما و عاقبت آنها بی تفاوت می¬شود. یعنی شخصیتها باید طوری ارائه شوند که تماشاگر نسبت به آنان جبهه گیری و یا با آنها احساس همدردی کند.

 

 

بخش پنجم: ساختمان نمایشنامه (۱)

 

ساختمان نمایشنامه، شامل مجموعه عناصری است که در کل یک واحد را تشکیل می دهد. البته باید در نظر داشت که این عناصر با هماهنگی کامل در جای خود قرار گیرند.

ساختمان نمایشنامه مجموعه قواعدی است که نویسنده به یاری آنها مضمون یا محتوایی را برای خواننده یا تماشاگر بازگو می کند. این قواعد را می توان آموخت اما مضمون و محتوی حامل ذهن و تخیل نویسنده است. بنابراین یک نمایشنامه از دو جزء تشکیل می شود اول، مضمون یا محتوی و دوم تکنیک که قالبی است برای بیان مطلب . برای نمایشنامه نویسی هر دو لازم است. و چنانچه نمایشنامه ای دارای ساختمان محکم اما فاقد یک مضمون ارزشمند باشد مانند ظرفی زیباست که درون آن خالی است. اگر نمایشنامه¬ای محتوای خوبی داشته باشد اما با تکنیکی بسیار ضعیف ارائه شود ممکن است حالت سخنرانی پیدا کند.

 

مراحل نوشتن یک نمایشنامه:

 

مضمون نمایشنامه خود را می توانید از شعر، مقاله یا داستانی بیابید. به هر جهت بعد از یافتن یک طرح کلی، به شخصیتهای نمایشنامه فکر کنید. سپس به تعیین حوادث بپردازید. چنانچه طرحتان گسترش یافت، با توجه به اصول و قواعد نمایشنامه نویسی زمینۀ نوشتن آن فراهم می آید. منظور از بسط و گسترش طرح، همانا در نظر گرفتن نقطۀ شروع نمایشنامه، حوادث فرعی، صحنه اجباری، دادن اطلاعات به تماشاگر، مکان، زمان و صدا در نمایشنامه است.

 

الف – نقطۀ شروع شاید بتوان گفت که مهمترین قسمت یک نمایشنامه، نقطۀ شروع آن است زیرا در شروع نمایشنامه باید با طرح یک مسئله مهم و استثنایی تماشاگر را چنان مجذوب کرد که اشتیاق پیگیری آن تا پایان را بیابد. همچنین در شروع نمایشنامه باید شخصیتها را معرفی کنید و روابط آنهار ا با یکدیگر نشان دهید. معرفی موضوع در شروع امری است لازم و ضروری.

 

برای اینکه بدانید نمایشنامۀ خود را از کجا شروع کنید ابتدا باید نیاز شخصیتهای اصلی را مشخص کنید پس از آن به بررسی موانعی بپردازید که بر سر راهشان قرار دارد.

تماشاگر در آغاز مایل است بداند که اشخاص بازی چه کسانی هستند و رابطۀ آنها با یکدیگر چیست، پس به دنبال علت درگیری و جدال آنهاست. و این که، کدام یک از آنها برای برآوردن نیاز خود دست به مبارزه زده است. و در انتها چگونه موانع را برای رسیدن به مقصود خود، پشت سر می¬گذارد.

 

حال شما می وانید به سه طریق نمایشنامه خود را شروع کنید:

 

۱- شروع نمایشنامه با درگیری و ستیز: البته باید در نظر داشته باشید که این درگیری در اثر حادثه¬ای ایجاد شده است. در ضمن مراقب باشید که وقتی به تماشاگر اطلاعات می¬دهید از شدت و قوت ستیز آن کاسته نشود. باید در لحظۀ درگیری و ستیز اطلاعات لازم را به تماشاگر بدهید.

 

۲- نقطه شروع با کشف حقایق که توسط یکی از شخصیتهای اصلی انجام می گیرد.

 

بازهم باید خاطر نشان کنیم که قبلاً باید حادثه ی صورت گرفته باشد در این شکل، نمایش زمانی شروع می شود که شخصیت اصلی حقایق را کشف می کند و این حقایق موجب آشفتگی زندگی او می شود. بنابراین آشفتگی شخصیت باعث می شود که او خود را به طریقی نجات دهد.

 

۳- شروع با تصمیمی که یکی از شخصیتهای اصلی نمایشنامه می گیرد. در این نحوۀ شروع، شخصیت اصلی در موقعیت حساسی قرار دارد و مجبور است با گرفتن تصمیمی، مسیر زندگی خود را تغییر دهد. که البته باز هم باید وقوع حادثه ای را قبل از این تصمیم گیری به اطلاع تماشاگر برسانید.

 

شخصیت اصلی نباید در این تصمیم دچار سستی و تزلزل شود و تا پایان باید آن را دنبال کند. همواره باید به یاد داشته باشیم که یک شروع خوب کافی نیست، مگر آن که ادامه خوبی هم داشته باشد. ادامۀ خوب یعنی پیگیری آنچه در ابتدای نمایش مطرح کرده اید.

 

تصمیمی که بازیگر در ابتدای نمایش می گیرد بیان کنندۀ شخصیت اوست و پا فشاری در عملی ساختن تصمیم بیانگر توانایی و قدرت شخصیت نمایش است.

 

بدین ترتیب می بینید که در هر سه حالت، شروع نمایشنامه هنگامی است که یکی از شخصیتهای اصلی در شرایط آشفته ای قرار می گیرد و این علتی می شود برای آغاز درگیری و کشمکش بین اشخاص متضاد. هنگامی شروع نمایش جذابتر می شود که شخصیت در معرض خطری بسیار جدی قرار گیرد.

 

ب – حوادث فرعی

 

حوادث فرعی در نمایشنامه، حوادثی است که در طول حادثه اصلی اتفاق می افتد. نویسنده از طریق حوادث فرعی بهتر می¬تواند شخصیتها را معرفی کند. همچنین با استفاده از حوادث فرعی می توان حادثۀ اصلی را تقویت و توجیه نمود.

 

ج – صحنه اجباری:

 

صحنه¬ای است که از طرف نمایشنامه نویس وعده نشان دادن آن به تماشاگر داده می شود و تماشاگر در انتظار دیدن آن به سر می برد.

 

عده¬ای معتقدند، صحنۀ اجباری، صحنه ای است که در آن موضوع نمایشنامه به اثبات می رسد، دلیل آن را هم بدین صورت ذکر می کنند که چون تمام صحنه های یک نمایشنامه مهم و ضروری است نمی توان تنها یکی از آنها را صحنه اجباری دانست. همچنین چون تمام حواس تماشاگر به موضوع نمایشنامه است در نتیجه اثبات موضوع صحنۀ اجباری به حساب می آید.

 

در مجموع می توانید یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین لحظه های نمایش را که برای آن زمینه چینی بسیاری می کنید. به عنوان صحنه اجباری انتخاب کنید. به همین ترتیب، لحظه به اثبات رسیدن موضوع هم صحنۀ اجباری است. در تمامی این صحنه¬ها باید مراقب باشید که قوت یک صحنه موجب تضعیف صحنه های دیگر نمایش نشود و صحنۀ اجباری نتیجۀ درگیری و ستیزه¬هایی باشد که تماشاگر مشتاق دیدن آن است. اما نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که نمایشنامه مدام روبه اوج پیش برود یعنی هیجان و اضطراب هر صحنه، از صحنۀ قبل شدیدتر شود تا این که به نقطه اوج برسد. نقطۀ اوج در واقع صحنه ای است سرنوشت ساز. بنابراین می توان گفت که صحنۀ اجباری هم می تواند نقطۀ اوج باشد.

 

 

د – دادن اطلاعات به تماشاگر

 

لازمه دادن خبر به تماشاگر این است که ابتدا از همه اطلاعات مربوط به رویدادها و تحولات نمایشنامه¬ای که می خواهید بنویسید آگاه باشید. سپس آنها را دسته بندی کنید و آنهایی را که می تواند در تکوین موضوع و شخصیتهای نمایشنامه مفید باشد، برگزینید.

 

در دادن اطلاعات به تماشاگر باید دو نکته را رعایت کنید. اول اینکه در دادن خبر از خود خست نشان دهید. البته این کار نباید به علت ضعف و عدم آگاهی از اطلاعات لازم باشد بلکه باید اطلاعات مربوط به حوادث و تحولات بعدی را به نحوی مخفی نگهدارید که ماجرای نمایش فاش نشود و جذابیت خود را از دست ندهد. یعنی شما می توانید با در حالت انتظار گذاشتن تماشاگر و ندادن اطلاعات به او ( البته در هنگام مناسب ) ارزش صحنه مورد نظر را افزایش دهید. البته خست در دادن اطلاعات به هیچ وجه نباید تماشاگر را دچار سردرگمی بکند.

 

دادن اطلاعات به اندازه کافی عامل مهمی است که تماشاگر را در احساسات شخصیتها شریک می کند. به همین منظور باید در ابتدای نمایشنامه تا آنجا که می توانید اطلاعات کاملی از وضع جسمی، خانوادگی، اجتماعی، روحی و اعتقادی شخصیتها در اختیار تماشاگر بگذارید. وقتی تماشاگر شخصیتها ار از هر لحاظ بشناسد می تواند با آنان ارتباط برقرار کند. البته اطلاعات را باید در حین گفتگوهای شخصیتهای نمایش به تماشاگر داد، آن هم در یک شکل نمایشی.

 

نکته دوم این است که اطلاعات صحیح را به موقع به تماشاگر بدهید. دادن اطلاعات در وقت مناسب می تواند نقش بسیار مهمی در کیفیت نمایشنامه داشته باشد.

فاش کردن اطلاعات به طور غیر منتظره و در زمان معین احساسات تماشاگر را برمی¬انگیزد. دیگر اینکه دادن اطلاعات در حین عمل، باید ظریف صورت گیرد.

 

 

ﻫ - مکان

 

تمام وقایع نمایش، در مکانی مشخص اتفاق می افتد. مکان می تواند به اقتضای موضوع و خواست نویسنده، در هر کجا باشد. در نمایش امکان این که از بیش از سه مکان متفاوت استفاده شود ضعیف است و معمولاً از این کار اجتناب می¬شود. اگر تعدد مکان باشد کارگردان مجبور می شود نمایش را به دفعات متعدد قطع کند. همین امر موجب قطع ارتباط تماشاچی با مضمون نمایش خواهد شد.

 

همچنین با استفاده از مکان می¬توانید موقعیت اجتماعی شخصیتهای نمایشنامه را بیان کنید. و – زمان

 

زمان را در نمایشنامه می¬توان از دو جنیه بررسی کرد: ۱- زمان وقوع حادثه : هر حادثه در زمانی خاص اتفاق می¬افتد و در هر زمانی، شرایط خاصی وجود دارد که متناسب با آن باید حرکات و گفتار شخصیتها را تمظیم کرد.

 

۲- زمان اجرای نمایش: یعنی شما واقعه¬ای را که در زمان خاص اتفاق افتاده است، در زمان حال نمایش دهید. در واقع شما تماشاگر را به زمان مورد نظر می¬برید و تمام وقایع را در عمل به نمایش می¬گذارید.

 

ز- صدا:

 

صداهایی که در صحنه نمایش شنیده می¬شوند عبارتند از: گفتگوها، موسیقی، صدای زمینه، همهمۀ آدمها، سوت قطار، شلیک گلوله و …

 

باید توجه داشت که گفتگوهای اشخاص نمایش به تنهایی نمی¬تواند صدایی باشد که تماشاگر می¬شنود. با استفاده از صدا می¬توانید مسائلی را که در هنگام نوشتن نمایشنامه شما را دچار مشکل می¬کند برطرف سازید. و همچنین می¬توانید عملی را که در پشت صحنه انجام می¬گیرد و نقش بسیار مهمی در نمایشنامه دارد، نشان دهید. در نتیجه از صدا می¬توانید به سه طریق استفاده کنید:

 

۱- صدا می¬تواند بازگوکنندۀ زمان باشد مانند صدای اذان و …

 

۲- صدا می¬تواند نشان دهندۀ حوادثی که در پشت صحنه اتفاق می¬افتد باشد مانند صدای تصادف…

 

۳- صدا می¬تواند موقعیت جغرافیایی صحنه را نشان دهد مانند صدای امواج دریا و مرغان دریایی.

 

بخش ششم : ساختمان نمایشنامه (۲)

 

در بخش پیش با عواملی که باید برای ساختمان یک نمایشنامه در نظر بگیرید آشنا شدید. در این بخش، نحوۀ تداوم ماجرای نمایش را بررسی می¬کنیم.

ساختمان نمایشنامه از شروع تا پایان مراحلی دارد که باید ماجرای نمایش متناسب با آن پیش برود.

 

۱- مقدمه چینی

 

هر حرکت بی مقدمه و ناگهانی افراد ممکن است شگفت انگیز و یا غیر منطقی به نظر برسد و بیننده را دچار گیجی و سردرگمی کند. ممکن است شما در شروع نمایشنامه با یک حرکت ناگهانی و غافلگیر کننده تماشاگر را دچار حیرت کنید ولی باید در نظر داشته باشید که ادامۀ این حالت به هیچ وجه درست نیست. مقدمه چینی در نمایشنامه، در واقع یک صحنۀ معارفه است و از طریق آن می¬توانید اطلاعات لازم را به تماشاگر بدهید. هر شخصی برای اعمالی که انجام می¬دهد انگیزه¬ای دارد بنابراین در مقدمه نمایشنامه باید تاجایی که لازم است، انگیزه¬های شخصیتهای نمایش روشن شود. اگر چنین شود فضای نمایش برای تماشاگر مبهم و غیر منطقی نخواهد بود. البته انگیزه برخورد و روابط اشخاص نمایش هم علتی دارد. انسان هنگامی که خواستار چیزی است و آن را ندارد میل به وصول آن او را به فعالیت وامی¬دارد.

 

بنابراین دو نوع انگیزه وجود دارد یکی میل رسیدن به چیزی و دیگری دوری جستن از چیری که هر دو موجب رنج و درد می¬شود. و وقتی انگیزه¬ای وجود داشته باشد هدف هم خواهد بود.

 

۲- گره افکنی

 

بعد از مقدمه گره افکنی می¬باشد که در واقع جز موانعی که در راه قهرمان قرار می¬گیرد و او را از رسیدن به هدفش باز می¬دارد چیزی دیگر نیست. هنگامی که دو قطب متخاصم، یعنی شخص بازی محوری و نیروی مخالف، برسر موضوع اصلی در برابر یکدیگر صف آرایی می¬کنند و نبرد بین ایشان آغاز می¬شود پیش از آنکه برخورد نهایی سرنوشت کشمکش را مشخص کند، تا آن که کشمکش بسط و گسترش یابد و از طریق این گسترش، جنبه¬های گوناگون موضوع و پیامی که در آن نهفته است، از جهات

مختلف تجزیه و تحلیل شود، نویسنده به ایجاد گره افکنی و پیچیدگی در مسیر وقایع آن متوسل می¬گردد. ایجاد مانع می¬تواند به دو صورت انجام گیرد:

 

الف- به صورت تصادفی: که البته اگر بخواهید همۀ موانع را تصادفی انتخاب کنید بدون شک نمایشنامه سیر منطقی و درستی پیدا نخواهد کرد.

ب- به صورت از پیش تعیین شده: ایجاد گره در شروع نمایشنامه متناسب است با مقدار اطلاعاتی که شما به تماشاگر می¬دهید.

 

۳- کشمکش

 

کشمکش موجب بقای آدمی و در واقع جوهر هستی وجود اوست. کشمکش دراماتیک آگاهانه وقوع می¬یابد و در هر صحنه در راستای جهتی معین جریان دارد تا مبدأ آن را که انگیزه است به هدفش که چیزی جز درام نویس بر مسئله¬ای خاص در آن صحنه نیست، بپیوندد. و با پیوستن این اهداف به هم و یا به عبارتی، با پیوستن صحنه¬های مختلف یک نمایش به یکدیگر، به مجموع آنها جهت بدهد، علت وجودی هر صحنه را در کل نمایش توجیه کند و در نهایت معنی و مفهومی را که نمایشنامه به خاطر دست یافتن بر آن به رشتۀ تحریر درآمده است، آشکار کند.

 

 

انواع کشمکش:

 

۱. انسان با طبیعت: در این نوع، شخص بازی محوری در مقابل قدیمی ترین حریف خود، طبیعت قرار می¬گیرد. مانند پیر مرد و دریا اثر همینگوی

 

۲. انسان با سرنوشت: این نوع ریشه در تراژدیهای یونان باستان دارد. مانند تراژدی ادیپ شهریار نوشتۀ سونوکل

 

۳. انسان با انسان: این نوع کشمکش که از نمایشنامه¬های خوش ساخت یوجین اسکریب گرفته تا بسیاری از شاهکارهای ویلیام شکسپیر را در بر می¬گیرد، رایج¬ترین کشمکش است. مانند تراژدی اتللو

 

۴. انسان با خود: این نوع کشمکش که بر اساس مبارزۀ آدمی با خودش استوار است توانایی نویسنده را در تجسم بخشیدن به یک کاوش درونی در معرض آزمایش قرار می¬دهد.مانند هملت اثر شکسپیر

 

۵. انسان با اجتماع: مانند مردم اثر ایپسن

 

۶. اجتماع با اجتماع: مبارزه گروهی از آدمیان بر ضد گروهی دیگر است مانند بافندگان اثر هاوپتمن ۴- دلهره

در واقع دلهره حالتی است که در تماشاگر ایجاد می¬شود و جزو ساختمان داستان نیست. دلهره حاصل عدم اطمینان تماشاگر از نتیجه درگیری و ستیز است. حالت دیگر ایجاد دلهره، این است که تماشاگرنتیجه را بداند اما چگونگی آن را نداند.

 

 

۵- نقطۀ اوج

 

هرکشمکشی باید پایانی داشته باشد. نقطۀ اوج، لحظه¬ای است که نتیجه درگیری و ستیزه معلوم می¬شود. در نقطۀ اوج، تماشاگر در می¬یابد که آیا شخصیت نمایشنامه به مقصود خود می¬رسد یا شکست می¬خورد. به لحظه¬ای که وضع شخصیتها روشن می¬شود و حاصل کشمکشها بر تماشاگر معلوم می¬شود، نقطۀ اوج گویند.

 

۶- گره گشایی

 

با موانعی که بر سر راه شخصیت نمایشنامه قرار می¬گیرد و باعث می¬شود که او به راحتی به مقصود خود نرسد، گره گویند. اکنون که به پایان نمایشنامه رسیده¬اید، لازم است که همۀ گره¬ها گشوده شود و به عبارتی گره گشایی یعنی روشن شدن همۀ حوادث مبهم و نا معلوم.

 

در هر صحنه، در هر درگیری و ستیزه تا زمانی که نقطه اوج به مرحله نهایی برسد، باید دلهره وجود داشته باشد. به مرحله¬ای که تمام درگیری¬ها به نقطه اوج پایانی می¬رسد، مرحلۀ نهایی گویند. نقطۀ اوج پایانی لحظه¬ای است که نتیجۀ تمام درگیریها و ستیزه¬ها آشکار می¬شود و بعد از آن، نمایشنامه سیر نزولی طی می¬کند.

 

۷- نتیجه نهایی

 

نتیجه نهایی هنگامی به دست می¬آید که همۀ گره¬ها گشوده و دیگر حالت آشفتگی برطرف شده باشد. نتیجه در واقع برمی¬گردد به اول نمایشنامه. در این لحظه ماهیت همه چیز مشخص شده و در ذهن تماشاگر هیچ نقطۀ ابهامی یا سئوالی باقی نمانده است. در این صورت نمایش نامه پایان می¬یابد.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...