sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۲ فريبا وفي در سال 1341 در تبریز به دنیا آمد. از نوجوانی به داستاننویسی علاقهمند بود و چند داستان کوتاهاش در گاهنامههای ادبی، آدینه، دنیای سخن، چیستا، مجله زنان منتشر شد. اولین داستان جدی خود را با نام «راحت شدی پدر» در سال ۱۳۶۷ در مجله آدینه چاپ کرد. به گفته خود وی، هنوز جرئت نکرده بود نام کامل خود را در پای داستانش بنویسد. وفی این داستان را «خودجوشترین» داستانش میداند. فریبا وفی استادان تأثیرگذار بر کارش را احمد پوری ، رحیم رئیسنیا، زندهیاد واعظ، غلامحسین فرنود، کاظم فیروزمند و آقای میرصادقی برمیشمارد. نخستین مجموعهٔ داستانهای کوتاه او به نام «در عمق صحنه» در سال ۱۳۷۵ منتشر شد و دومین مجموعه، با نام «حتی وقتی میخندیم» در سال ۱۳۷۸ چاپ شد. نخستین رمان او «پرنده من» در سال ۱۳۸۱ منتشر شد که مورد استقبال منتقدین قرار گرفت. این کتاب برنده جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۱، جایزه سومین دوره جایزه هوشنگ گلشیری و جایزه دومین دوره جایزه ادبی یلدا شده است و از سوی بنیاد جایزه ادبی مهرگان و جایزه ادبی اصفهان مورد تقدیر واقع گشته است. رمان سوم او «رویای تبت» که در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و چندین جایزه از جمله جایزه بهترین رمان هوشنگ گلشیری و مهرگان ادب را دریافت کرد و تا سال ۱۳۸۶ به چاپ چهارم رسید. آثار فریبا وفی: مجموعه داستان: در عمق صحنه (1375)، حتی وقتی می خندیم (1378) رمان: پرنده من (1381)، ترلان (1382)، رویای تبت (1384)، رازی در کوچه ها (1386) 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۲ از عمق صحنه تا روزگار ترلان گام اول .«در عمق صحنه» پاییز سال 1375 نشر چشمه در تهران نویسنده جوان و تازه كاری را به جامعه ادبی ایران معرفی كرد كه پیش از آن كمتر كسی نامش را شنیده یا داستانی از او خوانده بود. «در عمق صحنه» عنوان مجموعه داستانی از فریبا وفی بود كه آن سال در شمارگان 2000 نسخه چاپ شد. استقبال از این كتاب به لحاظ گمنامی نویسنده چندان موفقیت آمیز نبود. اما همان سال نیز منتقدان ادبی ذوق زده از كشف نویسنده ای تازه كار با پتانسیل های فوق العاده به خود بالیدند. «در عمق صحنه» نشان از ظهور نویسنده ای می داد كه با جدیت و پشتكار قدم به این عرصه گذاشته بود. این كتاب شامل چهارده داستان بود كه بسیاری از آنها از لحاظ مضمون به هم وابستگی داشتند و به نوعی مكمل هم بودند. هر چند كه هر كدام استقلال فردی خود را هم داشتند. «مادرم، پشت شیشه» اولین داستان كوتاه این كتاب كشش لازم برای دنبال كردن بقیه داستان های كتاب را در مخاطب ایجاد می كرد. نثر پاكیزه و شسته و رفته وفی نشان از تمرین مداوم او در این حوزه می داد و همینطور انتخاب سوژه هایی كه از تیز بینی نویسنده در نگاه به مسائل پیرامون حكایت داشت. فریبا وفی برای ورود به دنیاهای داستانی در گام اول از الگوی كوچك شده جامعه یعنی خانواده شروع كرد. این كتاب به مثابه جامعه امروز ایران است كه در حد و قواره یك خانواده، كوچك و فشرده شده. هسته ی مركزی چارچوب و پیرامون این نهاد كوچك اجتماعی در كتاب اول وفی در آستانه اضمحلال است. فروپاشی ساختارهای قدیمی و تثبیت شده از عمده ی ویژگی های این كتاب است . البته زمینه های این فروپاشی از سال های قبل در تار و پود این نهاد كوچك تنیده شده است. بسیاری از این زمینه های فروپاشی را آیین های بومی و محلی شكل می دهند كه شخصیت های داستانی نویسنده گریزی از آن ندارند. انتخاب های درست نویسنده، در این مجموعه از تیپ های شناخته شده اجتماعی، باور پذیری مخاطب را دو چندان می كند. هیچ یك از شخصیت های داستانی نویسنده در عین ارتكاب اعمالی خلاف عرف و باورهای اجتماعی دیده نمی شوند و نفرت مخاطب را نسبت به خود بر نمی انگیزند. تمامی آدم های به ظاهر منفی داستان ها هم به نوعی دوست داشتنی هستند، حتی شخصیت های مجرم در داستان «برام بخوان» كه تمامی در زندان حضور دارند. به نظر می رسد جوهر اصلی همین داستان كوتاه «برام بخوان» و چند داستان پیرامونی آن كه با موضوع زندان و زنان گرفتار در آن شكل گرفته بعدها دستمایه دیگر نویسنده معاصر یعنی خانم ناهید طباطبایی در رمان «خنكای سپیده دم سفر» شده است ، هر چند كه اثر ناهید طباطبایی ویژگی های خاص خود را دارد. اما داستان های بخش پایانی كتاب «در عمق صحنه» قوام و پختگی داستان های ابتدایی آن را ندارند و هر كدام به مضامین پراكنده ای پرداخته اند كه بیشتر در حد تمرینی برای دستیابی به فرم های تازه روایتی در حوزه داستان سرایی است. گام دوم «حتی وقتی می خندیم» مجموعه داستان «حتی وقتی می خندیم» به فاصله ی سه سال از چاپ كتاب اول نویسنده این بار توسط نشر مركز در تهران به چاپ رسید. داستان جدید وفی این بار حال و هوای دیگری داشت. حجم داستان های نویسنده در این كتاب به شدت كوتاه شده بود. در كتاب جدید 92 صحفه ای وفی این بار 22 داستان كوتاه جای گرفته بودند. از آن داستان هایی كه به آن شعر معروف درباره داستان كوتاه وفادار بودند و هر كدام تنها برش كوچكی از مجموع رفتارهای اجتماعی در زمانه معاصر بودند. در «حتی وقتی می خندیم» نوع نگاه وفی باز هم از جنس «در عمق صحنه» است ولی این بار افشاگرانه و از نوع ادبیات اعتراف گونه كه از جهان درونی زنان بر می خیزد. در این كتاب نویسنده از قالب داستان كوتاه به عنوان ابزاری برای روایت دلتنگی های زن معاصر شهری بهره می برد. زنان در این كتاب در كنار زندگی اجتماعی خود، همواره به نوعی از زندگی فردی خود نیز می اندیشند كه در بحبوحه زندگی روزمره مجال بروز آن را ندارند، تلاش برای نشان دادن علائق و سلیقه های فردی زنان در داستان های این كتاب نمود بیشتری دارد. فریبا وفی نشان می دهد در فاش كردن رازهای زنانه ابایی ندارد و همین جسارت نویسنده به وی ویژگی منحصر به فردی داده است. جوهره اصلی داستان های كتاب دوم وفی به شدت از نهاد درونی آدم های داستانی برخاسته است. در داستان كوتاه «حتی وقتی می خندیم» نویسنده دست به افشاگری در حریم های خلوت زنانه می زند. چهار شخصیت داستانی زن در این داستان هر كدام خیانت های خود را در زندگی تعریف و فاش می كنند. سه مورد از آنها مشابه هم هستند و تا حدی روزمره، اما خیانت زن چهارم از جنس دیگری است. او معتقد است به خودش خیانت كرده و تا به حال آنطور كه دلش خواسته زندگی نكرده است، نویسنده در این داستان به شدت كوتاه به مخاطبان آثارش یادآوری می كند كه هنوز آدم های حاضر در داستان هایش از قید بندهای آداب و رسوم و آیین های دست و پاگیر خلاصی نیافته اند و زندگی را آنطور كه دوست دارند دنبال نمی كنند این تناقض ریشه در طرح ها و داستان های كتاب اول نویسنده نیز دارد. در آنجا نیز اغلب شخصیت های داستانی نویسنده بر خلاف میل خود به میدان زندگی پرتاب می شوند. زن جوانی كه در اغلب داستان های كتاب «در عمق صحنه» با پیرمرد بی حوصله ای روزگار می گذراند، نمونه ای از این آدم های ناراضی در عرصه زندگی است. همین زن در نهایت بعد از پشت سرگذاشتن مصائب بی شماری به واهه های بی نام و نشانی كشانده می شود كه خود نقشی در انتخاب آنها نداشته است. شخصیت های داستانی وفی در كمال نارضایتی به مسیر زندگی ادامه می دهند. اما در همین گیر و دارد كینه های ریشه داری را نیز با خود یدك می كشند. همین كینه ها هرگاه كه مجالی برای بروز پیدا كنند، كوتاهی نمی كنند. داستان كوتاه «كمین» در كتاب دوم نویسنده از همین رهگذر قابل تأمل است. راوی داستان كه در زمان حال روایت (اكنون) به زنی سر و سامان یافته تبدیل شده است. حسرتی كهنه را از سال های پیش در سینه می پروراند و آن مواجهه با مردی است كه از دوران بچگی از او كینه به دل گرفته است: «روزی كه زن رفت توی صورت مرد تف بیندازد، یك روز ابری بود. تف كردن یا سیلی زدن، یا یك جوری نفرت خود رانشان دادن كاری بود كه در عمرش نكرده بود ولی فكر می كرد حالا زن بالغی است جرأت این كار را هم دارد، تازه، این تنها فرصتی بود كه او می توانست عقده دلش را خالی كند. ممكن بود مرد بمیرد و او هرگز نتواند از این فكر كه بالاخره باید یك كاری می كرد، خلاص شود» گام سوم. «پرنده من» سال 1381 تحول دیگری در عرصه داستان نویسی فریبا وفی به وقوع پیوست. آن انتشار اولین رمان این نویسنده با عنوان «پرنده من» بود كه این بار نیز نشر مركز آن را روانه بازار كتاب كرد. با انتشار این كتاب جدیت و پشتكار فریبا وفی به اثبات می رسید و دیگر سكوت منتقدان ادبی درباره ی نوشته های این نویسنده بی معنی بود. منتقدان یكی پس از دیگری نقدهای خود را بر این كتاب در نشریات ادبی و صفحات ادبی روزنامه ها به چاپ می رساندند. موافقان و مخالفان نویسنده در دو جبهه صف كشیدند و همین موضع گیری های ادبی، جوایز ادبی را نیز برای فریبا وفی به ارمغان آورد. «پرنده من» در ادامه نوشته های قبلی نویسنده قابل توضیح است. باز هم حكایت زنی میانسال است كه این بار نیز از عدم دستیابی به هویت فردی خود رنج می برد. او حالا ساكن گوشه ای از این شهر بزرگ است كه به امید بهبودی در وضعیت زندگی روزمره روزگار می گذراند. امیر شوهر شخصیت محوری داستان (راوی) برای سرو سامان دادن به وضعیت معیشتی خانواده دائم در سفر است و اغلب سفرهای او برای دستیابی به كاری مطلوب تر است. زن در ابتدای داستان برای گذر از این مرحله خویشتن داری می كند، اما رفته رفته حالاتش دگرگون می شود. ذهنیت زن در فصل های آغازین رمان نسبت به امیر تقریباً مثبت است. او در این فصل ها امیر را مردی می بیند كه به جنگ مشكلات رفته است، خانواده وضع معیشتی مناسبی ندارد و غیبت امیر از این جمع برای بهبود آتیه این زندگی قابل توجیه است. اما عدم تمایل امیر برای برقراری ارتباط عاطفی عمیق با راوی، بذرهای بدبینی و یأس را در نهاد راوی بارور می كند. راوی می انگارد به دنبال پرنده خوشبختی خویش در پرواز است، برای همین در لحظات تنهایی خویش به پرنده ای می اندیشد كه می تواند به خود راوی تعلق داشته باشد و اكنون در آن دورترها سیر می كند ولی قابل دستیابی است. شخصیت محوری رمان «پرنده من»بسیار خنثی تر از آن عمل می كند كه انتظار می رود. او در یك موقعیت حساس و بحرانی قرار می گیرد، اما از ابراز تصمیم برای گذر از این بحران عاجز است. تمامی حركات او برای گذر از این موقعیت نامطلوب تنها و تنها در امیال و خواسته های درونی اش بازتاب داده می شود. او از هرگونه عمل در این زمینه عاجز و ناتوان است. او حتی می تواند امیر را در كنار پرنده اش مجسم كند ولی از تصور حضور خود در كنار پرنده ای كه می تواند به خود او تعلق داشته باشد بیمناك است. این بخش قضیه را می توان به ریشه های اعتقادی او نسبت داد كه هنوز تصمیم دارد به آنها وفادار باشد. راوی داستان «پرنده من» هنوز با باورهای پیشین خود زندگی می كند و این بار برای رهایی او از موقعیت اسفناكی كه در آن دچار شده چاره ساز نیست، او هنوز ذهن مستقل و مدرنی ندارد كه بتواند با اتكا بر آن و بدون توجه به باورهای عام در مورد گرفتاری های خاص خود تصمیم بگیرد. او تابع رأی دیگران است و چنین ذهنیتی او را وا می دارد كه به قول عامه، بسوزد و بسازد كه این به مذاق بسیاری از سردمداران نقد ادبی در حوزه آثار زنان خوش نیامد و نقدهای تندی را علیه این كتاب و نویسنده آن در مطبوعات به چاپ رساندند. گام چهارم «ترلان» ترلان در ادامه آثار نویسنده نگرش و رویكردی تازه به مفهوم زیستن است. او این بار از زاویه ای دیگر و به عبارتی از دریچه نا متعارفی به زندگی می نگرد؛ دنیایی كه تا به امروز خود را از آن بی بهره می دانست و حالا قصد دارد در آن نقش آفرینی كند. ترلان شخصیت محوری رمان حاضر، كه باز هم زن است تصمیم می گیرد برای ادامه زندگی نقشی متفاوت و تا حدی تجربه نشده را بیازماید. او تصمیم می گیرد شغل پاسبانی را هم تجربه كند. شغلی كه در فرهنگ عامه ما به شدت به قشر مردان جامعه تعلق دارد، شخصیت داستانی نویسنده می خواهد توانایی خود را در این عرصه را نیز به رخ بكشد. او به جهانی قدم می گذارد كه در آن همتایان بی شماری دارد. آنها نیز آمده اند تا بخت خود را در این میدان بیازمایند. ترلان و همتایانش در این میدان قدم می گذارند، آنها به پادگانی اعزام می شوند تا آموزش های نظامی لازم را فرا بگیرند. اما میدانی كه آنها انتخاب كرده اند از همان ابتدا تضاد ماهیتی خود را با جنسیت زنانه قبلی وفی نشان می دهد. این انتخاب نیز برای شخصیت های محوری رمان در كنار دوستانش در آن مكان انتخاب آزاد و دلبخواهی نیست. گویی هر آنچه شخصیت های داستانی وفی در روند زندگی بر می گزینند از سر ناچاری و اجبار است، ترلان در این رمان شغل پاسبانی را بر می گزیند چون در شغل های دیگر موفقیت دلبخواهش را به دست نمی آورد و به عبارتی در پست ها و رده های دیگر اجتماعی به بازی گرفته نمی شود و حالا پاسبانی فقط بهتر از هیچی است. شخصیت داستانی وفی این بار با اجازه خانواده ی (ایرج برادر ترلان است) پای در فعالیت های اجتماعی بیرون از حریم خانواده می گذارد. اما همین اعلام حضور ترلان بنا بر دلایل متعددی موفقیتی برای او به ارمغان نمی آورد. تا اینجای كار، اغلب شخصیت های داستانی این نویسنده آدم های ناكام و شكست خورده ای هستند. هر چند شخصیت محوری داستان ترلان پر تحرك تر از تمامی شخصیت هایی است كه تا به حال در داستان های وفی حضور داشته اند. اما همین تحرك پویای ترلان نیز چاره ساز نیست، یعنی آنچه در پایان داستان نصیب ترلان می شود باز هم شكستی است كه این بار نیز رنگ عوض كرده است. یقیناً فریبا وفی باز هم قلم به دست خواهد گرفت و باز هم شخصیت های داستان را در پیمودن مسیرهای ناهموار زندگی همراهی خواهد كرد. شخصیت هایی كه تا میانه های مسیر زندگی همواره شكست و تلخی های آن را تجربه كرده اند و ناكامی ها همواره به استقبال آنها آمده است.قلم فریبا وفی اما در این پیمودن مسیرهای پرسنگلاخ آبدیده تر شده است. حرف های ترلان به پایان نرسیده است، شاید در كتاب بعدی با چهره ای تازه به دیدار مخاطبان بیاید. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده