sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۲ زن فرودگاه فرانكفورت - سیریا، سیریا / فرشته احمدى منیرو روانى پور از سال ۱۳۶۰ داستان نویسى را به طور جدى شروع كرده است، هرچند اولین كتابش به نام «كنیزو» در سال ۱۳۶۷ منتشر شد. در پایان دهه شصت با انتشار سه كتاب «اهل غرق»، «دل فولاد»، «سنگ هاى شیطان» خود را به عنوان نویسنده اى پركار مطرح مى كند و مجموعه «سیریا، سیریا» (۱۳۷۲)، «كولى كنار آتش» (۱۳۷۸)، «زن فرودگاه فرانكفورت» (۱۳۸۰) و «نازلى» (۱۳۸۱) از آثار بعدى او هستند. دغدغه ها و درونمایه هاى هم راستا، استفاده از عناصر ویژه داستانى، طبیعت حاكم بر فضاى داستان ها و نقش برجسته زن ها، از همان كتاب اول به عنوان مهر خاص نویسنده، تا كتاب هاى سال هاى اخیر او را همراهى كرده اند. هرچند پا به پاى تحولات نویسنده و تغییراتى كه در زندگى اش ایجاد شده است، شخصیت ها و درونمایه هاى داستان هایش تحول مى پذیرد اما تحولشان براساس هسته ابتدایى وجودشان و سمت و سوى خاصى كه دارد و بیشتر به روند رشد طبیعى موجودى زنده مى ماند، مثل بزرگ شدن مریم، راوى داستان دوم «كنیزو» (شب بلند) در داستان هاى «كولى كنار آتش» «دل فولاد» و... براى بررسى سیر داستان نویسى روانى پور، نه داستان مجموعه «كنیزو»، دسته بندى خوبى را به ما پیشنهاد مى كنند و مى توانند ملاك این بررسى قرار گیرند تا كلیتى از این روند، به صورت شاخه هاى مختلف تنه اى واحد، قابل دست یابى شود. الف) سه داستان اول این مجموعه با نام هاى «كنیزو»، «شب بلند»، «آبى ها» با عناصر تكرار شونده مهمى مثل دریا، افسانه هاى مربوط به آن، طلسم ها، پریان دریایى، ماهیگیران و زنان بومى، در رمان «اهل غرق» كامل مى شوند و در بعضى داستان هاى مجموعه «سیریا، سیریا» از زاویه دیگرى و با نگاهى متفاوت، ادامه پیدا مى كنند. مثلاً در داستان «دى یعقوب» نگاه نویسنده به اعتقادات عجیب بومى ها انتقادى است در حالى كه در رمان «اهل غرق» نگاه پذیرنده و طبیعى ترى به ماجرا دارد. شاید روانى پور در فاصله سال هاى ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۲ از فاصله دورتر و شهرى ترى به منظر قبلى چشم دوخته و جنبه جادویى جفره برایش كمى رنگ باخته است. سایر داستان هاى دریایى «سیریا، سیریا» هم با وجود وهم انگیزى فضاهایشان، آدم هاى متفاوت ترى را نسبت به «كنیزو» و «اهل غرق» به خواننده معرفى مى كنند. آدم هایى كه برخلاف دو كتاب پیشین، دغدغه هاى مادى و روزمره براى ادامه زندگى ندارند و از روانشناسى پیچیده ترى برخوردارند. ب) داستان چهارم از مجموعه «كنیزو» با نام «طاووس هاى زرد» با معرفى طبیعتى دور از دریا و بیابانى سخت و خشن در داستان «سنگ هاى شیطان» ادامه مى یابد. در «طاووس هاى زرد» فانوس به خاطر دل بستن به مردى غریبه، به دست مردان آبادى كشته مى شود. در «سنگ هاى شیطان»، مریم بعد از برگشتن از شهر با نگاه بدبینانه مردم آبادى مواجه است. اما دید انتقادى داستان دوم با وجود كم اهمیت تر بودن اتفاق، سرراست تر است. حضور مریم كه بعدها نقش زن روشنفكر داستان هاى روانى پور را به عهده دارد با این نگاه انتقادى به شدت مربوط است. این نگاهى است كه نویسنده به مریم داده است و تا آخر داستان با اوست. اولین بار این نوع نگاه را در داستان «شب بلند» مى بینیم كه باز هم مریم، راوى آن است. ج) مكان داستان هاى پنجم و ششم مجموعه «كنیزو» با نام هاى «دریا در تاكستان ها» و «مانا، ماناى مهربان» شهر است، شهرى دور از دریا. عناصر داستان هاى اول، مثل خاطره دورى در این داستان ها حضور دارند. حس نوستالژیك حاكم بر فضاى این داستان ها به خاطر دورى راوى از اصل خویش، تا داستان هاى مجموعه «زن فرودگاه فرانكفورت» ادامه پیدا مى كند. د) اولین بار در داستان «پرشنگ» هفتمین داستان «كنیزو»، سرو كله زن نویسنده و راوى، پیدا مى شود، زن نویسنده اى با دغدغه هاى مربوط به نوشتن و محیط و آدم هاى اطرافش. این زن در رمان «اهل غرق» همان مریم است كه باید سرگذشت مه جمال را براى آینده نقل كند. در رمان «دل فولاد» با نام افسانه سربلند حضور قاطع و پررنگى دارد و در داستان هاى «زن فرودگاه فرانكفورت» و «نازلى» به شكل متكامل و نهایى خود نزدیك شده است. ه) فضاى متفاوت و فانتزى داستان «مشنگ» با زاویه دیدى معطوف به ذهن زنى مرده، هرچند یادآور زن روشنفكر داستان قبلى مجموعه است اما به خاطر فضاسازى متفاوت و اشاره به نقش مزاحم هایى كه با عبارت «خواهران چندگانه» معرفى مى شوند، با داستان «روایتى دیگر» از مجموعه «سنگ هاى شیطان» پیوند محكم ترى برقرار مى كند. و) زن تنها و گاه مطلقه كه در محیطى غم زده و دلگیر گرفتار است، در داستان «جمعه خاكسترى» آخرین داستان مجموعه «كنیزو»، حاضر مى شود. در داستان «بازى» از مجموعه «سنگ هاى شیطان» و داستان «كافه چى» از مجموعه «زن فرودگاه فرانكفورت» حضور دارد و افسانه سربلند، قهرمان رمان «دل فولاد»، شكل كاملى از اوست. نگاه روانى پور به زن، در دو داستان «كافه چى» و «بازى» با نگاه همیشگى او بسیار متفاوت است و خواننده آثار او را بهت زده مى كند، خواننده اى كه عادت به شنیدن غرولندهاى زنانه و انتقاد از جامعه مردسالار از زبان روانى پور ندارد زیرا زنان سركش و عصیان گر داستان هاى او، اغلب فاصله اى با مردها ندارند و درپى رسیدن به خواسته هایشان دست به هر كارى مى زنند. بعد از این نگاه اجمالى به روند تكاملى داستان هاى روانى پور، ویژگى هاى كلى آثار او را با عوامل تاثیرگذارى مثل قصه گویى، طبیعت، زن ها، زبان، عناصر و موتیف هاى مشترك، با پایه قراردادن رمان «اهل غرق» مورد بررسى قرار مى دهیم. اگر «كنیزو» مدل خوبى براى بررسى روند تغییرات آثار اوست، «اهل غرق» با فضاسازى قوى، ارائه تصاویر زیبا و به یادماندنى و زبان خاص خود، به شكل كاملى ویژگى هاى داستان گویى روانى پور را در خود دارد. - قصه گویى؛ نسل سوم نویسندگان ما، قصه گوهاى بهترى بودند. نقش قصه گویى با مدرن تر شدن فضاى داستان ها و اهمیت یافتن فرم و تكنیك هاى داستان نویسى كم رنگ تر شده است. روانى پور با «اهل غرق» خود را به عنوان قصه گویى موفق مطرح مى كند. رمانى كه قصه، ركن اصلى آن است و بقیه چیزها در خدمت به ثمر رسیدن آن هستند. با وجود علائق و دلمشغولى هاى نویسنده درباره مسائل اجتماعى كه در بخش دوم این رمان با حضور مریم خود را نشان مى دهند (از صفحه ۱۵۹)، قصه به پس زمینه رانده نمى شود. در كارهاى بعدى نویسنده این دلمشغولى ها پررنگ تر مى شوند و صراحت بیشترى پیدا مى كنند. در «دل فولاد» افسانه سربلند به جوانى كه از او درباره نویسندگى راهنمایى مى خواهد، توصیه مى كند كه به شخصیت هایش هویت سیاسى بدهد، كارى كه روانى پور در حال آزمودنش است و در سال هاى اخیر اهمیتى بیشتر از قصه گویى برایش داشته است. - زبان؛ زبان روانى پور به خصوص در داستان هاى مربوط به جنوب، ویژگى هاى خودش را پیدا مى كند و اركانش مشخص مى شود. زبان داستان هاى او با توجه به تغییر درونمایه و زمینه، در كارهاى بعدى اش متفاوت مى شود. در داستان هاى «نازلى» و «زن فرودگاه فرانكفورت» زبان در زمینه شهرى داستان به نثر روان و ساده تبدیل مى شود و از خصوصیات زبان محلى فاصله مى گیرد. - طبیعت؛ طبیعت در «اهل غرق» و داستان هاى مربوط به دریا، بیشترین سهم را در فضاسازى و ایجاد اعتقادات و باورهاى ذهنى مردم دارد. در واقع آدم ها جزء تفكیك ناپذیرى از طبیعت هستند، هرچند گهگاه با یكدیگر سرناسازگارى دارند اما زبان یكدیگر را مى فهمند و با شیوه هاى مخصوص به خود با هم ارتباط برقرار مى كنند. برقرارى ارتباط با بوسلمه دریاها و حفظ فاصله شان با او شاید به مراتب ساده تر از ارتباط با عناصر مدرن دنیاى جدید باشد، دنیایى كه دیگر آدم ها را با خودش كل یكپارچه اى نمى داند. آبادى هاى دور از دریا، شكل دیگرى از طبیعت را در داستان هاى روانى پور به وجود آورده اند. در «سنگ هاى شیطان» و «طاووس هاى زرد»، خشم و مهر طبیعت به شكل دیگرى خودش را نشان مى دهد. آدم هاى مدرن تر داستان ها، از دریا و طبیعت دور شده اند و در شهرها زندگى مى كنند هرچند عناصر شهرى هنوز برایشان غریبه هستند. عناصرى مثل فرودگاه، آدم آهنى، ماشین ها و خیابان ها در نگاه این آدم ها كه ریشه در جفره و فكسنو دارند، غریبگى و دورى خود را حفظ كرده اند. توجه به شهر و مسائل مربوط به آن داستان هاى سال هاى اخیر را از فضاى جادویى قبلى دور كرده است. در یكى از داستان هاى «زن فرودگاه فرانكفورت» نویسنده مستقیماً به جمله اى از گلشیرى اشاره مى كند: بیا توشهر دختر، آبادى رو ولش كن. _ زن ها؛ در هشت كتاب روانى پور با زن هاى متفاوتى روبه رو هستیم، زن هایى كه با وجود اشتراكات زیادشان، به علت روانشناختى متفاوت از هم فاصله گرفته اند و قابل دسته بندى شده اند. زنان دسته اول، زن هاى بومى هستند كه بر طبق غریزه زنانه و انگیزه هاى طبیعى خود عمل مى كنند، مثل زن هاى داستان هاى «كنیزو» و «اهل غرق» مدینه، خیجو، نباتى، بوبونى، دى منصور، گلپر، ستاره و آینه قهرمان كولى كنار آتش در این دسته قرار مى گیرند. مریم كه در داستان هاى ابتدایى روانى پور حضور دارد به علت جایگاه روایت گرى و نظارتش از این دسته فاصله مى گیرد. در دسته دوم، زن هایى مثل رعنا، شیوا و نازلى قرار مى گیرند. زن هایى كه در شهر زندگى مى كنند و داراى دغدغه هاى پیچیده ترى هستند و افكار و نیازهاى متفاوتشان آنها را از یكدیگر متمایز مى كند. دسته سوم زن هایى هستند كه روند رشدشان كامل شده است و در ردیف انسان هاى روشنفكر جامعه قرار دارند. افسانه سربلند، مریم، زن داستان پرشنگ و زن هاى كتاب «زن فرودگاه فرانكفورت» ناظر و راوى اتفاقات هستند و فاصله شان با گروه اول زیاد شده است. اما چیزى كه در همه این زن ها مشترك است، طبع سركش آنهاست. همگى آنها قوى و مستقلند و در حال فعالیت و حركت. در عشق پیش قدم مى شوند و براى رسیدن به عشقشان به همه چیز پشت پا مى زنند. زنى كه در داستان «مارنا» مجموعه «زن فرودگاه فرانكفورت» خیلى طبیعى گونه آدم آهنى را مى بوسد یا در داستان ماریا با حلقه هاى موى مرد بازى مى كند، همان خیجوى «اهل غرق» است كه شبانه به در خانه مه جمال مى رود و یا آینه «كولى كنار آتش» است كه به دنبال مانسش راهى تهران مى شود و همه پل هاى پشت سرش را خراب مى كند. موتیف هاى تكرار شونده؛ استفاده از عناصر داستانى خاصى مثل آینه ها، پیرزن ها، راننده ها، رنگ هاى گرم زرد، نارنجى، لیمویى، زیتونى، خواهران چندگانه و... با فاصله زمانى زیاد، نشانه علایق و دلمشغولى هاى ثابت نویسنده هستند و با تكرارشان در داستان هاى مختلف، معنایى بیش از خود و شكلى نمادین پیدا مى كنند. ـ آینه ها؛ آینه در داستان «طاووس هاى زرد» با تكرار تصویر فانوس براى زن هاى آّبادى، از استفاده معمول خود خارج مى شود و به عنوان شى اى جادویى در «اهل غرق» تكرار مى شود. زن نویسنده در «پرشنگ» آینه مدورى دارد و افسانه در «دل فولاد» آینه مدورى براى پیرزن صاحبخانه اش مى خرد. اسم قهرمان «كولى كنار آتش» آینه است و در داستان هاى «چندمین هزار و یكشب» و «چهارمین نفر» از مجموعه «سیریا، سیریا» آینه، نقش مهمى به عهده دارد. ـ پیرزن ها؛ پیرزن ها به عنوان نماد بى حركتى و یكجانشینى در مقابل حركت و عدم وابستگى در داستان ها تكرار مى شوند. شاید آنها آینده زن قصه روانى پور هستند اگر حركت و در جهتى معین تغییر نكنند. قهرمان هاى مورد علاقه نویسنده اكثراً آدم هاى سرگردانى هستند كه با سفر زنده اند، وابسته به مكان مشخصى نیستند و خانه و زندگى ندارند. ساخت و ساز از دید او عملى منفى است كه باعث مى شود نیازهاى انسان روزبه روز بیشتر شود و به مكانى خاص پایبند و جلوى حركتش گرفته شود. ـ راننده ها و غریبه هاى سرگردان؛ راننده ها دائم در سفرند و گاهى رانندگى نقابى است براى پوشاندن چهره حقیقى شان تا با حركت و سفر با آدم ها در تماس باشند. راننده ها در داستان «كولى كنار آتش» نقش مهمى به عهده دارند و به كرات سرراه آینه قرار مى گیرند. در داستان «طاووس هاى زرد» غریبه سرگردانى فانوس را به دنبال خود مى كشاند. غریبه اى كه بعدها بیشتر راجع به او مى خوانیم. ـ خواهران چندگانه؛ در داستان هاى «مشنگ»، «دل فولاد» و «روایتى دیگر»، خواهران چندگانه بافنده با چهره هاى عبوس خود حضور دارند. آنها نمادى از زن روزمره و غیرمتفكرند، زنى ایستا با خواهش هاى معمولى و زمینى در تقابل با زن هاى سركش و در حال حركت. زن هاى نقاش، پیراهن بلند نارنجى، چشم هاى لیمویى، درتازه رنگ شده آبى، رقص و ... از دیگر عناصرى هستند كه در داستان ها تكرار شده اند و قابل تاملند. و بالاخره؛ نویسنده در آثار قبلى خود به جهان قصه دلبستگى بیشترى داشت همانطور كه به زندگى روستایى و زن هاى ابتدایى. در داستان هاى اخیرش پایش را روى زمین سفت جهان واقع گذاشته است. در رمان«دل فولاد» جهان قصه افسانه سربلند، با تاریخ واقعى متفاوت است. افسانه، دلاور زند را آن طورى مى سازد كه دوست دارد نه آنگونه كه تاریخ روایتش مى كند و او را به شكل درویشى كشكول به دست تصور مى كند. اما «زن فرودگاه فرانكفورت» در جهان واقع، بین اتفاقات تاریخى و آدم هاى شناسنامه دار، گرفتار شده است. چه این تغییرات با سلیقه و مزاج خواننده هایش هماهنگ باشد یا نه، از نویسنده اى كه از یكجا نشینى و تكرار و ایستایى گریزان است و داستان هاى كولى وارش از غبه (دورترین جاى دریا) تا فرانكفورت نوشته شده اند، نباید انتظار داشت كه خودش را در داستان هایش تكرار كند و پیر شود. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده