رفتن به مطلب

روزنامه خاطرات «....السلطنه» / فرخ سرآمد


ارسال های توصیه شده

صبح نيت كرده بودم حمام بروم تأمل كه نمودم، ملتفت شدم كه نروم تميزتر مي مانم. همان طور آب نكشيده حضور شاه شرفياب شده زمين بوس كردم. دهان مبارك را باز نموده آنچه فحش فاحش بود نثار چاكر و اهل بيت چاكر نموده با لگد مبارك به آبگاه بنده كوبيدند. از درد بيخود شده نفس گير گرديدم. با خوف هر چه تمام تر علت مرحمت قبله عالم را سؤال كرده دانستم كه الحمدالله كدورتي از بنده نبوده است. چند كلمه از ميان فحش هاي روح پرور دستگير بنده شده ملتفت شدم ذات ملكوتي صفات به خاطر طرز سلوك «حليم سلطنه» اندك پريشاني خيال داشته او را فرستاده اند بيايد. الحال پشت درب بارگاه فلك، اشتباه به انتظار ايستاده تا معلوم كند كه خدمتش را طناب مي اندازد يا امر به شقه مي فرمايند. «قبله عالم»‌نهايت لطف كرده صبر فرمودند تا نفس چاكر قدري جا افتاد. بعد فرمودند فلاني با او چه كنيم، توسطي نموده، جواب بي سرو ته شنيدم.

 

ادب كرده كناري ايستادم:

 

امر به احضار شاهزاده «حليم السلطنه» فرمودند. حاضر كه شد، با كمال تحير ملاحظه كردم كه به روي شاهزاده لبخند زده قهوه سفارش فرمودند. ندانستم چرا شاهزاده كه دماغي يافته بود، به شنيدن كلمه قهوه بيحال شده رنگ به صورتش نماند. قبله عالم قدري صحبت فرمودند تا «شقي خلوت» با يك فنجان قهوه دخول نموده فنجان را مقابل شاهزاده روي ميز نهاده خروج كرد، بندگان همايون سؤال نامربوطي فرمودند شاهزاده رفت كه جواب بگويد، مهلت نفرمودند كه حكماً اولاًًًًًًٌٌٌٌ قهوه را نوشيده ثانياً جواب عرض نمايد. جز اطاعت چه چاره؟

 

قهوه را نوشيدن همان بود و سرنگوني شاهزاده و صندلي مَََََََََََُُُُِِِِِِِِِّّّّّّّّْْْْْعاً همان، قهوه طوري غليظ طبخ شده بود كه بنده از همان جا كه ايستاده بودم بدون لحظه اي انتظار بوي الرحمان رابه مشام حس نموده بي دماغ شدم. ذات اقدس دفعتاً پريشان حال شده حكيم خواستند حكيم «شليمر»‌ در آبدارخانه با آبدارباشي به شرط هر دست دو مثقال شيره زعفراني، دو برگرد، نرد مي باخت. فرياد شاه را كه شنيد شيش و بش را بازي نكرده رها نموده تاس در حيب گذاشته به طرفةالعيني مشرف شده شاه اشاره به جنازه فرمودند: ببين شاهزاده چه مرضي دارد. گويا قهوه غليظ بوده ازدياد گرمي شده لابد بايد هندوانه شريف آباد با عناب سلطاني بخورد. حكيم «شليمر» از طبابت قبله عالم مكدر شده كه چرا در طبابت ديگري مداخله بايد كرد. مريض البته كسي ديگر نبايد بخوراند. ولي چيزي نگفته به فرو بردن سگرمه ها اكتفا نمود با اين جنازه رفت حاجت به دولا شدن و گوش به سينه چسباندن نيفتاد. چون فرنگي ست بيچاره نمي داند كفن هفتم كه پوسيده، ميت البته بي كفن مي ماند.

 

قبله عالم ملتفت خبط حكيم نشده ظاهر را پريشان نموده فرمودند حيف شد، مثل «حليم» نوكري، هر روز البته پيدا نمي شود عرض كردم سر «قبله عالم» و «ذات ملكوتي صفات» به سلامت، سر سگ بزنيد، يك كرور «حليم السلطنه» پس مي اندازد. نوكر چه قابل دارد كه خاطر مبارك پريشان شود فرمودند: فلاني خوب صحبت مي كند. التفاتاً دو عدد تو سري به چاكر زده مرخص فرمودند با كمال شعف بيرون زده سر از پا نشناختم. اهل خانه اسباب حمام حاضر كرده با نوكر به حمام فرستاده بود به خيالي كه من حمام مي روم. موي آشفته را كه محل توسري قبله عالم بود نشان داده گفتم البته تا يك ماه حمام نمي روم و اهل خانه كه شنيد من تو سري خورده ام في الفور ميهماني خبر كرد قوم و خويش را دعوت نمود لذت داد شب خوشي گذراندم. تا فردا چه شود.

 

 

درباره نويسنده فرخ سرآمد

 

محل تولد: تهران

 

تاريخ تولد: 1327

 

نام فرزندان طبع: خاطرات ....السلطنه، درباره شاهان و مغولان، سرگذشت پيرحسين خراساني، شيفته

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...