رفتن به مطلب

بررسی فیلم «زندگی زیباست»: زندگی تراژیك، مرگ فانتزی


Shiva-M

ارسال های توصیه شده

طنز سینمای ایتالیا بعد از ظهور نئورئالیست های ایتالیا حتی اگر ستودنی و تحسین برانگیز نباشد به شدّت قابل تأمّل است و به خصوص میوه‌ای در بر داشت به نام روبرتو بنینی كمدین و طنزپرداز مهم دهه‌های اخیر. او كه دست تحسین قله نورد سینمای ایتالیا فدریكو فلینی را بر سر خویش دید و در منظر او جلوه‌گری كرد.

فلینی بزرگ درباره او گفته است:

«در فیلم صدای ماه (1990) پس از آن همه جستجو سرانجام پیرینو را پیدا کردم. خودش، خود خودش را، سبک، بامزه، غرق در رویا، اسرارآمیز، رقاص، استاد پانتومیم. آدم را در عین خنده به گریه می اندازد. جذابیت شخصیت های افسانه ای و ابداعات بزرگ ادبی را دارد. هر منظره ای را اعتبار میبخشد و می تواند در هریک از آنها باشد، دوست دیوها و شاهزاده ها و قورباغه های گویاست. مثل پینوکیوست، مثل جیوانین نترس است.

 

حالا به شما خواهم گفت او کیست: روبرتو بنینی!»بنینی با فیلم های هیولا، جانی خلال دندون و زندگی زیباست روح طنز را در پیكر سینمای ایتالیا دمید تا برای این سینما وودی آلن هالیوود و چاپلین انگلستان باشد. او هم چنین یار دیرین جیم جارموش فقید و دست‌پرورده بونوئل بوده است. همه این ها دست بر دست هم دادند تا بنینی بر اریكه سینمای كمدی تراژیك و نوعی كلاسیسیسم مدرن یا نئوكلاسیسیسم تكیه بزند و بنینی امروز باشد.

آثار او درونمایه‌هایی انسان‌مدار، اومانیستی و غیر ماتریالیستی دارند و هر فیلمش لبه تیزی از طنز پنهان او بوده است.اما زندگی زیباست در كارنامه او نقطه عطفی بی بدیل محسوب می‌شود.

 

طنزی كه دست روی تمی پر حاشیه و سیاست زده كه از سوی امپریالیست های در اقلیت قرار گرفته حمایت می‌شده است گذاشته؛ مساله غامض و تعصب‌اندود هولوكاست و یهودیت در جوامع امروزی. اشتباه است اگر گمان كنیم فیلم در جهت مظلوم‌نمایی یهود جلو دوربین رفته و رسالتی جز یادآوری هولوكاست و زجر نافرجام اردوگاه های مرگ نازی ها درست مانند فهرست شیندلر و خاطرات آن فرانك و یا حتی پیانیست ندارد.

ممكن است چنین باشد اما یقین كه این بستری مناسب برای ادای دین بنینی به انسانیت است و هرچه یاوه‌گویی در رد یا قبول یهودمآبی مطرود به نظر می‌رسد. زندگی زیباست داستان عشق، ایمان، مقاومت و ایثار است و همه این ها در خدمت این كه تنها یك چیز با ارزش وجود دارد و آن هم زندگی است. چیزی كه بدون تلخی‌هایش قابل تحمّل و درك از نوع حسی و معرفتی نخواهد بود.

 

14-Life-Is-Beautiful.jpg

می‌توان فیلم را به دو بخش عمده تقسیم كرد:

 

بخش اول كه از نظر زمانی كوتاه‌تر است و دارای روایتی شاد با رنگ های تند و تدوین سریع و بازی های پرتحرّك است؛ چیزی كه در جوانی به آن محتاج و یا ساتع كننده آن هستیم. تحرك و شادی در این بخش موج می‌زند، فضای فیلم كوچك ترین یأس و ناامیدی را القا نمی‌كند و همه چیز شیرین و سخت‌ترین مسائل در حد یك شوخی گذرا سطح پایین در نظر گرفته می‌شوند.

این مقدمه شاد بستر و پایه بخش دوم و طولانی‌تر فیلم است. جایی كه تراژدی اوج می‌گیرد. مصائب به جای شوخی در حد بازی تنزّل می‌یابند و زندگی سخت می‌گردد اما هنوز طراوت خود را در سینه حفظ كرده است. در این بخش از تحرّك و رنگ های شاد كاسته می شود و هرآن چه می‌بینیم درد، تحمل، سیاهی و مرگ است. اما اگر زندگی زیبا باشد همه این ها و حتی خود مرگ هم شیرین هستند.

دقّت كنید به سكانس تكان دهنده‌ای كه «گوئیدو» (شخصیت اصلی فیلم با بازی خود بنینی) را می‌گیرند كه به قتلگاه ببرند و پسرش نظاره‌گر است اما گوئیدو با راه رفتن دلقك‌گونه، تلخ و خنده‌آور خود به ما می‌فهماند كه مرگ نیز جزو بازی زندگی است و پسرش حتّی نمی‌فهمد كه در پشت دیوار با سرب های داغ از او پذیرایی می‌كنند.

گوئیدو نماینده انسانی نیست كه اكنون در جهان حضور دارد، بلكه او نماد انسانی است كه باید در این دنیا وجود داشته باشد. این به نگاه ایده‌آلیستی بنینی دست كم در این فیلم برمی‌گردد، او از چگونه باید بودن دم می‌زند و نه از تبیین خالص و یا چگونه هستن. این دیدگاه البته قدری اگزیستانسیالیستی نیز هست، این كه اگر زندگی را زیبا نبینیم زندگی نیز ما را زیبا نخواهد دید و سهم ما جز اندوه و تعب نخواهد بود. چیزی كه فرای مرگ وجود ندارد.

 

بنینی می‌گوید وجود كه سر جای خود باقی است؛ آن چه اهم است سهم از خرسندی و ماهیت شاد بودن است.

شاید همین دیدگاه است كه از بنینی یك طنزپرداز می‌سازد به گونه‌ای كه حتی برای دریافت جایزه اسكارش مثل یك كودك بالا و پایین می‌پرد. همین دیدگاه و فلسفه اوست كه باعث می‌شود چنین فیلمی ساخته شود.زندگی زیباست تمثیلی است برای عبارت «بخند تا دنیا به رویت بخندد.» و بیانیه‌ایست برای سهل گرفت تمام سختی ها و شوخی انگاشتن تمام جدیت ها.

او معجزه را تردستی متّكی بر تلقین و دیدن از زاویه ایده‌آل دنیا می‌انگارد. به افتادن كلید از آسمان دقّت كنید. او حتّی با خدا نیز سر شوخی را باز می‌كند. در سكانسی كه او آداب گارسونی را برای مسئول رستوران كه گویی در جایگاه خدا نشسته است بیان می‌كند بر همین امر تكیه می‌كند. این آداب بی‌شباهت به آدابی نیست كه ایدئولوژی های الهی تنها برای تخطئه

ذهنی و سرسپردگی بی حدّ و مرز و بدون اندیشه انسان ایجاد شده‌اند و ساخته دست همین انسان هستند.

 

وقتی او برای تعظیم كردن دائم به مقدار زاویه خم شدن اشاره می‌كند لبه ی تیز طنزش را به این احكام نشانه می‌گیرد. احكامی چون آداب عبادت برای خدایی كه به این عبادت های دربند عدد و كمیت نیازی ندارد.نقد فاشیسم از جمله رسالت های این فیلم است. ایتالیایی كه زخم این مكتب سیاسی و ماحصل از عِرق ملّی و نژادی پوچ را خورده است و سال ها در فلاكت آن باقی مانده است.

 

فاشسیم كه نوع معتدل تری از نازیسم در ایتالیا بود چند نسل را به بی راهه برد و باعث سرخوردگی فرهنگی در این كشور گردید. او در كنار انتقاد از فاشیسم دموكراسی را نیز به باد طنز می‌گیرد، در جایی او می گوید كه انسان باید آزاد باشد و حتّی اگر دلش خواست در خیابان فریاد بزند امّا بعد از این كه دوستش این كار را می‌كند او را به دیوانگی متّهم می كند و بی‌درنگ خودش را نقض می‌نماید و این درد ته نشین شدن فاشیسم در فرهنگ مردم دوره جنگ در ایتالیاست. مساله ی نژادپرستی كه جای خود دارد.

 

او به عنوان نماینده دولت وارد مدرسه می‌شود و زیبایی ناف و گوشش را به رخ می‌كشد و در جای دیگر از خصوصیات نوعی جانور دریایی از تیره سخت‌پوستان دم می‌زند. گویی بحث نژادی یك بحث زیست‌شناسی است و نباید فلسفه و مكتب یك ملّت باشد.سرجوخه در اردوگاه كار این گونه بر سر زندانیان فریاد می زند:

«این افتخار به شما داده شده كه برای آلمان بزرگ ما كار كنین، برای ساختن امپراتوری بزرگ ما!»

اما گوئیدو این گونه ترجمه می‌كند:

«ما نقش آدمای بد و پست فطرت رو بازی می‌كنیم. همونایی كه داد می‌زنن. هر كی بترسه، امتیاز از دست می‌ده.»

گوئیدو در اینجا نقش بازی كردن را گوشزد می‌كند. این كه انسان اساساً پاك و منزه است امّا بی‌دلیل نقش بازی می‌كند. نقشی كه در آن تباهی، قتل و بزهكاری بازی های قانونمندی هستند.

انسان نمی‌داند كه چه نقشی باید بازی كند و گوئیدو به عنوان یك ایده‌آل و انسان كامل این بازی را یادآوری می‌كند. بازی زندگی با مراحلی سخت كه طی كردن هركدام امتیاز جمع می‌كند و بهترین جایزه این است كه انسان بفهمد همه چیز یك شوخی است و زندگی به غایت زیباست.نقش گوئیدو و پسرش درست همان نقش رهبر و پیرو است. كسی كه همواره تو را به سمت هدف راهنمایی می‌كند و تاكید می‌كند كه دستیابی به این هدف جز با كسب مشقت میسّر نیست.

 

او با طنزی غریب انسان های بدون راهبر را به كسانی تشبیه می‌كند كه لباسی پوشیده‌اند كه روی آن نوشته شده: «الاغ!» و این لباس برازنده این انسان هاست.

به نظر می‌رسد بنینی در كنار هم چیدن یك موضوع جدی و تراژیك هم چون كار در اردوگاه مرگ و تم طنز موفّق عمل كرده است.

 

فیلم همه مشقّت ها را نمایش می‌دهد بدون این كه احساس كنیم مشقّتی وجود دارد، گویی اصلاً وجود ندارد و تا كنون این گونه به ما القا شده است. زندگی سراسر تلقین و سهل و ممتنع است. زندگی چیزی است ستودنی چون عشق دارد، احساس دارد، بازی دارد، غم و غصّه‌هایش نمك هستند و اراده و مقاومت سرمشق اصلی است.

زندگی زیباست یادواره‌ایست از خواستن، قدرت و تلقین. هرچند یهودیان رادیكال این فیلم را به دلیل نمایش غیر واقعی هولوكاست نكوهش كرده‌اند امّا این مهم نیست، حواشی همیشه وجود دارند. آن چه مهم است تبلور انسانیت در یك اثر طنز سینمایی است. آن جا كه عشق موج می‌زند و جاشوا پسر گوئیدو فریاد می‌زند:«ما برنده شدیم!»

در حقیقت او فریاد برنده شدن در زندگی را می‌زند. زندگی كه زیباست و سختی هایش بر زیباییش می‌افزاید. اگر او می‌خواست تنها از آدم‌كشی حرف بزند فیلمش تاریخ مصرف داشت و زود تمام می‌شد. اما او از زندگی حرف زده است. چیزی كه تا وجود آدمی بر كره ی خاكی وجود خواهد داشت.

 

منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

یادداشتی بر فیلم اسکاری روبرتو بنینی (درباره سینما)

 

بیشتر سناریوهایی را که بنینی نوشته است خودش کارگردانی و بازیگری ان را به عهده داشته است. اولین کارگردانی او فیلم تو مرا نگران میکنی بود. در 1983 برای نقش مریم مقدس در فیلم تو به من نیرو میدهی از یک هنرپیشه جوان به نام نیکولتا براسکی استفاده کرد که ارتباط آنها باعث ازدواجشان در سال 1991 گردید. او تا به امروز در پنج فیلم بنینی ایفای نقش کرده است.

بنینی در امریکا با فیلمهای "زمین خورده قانون"، "شب روی زمین" و "پسر پلنگ صورتی" شناخته میشد اما در ایتالیا بیشترین شهرت او بخاطر نقشش در فیلم "جانی استاکینو" در سال 1992 بود که پرفروشترین فیلم سینمای ایتالیا لقب گرفت. از دیگر فیلمهای مطرح بنینی در این زمان میتوان به "هیولا" و "شیطان کوچک" اشاره كرد.اما بزرگترین موفقیت بنینی در سال 1998 با "فیلم زندگی زیباست" بدست آمد.

این فیلم یک کمدی در باره کشتارها و آدم سوزی های دسته جمعی نیست بلکه این فیلم یک کمدین در این مورد است.به طور خلاصه داستان این فیلم در مورد شخص یهودی شوخی به نام گوئیدوست که تمام سعی خود را میکند که قلب دختری را که با مرد دیگری نامزد است را تسخیرکند. سرانجام آنها ازدواج میکنند.

 

اما این زوج و پسرشان به یک اردوگاه کار اجباری یهودیان تبعید میشوند. گوئیدو تمام سعیش را میکند تا این اوضاع را برای پسرش تحمل پذیر کند بدین صورت که چنان وانمود میکند که همه این کارها فقط یک بازی است برای بدست اوردن یک جایزه. فیلم به دنبال نمایش کشتارهای جمعی نیست بلکه فقط نشان میدهد یک پدرچگونه از فرزند خود محافظت میکند تا زیر بار حقیقت تلخ از پا در نیاید.در پایان تراژدی همانطور که باید به وقوع میپیوندد. ما مردی را میبینیم که با هرچه که دارد میجنگد و به تنها طریقی که میدانسته پیروز میشود و هیچگاه زیبایی زندگی را منکر نمیشود.

 

این فیلم از کابوسهای زندگی پدر بنینی در زندان آلمانی ها استخراج شده که تنها راهی که میتوانسته درباره بی رحمی ها صحبت کند بی انکه افکار فرزندش را نابود کند رنگ امیزی آن با زندگی و خوشی ها بوده است. شخصیت گویدو در این فیلم ترکیبی از روبرتو و پدرش میباشد. بنینی میگوید ساخت این فیلم مانند پیدا کردن رنگین کمان در طوفان کار دشواری بود. او میترسید که هم یهودیها و هم غیر یهودیها او را از خود برانند.

 

اگر او میخواست به حرف اطرافیان گوش کند این فیلم هیچگاه ساخته نمیشد. بنینی در این مورد میگوید اگر میخواستم از حرف پیروی کنم تا بحال مرده بودم. اما مهم نیست که او چه جنگ سختی با خود داشته است داستان او را رها نکرد و افسانیکه بین یک پدر و پسر اتفاق افتاد باعث شد که فیلم دنیا را تسخیر کند.قبل از نمایش عمومی فیلم بنینی آنرا به کمیته یهودیان در میلان فرستاد و آنها نیز مانند پاپ فیلم را تایید کردند. اشتباه است اگر بگوییم همه این فیلم را تحسین کرده اند اما اکثر بینندگان این فیلم را ستوده اند.

فیلم نامزد 9 جایزه اسکار شد و در نهایت 3 جایزه برای بهترین فیلم خارجی زبان، بازیگری و موسیقی متن دریافت کرد.

 

منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من 4 تا فیلم آخر بنینی رو به عنوان کارگردان دیدم. هیولا - زندگی زیباست - پینوکیو - ببر و برف

 

راستش زندگی زیباست تو فیلمهاش یه اتفاقه

یعنی اونقدر این فیلم سطحش بالاست که آدم شک میکنه مثلا ببر و برف هم اون ساخته باشه.

روبرتو بنینی با زندگی زیباست همه چیز به دست آورد البته منظورم اسکار نیست چون اون سال حق بچه های آسمان یا ایستگاه مرکزی بود.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...