Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۲ بعضي معتقدند نكاح منقطع بر خلاف حيثيت و احترام زن است، زيرا نوعى كرايه دادن آدم و جواز شرعى آدم فروشى است؛ خلاف حيثيت انسانى زن است كه در مقابل وجهى كه از مردى مىگيرد وجود خود را در اختيار او قرار دهد. اين ايراد از همه عجيبتر است. اولا ازدواج موقت چه ربطى به اجاره و كرايه دارد و آيا محدوديت مدت ازدواج موجب مىشود كه از صورت ازدواج خارج و شكل اجاره و كرايه به خود بگيرد؟ آيا چون حتما بايد مهر معين و قطعى داشته باشد كرايه و اجاره است؟ كه اگر بدون مهر بود و مرد چيزى نثار زن نكرد، زن حيثيت انسانى خود را باز يافته است؟ ما درباره مساله مهر جداگانه بحث خواهيم كرد. از قضا فقها تصريح كرده اند و قانون مدنى نيز بر همان اساس مواد خود را تنظيم كرده است كه ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهيت قرارداد هيچ گونه تفاوتى باهم ندارند و نبايد داشته باشند؛ هر دو ازدواجند و هر دو بايد با الفاظ مخصوص ازدواج صورت بگيرند و اگر نكاح منقطع را با صيغه هاى مخصوص اجاره و كرايه بخوانند باطل است. ثانيا از كى و چه تاريخى كرايه آدم منسوخ شده است؟ تمام خياطها و باربرها، تمام پزشكها و كارشناسها، تمام كارمندان دولت از نخست وزير گرفته تا كارمنددون رتبه، تمام كارگران كارخانه ها آدمهاى كرايه اى هستند. ثالثا زنى كه به اختيار و اراده خود با مرد بخصوصى عقد ازدواج موقت مىبندد آدم كرايه اى نيست و كارى بر خلاف حيثيت و شرافت انسانى نكرده است. اگرمىخواهيد زن كرايه اى را بشناسيد، اگر مىخواهيد بردگى زن را ببينيد، به اروپا و امريكا سفر كنيد و سرى به كمپانيهاى فيلمبردارى بزنيد تا ببينيد زن كرايه اى يعنى چه. ببينيد چگونه كمپاني هاى مزبور، حركات زن، ژستهاى زن، اطوار زنانه زن، هنرهاى جنسى زن را به معرض فروش مىگذارند. بليطهايى كه شما براى سينماها و تئاترهامىخريد، در حقيقت اجاره بهاى زنهاى كرايه اى را مىپردازيد. ببينيد در آنجا زن بدبخت براى اينكه پولى بگيرد تن به چه كارهايى مىدهد. مدتها تحت نظر متخصصان كار آزموده و شريف! بايد رموز تحريكات جنسى را بياموزد، بدن و روح و شخصيت خود را در اختيار يك مؤسسه پول درآورى قرار دهد براى اينكه مشتريان بيشترى براى آن مؤسسه پيدا كند. سرى به كابارهها و هتلها بزنيد، ببينيد زن چه شرافتى به دست آورده است و براى اينكه مزد ناچيزى بگيرد و جيب فلان پولدار را پرتر كند چگونه بايد همه حيثيت وشرافت خود را در اختيار مهمانان قرار دهد. زن كرايه اى آن مانكنها هستند كه اجير و مزدور فروشندگيهاى بزرگ مىشوند وشرف و عزت خود را وسيله پيشرفت و توسعه حرص و آز آنها قرار مىدهند. زن كرايه اى آن زنى است كه براى جلب مشترى براى يك مؤسسه اقتصادى، باهزاران اطوار-كه اغلب آنها تصنعى و به خاطر انجام وظيفه مزدورى است-روى صفحه تلويزيون ظاهر مىشود و به نفع يك كالاى تجارتى تبليغ مىكند. كيست كه نداند امروز در مغرب زمين، زيبايى زن،جاذبه جنسى زن،آواز زن، هنر و ابتكار زن، روح و بدن زن و بالاخره شخصيت زن وسيله حقير و ناچيزى درخدمت سرمايه دارى اروپا و امريكاست؟ و متاسفانه شما-دانسته يا ندانسته- زن شريف و نجيب ايرانى را به سوى اينچنين اسارتى مىكشانيد. من نمىدانم چرا اگر زنى با شرايط آزاد با يك مرد به طور موقت ازدواج كند زن كرايه اى محسوب مىشود، اما اگر زنى در يك عروسى يا شب نشينى در مقابل چشمان حريص هزار مرد و براى ارضاء تمايلات جنسى آنها حنجره خود را پاره كند و هزار و يك نوع معلق بزند تا مزد معينى دريافت دارد زن كرايه اى محسوب نمىشود. آيا اسلام كه جلو مردان را از اين گونه بهره بردارى ها از زن گرفته است و خود زن را به اين اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع كرده است، مقام زن را پايين آورده ست يا اروپاى نيمه دوم قرن بيستم؟ اگر روزى زن به درستى آگاه و بيدار شود و دامهايى كه مرد قرن بيستم در سر راه او گذاشته و مخفى كرده بشناسد،عليه تمام اين فريبها قيام خواهد كرد و آن وقت تصديق خواهد كرد يگانه پناهگاه و حامى جدى و راستگوى او قرآن است،و البته چنين روزى دور نيست. مجله زن روز در شماره87 صفحه 8 رپرتاژى از زنى به نام مرضيه و مردى به نام رضا تحت عنوان«زن كرايه اى» تهيه كرده است و بدبختى زن بيچاره اى را شرح داده است. اين داستان طبق اظهارات رضا از خواستگارى زن آغاز شده، يعنى براى اولين بار از فرمول «چهل پيشنهاد» پيروى شده است و زن به خواستگارى مرد رفته است. بديهى است داستانى كه از خواستگارى زن از مرد آغاز گردد، پايانى بهتر از آن نمىتواند داشته باشد. اما طبق اظهارات مرضيه مردى هوسران و قسى القلب، زنى را به عنوان اينكه مىخواهد او را زوجه دائم خود قرار دهد و از او و فرزندان او حمايت و سرپرستى كند اغفال كرده و بدون آنكه زن بدبخت خواسته باشد، او را به نام اينكه صيغه كرده است مورد كامجويى و سپس بى اعتنايى قرار داده است. اگر اين اظهارات صحيح باشد،عقدى استباطل. مردى قسى، زنى بى خبر و بى اطلاع از قانون شرعى و عرفى را مورد تجاوز قرار داده و بايد مجازات شود. قبل از اينكه امثال رضاها مجازات شوند، بايد تربيت شوند و قبل از آن كه رضاها مجازات يا تربيت شوند بايد مرضيه ها آگاهانيده شوند. جنايتى كه از قساوت مردى و بى خبرى و غفلت زنى سرچشمه گرفته است، چه ربطى به قانون دارد كه مجله زن روز قيافه حق به جانب به رضا مىدهد و بعد نيز تيغ خود را متوجه قانون مىكند؟آيا اگر قانون ازدواج موقت نمىبود،رضاى قسى القلب مرضيه غافل و بىخبر را آرام مىگذاشت؟ چرا از زير بار تربيت و آگاهانيدن زن و مرد شانه خالى مىكنيد،حقوق و وظايف شرعى زن و مرد را كتمان مىكنيد و زنان بيچاره را اغفال كرده يگانه قانون حامى وراستگوى زن را دشمن او معرفى مىكنيد و با دستخود او مىخواهيد يگانه پناهگاهاو را بكوبيد؟ 15 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۲ نکاح منقطع و تعدد زوجات . نكاح منقطع چون به هر حال نوعى اجازه تعدد زوجات است و تعدد زوجاتمحكوم است، پس نكاح منقطع محكوم است. راجع به اينكه نكاح منقطع براى چه گونه افرادى تشريع شده،در دنباله همينمبحث و راجع به خود تعدد زوجات به يارى خدا جداگانه و مفصل بحثخواهيم كرد. سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت 5. نكاح منقطع از نظر اينكه دوام ندارد، آشيانه نامناسبى براى كودكانى است كهبعدا به وجود مىآيند. لازمه نكاح منقطع اين است كه فرزندان آينده،بى سرپرست و ازحمايت پدرى مهربان و مادرى دلگرم به خانه و آشيانه محروم بمانند. اين ايراد ايرادى است كه مجله زن روز بسيار روى آن تكيه كرده است،ولى باتوضيحاتى كه داديم گمان نمىكنم جاى بحث و ايرادى باشد. در مقاله پيش گفتيم كه يكى از تفاوتهاى ازدواج موقت و ازدواج دائم مربوط بهتوليد نسل است. در ازدواج دائم هيچ يك از زوجين بدون جلب رضايت ديگرىنمىتواند از زير بار تناسل شانه خالى كند، بر خلاف ازدواج موقت كه هر دو طرفآزادند. در ازدواج موقت، زن نبايد مانع استمتاع مرد بشود ولى مىتواند بدون آنكهلطمهاى به استمتاع مرد وارد آيد مانع حاملگى خود بشود و اين موضوع با وسايل ضدآبستنى امروز كاملا حل شده است. عليهذا اگر زوجين در ازدواج موقت مايل باشند توليد فرزند كنند و مسؤوليتنگهدارى و تربيت فرزند آتيه را بپذيرند،توليد فرزند مىكنند.بديهى است كه از نظرعاطفه طبيعى فرقى ميان فرزند زوجه دائم با زوجه موقت نيست و اگر فرضا پدر يا مادر از وظيفه خود امتناع كند قانون آنها را مكلف و مجبور مىكند، همان گونه كه درصورت وقوع طلاق قانون بايد دخالت كند و مانع ضايع شدن حقوق فرزندان گردد، و اگر مايل نباشند كه توليد فرزند نمايند و هدفشان از ازدواج موقت فقط تسكين غريزه است از به وجود آمدن فرزند جلوگيرى مىكنند. همچنانكه مىدانيم كليسا جلوگيرى از آبستنى را امر نامشروع مىداند ولى از نظر اسلام اگر زوجين از اول مانع پيدايش فرزند بشوند مانعى ندارد اما اگر نطفه منعقد شد و هسته اولى تكوين فرزند به وجود آمد، اسلام به هيچ وجه اجازه معدوم كردن آنرا نمىدهد. اينكه فقهاى شيعه مىگويند هدف ازدواج دائم توليد نسل است و هدف ازدواج موقت استمتاع و تسكين غريزه است، همين منظور را بيان مىكنند. انتقادات نويسنده«چهل پيشنهاد»در شماره87 مجله زن روز نكاح منقطع را مورد نقدقرار داده است. اولا مىگويد: «موضوع قانون نكاح يا ازدواج منقطع طورى ناراحت كننده است كه حتىنويسندگان قانون ازدواج نتوانستهاند در خصوص آن شرح و تفصيل بدهند.مثلاينكه از كار خودشان ناراضى بودهاند كه فقط براى حفظ ظاهر،به موجب مواد1075،1076،1077 الفاظ و عباراتى سرهم بندى كرده گذشتهاند. تنظيم كنندگان مواد قانونى مربوط به نكاح منقطع(متعه)طورى از كار خودشانناراضى بودهاند كه اساسا عقد مزبور را تعريف نكردهاند و تشريفات و شرايط آن راتوضيح ندادهاند...» سپس آقاى نويسنده خودشان اين نقص قانون مدنى را جبران مىكنند و نكاح منقطع را تعريف مىكنند و مىگويند: «نكاح مزبور عبارت است از اينكه زن مجرد در برابر اخذ اجرت و دستمزد معين و مشخص در مدت و زمانى معلوم و معين و لو چند ساعت و يا چند دقيقه خودش رابراى قضاى شهوت و تمتع و اجراى اعمال جنسى در اختيار مرد مىگذارد.» آنگاه مىگويند: «براى ايجاب و قبول عقد نكاح مزبور در كتب فقه شيعه الفاظ عربى مخصوص ذكرشده است كه قانون مدنى به آنها اشاره و توجه نكرده و مثل اينكه از نظر قانونگذاربه هر لفظى كه دلالتبر مقصود بالا(يعنى مفهوم اجاره و دستمزد گرفتن)نمايد و لوغير عربى هم باشد واقع مىشود». از نظر آقاى نويسنده: الف. قانون مدنى نكاح منقطع را تعريف نكرده و شرايط آن را توضيح نداده است. ب.ماهيت نكاح منقطع اين است كه زن خود را در مقابل دستمزد معينى به مردىاجاره مىدهد. ج.از نظر قانون مدنى هر لفظى كه دلالتبر مفهوم مورد اجاره واقع شدن زنبكند،براى ايجاب و قبول نكاح منقطع كافى است. من از آقاى نويسنده دعوت مىكنم يك بار ديگر قانون مدنى را مطالعه كنند و بادقت مطالعه كنند و همچنين از خوانندگان مجله زن روز خواهش مىكنم هر طور هستيك نسخه از قانون مدنى تهيه و در قسمتهاى ذيل دقت كنند. در قانون مدنى، فصل ششم از«كتاب نكاح» مخصوص نكاح منقطع است و سهجمله ساده هم بيش نيست: اول اينكه نكاح وقتى منقطع است كه براى مدت معينى واقع شده باشد. دوم اينكهمدت نكاح منقطع بايد كاملا معين شود. سوم اينكه احكام مربوط به مهر و ارث در نكاح منقطع همان است كه در فصلهاى مربوط به مهر و ارث گفته شده است. نويسنده محترم«چهل پيشنهاد» خيال كرده است كه آنچه از اول كتاب نكاح در پنج فصل گفته شده است همه مربوط به نكاح دائم است و تنها اين سه ماده به نكاحمنقطع مربوط است، غافل از اينكه تمام مواد آن پنج فصل، جز آنجا كه تصريح شدهاست مانند ماده1069 و يا آنچه مربوط به طلاق است، مشترك است ميان نكاح دائم ومنقطع. مثلا ماده 1062 كه مىگويد: «نكاح واقع مىشود به ايجاب و قبول به الفاظى كهصريحا دلالتبر قصد ازدواج نمايد»مخصوص نكاح دائم نيست، به هر دو نكاحمربوط است. شرايطى كه براى عاقد يا عقد يا زوجين ذكر كره است نيز مربوط به هردو نكاح است. اگر قانون مدنى نكاح منقطع را تعريف نكرده است، براى اين است كهنيازى به تعريف نداشته است همچنانكه نكاح دائم را نيز تعريف نكرده است و مستغنىاز تعريف دانسته است. قانون مدنى هر لفظ صريحى كه دلالتبر ازدواج و وقوعزوجيتبكند براى عقد كافى دانسته است، خواه در نكاح دائم خواه در نكاح منقطع. ولى اگر لفظى مفهوم ديگرى غير از زوجيت داشته باشد از قبيل معاوضه و داد و ستد واجاره و كرايه، براى صحت عقد نكاح(چه دائم و چه منقطع)كافى نيست. من به موجب اين نوشته متعهد مىشوم كه اگر عدهاى از قضات فاضل و كارشناسان واقعى قانون-كه خوشبختانه در دادگسترى زيادند-تشخيص دادند كه ايراد وارده بر قانون مدنى كه در بالا شرح داده شد وارد است،من از هم اكنون از انتقاد ساير نوشتههاى«زن روز» خوددارى مىكنم. ازدواج موقت ومساله حرمسرا يكى از سوژههايى كه مغرب زمين عليه مشرق زمين در دست دارد و به رخ او مىكشد و برايش فيلمها و نمايشنامهها تهيه كرده و مىكند،مساله تشكيلحرمسراست كه متاسفانه در تاريخ مشرق زمين نمونههاى زيادى مىتوان از آن يافت. زندگى برخى از خلفا و سلاطين مشرق زمين، نمونه كاملى از اين ماجرا به شمارمىرود و حرمسرا سازى مظهر اتم و اكمل هوسرانى و هوا پرستى يك مرد شرقىقلمداد مىگردد. مىگويند مجاز شمردن ازدواج موقت مساوى استبا مجاز دانستن تشكيلحرمسرا كه نقطه ضعف و مايه سرافكندگى مشرق زمين در برابر مغرب زمين است، بلكه مساوى است با مجاز شمردن هوسرانى و هواپرستى كه به هر شكل و هر صورتباشد منافى اخلاق و پيشرفت و عامل سقوط و تباهى است. عين اين مطلب درباره تعدد زوجات گفته شده است. جواز تعدد زوجات را بهعنوان جواز تشكيل حرمسرا تفسير كردهاند. ما درباره تعدد زوجات جداگانه بحثخواهيم كرد و اكنون بحثخود رااختصاص مىدهيم به ازدواج موقت. اين مساله را از دو جهتبايد بررسى كرد: يكى از اين نظر كه عامل تشكيل حرمسرا از جنبه اجتماعى چه بوده است؟ آيا قانون ازدواج موقت در تشكيلحرمسراهاى مشرق زمين تاثيرى داشته استيا نه؟ دوم اينكه آيا منظور از تشريع قانون ازدواج موقت اين بوده است كه ضمنا وسيلههوسرانى و حرمسراسازى براى عدهاى از مردان فراهم گردد يا نه؟ علل اجتماعی حرمسراسازی اما بخش اول؛ پيدايش حرمسرا معلول دستبه دست دادن دو عامل است: اولين عامل حرمسراسازى تقوا و عفاف زن است؛ يعنى شرايط اخلاقى و اجتماعى محيط بايد طورى باشد كه به زنان اجازه ندهد در حالى كه با مرد بخصوصىرابطه جنسى دارند با مردان ديگر نيز ارتباط داشته باشند. در اين شرايط مرد هوسران عياش متمكن چاره خود را منحصر مىبيند كه گروهى از زنان را نزد خود گرد آوردهحرمسرايى تشكيل دهد. بديهى است كه اگر شرايط اخلاقى و اجتماعى،عفاف و تقوا را بر زن لازم نشماردو زن رايگان و آسان خود را در اختيار هر مردى قرار دهد و مردان بتوانند هر لحظه باهر زنى هوسرانى كنند و وسيله هوسرانى همه جا و هر وقت و در هر شرايطى فراهمباشد، هرگز اين گونه مردان زحمت تشكيل حرمسراهايى عريض و طويل با هزينههنگفت و تشكيلات وسيع به خود نمىدهند. عامل ديگر، نبودن عدالت اجتماعى است.هنگامى كه عدالت اجتماعى برقرارنباشد، يكى غرق دريا دريا نعمت و ديگرى گرفتار كشتى كشتى فقر و افلاس وبيچارگى باشد،گروه زيادى از مردان از تشكيل عائله و داشتن همسر محروم مىمانندو عدد زنان مجرد افزايش مىيابد و زمينه براى حرمسراسازى فراهم مىگردد. اگر عدالت اجتماعى برقرار و وسيله تشكيل عائله و انتخاب همسر براى همهفراهم باشد، قهرا هر زنى به مرد معينى اختصاص پيدا مىكند و زمينه عياشى و هوسرانى و حرمسراسازى منتفى مىگردد. مگر عده زنان چقدر از مردان زيادتر است كه با وجود اينكه همه مردان بالغ از داشتن همسر برخوردار باشند، باز هم براى هر مردى و لا اقل براى هر مرد متمكن وپولدارى امكان تشكيل حرمسرا باقى بماند؟ عادت تاريخ اين است كه سرگذشتحرمسراهاى دربارهاى خلفا و سلاطين را نشان دهد، عيشها و عشرتهاى آنها را مو به مو شرح دهد اما از توضيح و تشريحمحروميتها و ناكاميها و حسرتها و آرزو به گور رفتنهاى آنان كه در پاى قصر آنها جاندادهاند و شرايط اجتماعى به آنها اجازه انتخاب همسر نمىداده استسكوت نمايد. دهها و صدها زنانى كه در حرمسراها بسر مىبردهاند،در واقع حق طبيعى يك عدهمحروم و بيچاره بودهاند كه تا آخر عمر مجرد زيستهاند. مسلما اگر اين دو عامل معدوم گردد؛ يعنى عفاف و تقوا براى زن امر لازم شمرده شود و كاميابى جنسى جز در كادر ازدواج (اعم از دائم يا موقت)ناممكن گردد و ازطرف ديگر ناهمواريهاى اقتصادى،اجتماعى از ميان برود و براى همه افراد بالغ امكاناستفاده از طبيعىترين حق بشرى يعنى حق تاهل فراهم گردد، تشكيل حرمسرا امرىمحال و ممتنع خواهد بود. يك نگاه مختصر به تاريخ نشان مىدهد كه قانون ازدواج موقت كوچكترينتاثيرى در تشكيل حرمسرا نداشته است. خلفاى عباسى و سلاطين عثمانى كه بيش ازهمه به اين عنوان شهرت دارند، هيچ كدام پيرو مذهب شيعه نبودهاند كه از قانونازدواج موقت استفاده كرده باشند. سلاطين شيعه مذهب با آنكه مىتوانستهاند اين قانون را بهانه كار قرار دهند،هرگز به پايه خلفاى عباسى و سلاطين عثمانى نرسيدهاند.اين خود مىرساند كه اينماجرا معلول اوضاع خاص اجتماعى ديگر است. آيا تشريع ازدواج موقتبراى تامين هوسرانى است؟ اما بخش دوم؛ در هر چيزى اگر بشود ترديد كرد،در اين جهت نمىتوان ترديدكرد كه اديان آسمانى عموما بر ضد هوسرانى و هوا پرستى قيام كردهاند،تا آنجا كه درميان پيروان غالب اديان ترك هوسرانى و هوا پرستى به صورت تحمل رياضتهاىشاقه درآمده است. يكى از اصول واضح و مسلم اسلام مبارزه با هوا پرستى است.قرآن كريمهواپرستى را در رديف بت پرستى قرار داده است. در اسلام آدم«ذواق»يعنى كسى كههدفش اين است كه زنان گوناگون را مورد كامجويى و«چشش»قرار دهد، ملعون و مبغوض خداوند معرفى شده است.ما آنجا كه راجع به طلاق بحث مىكنيم مداركاسلامى اين مطلب را نقل خواهيم كرد. امتياز اسلام از برخى شرايع ديگر به اين است كه رياضت و رهبانيت را مردودمىشمارد،نه اينكه هواپرستى را جايز و مباح مىداند. از نظر اسلام تمام غرايز(اعم ازجنسى و غيره)بايد در حدود اقتضاء و احتياج طبيعت اشباع و ارضاء گردد. اما اسلاماجازه نمىدهد كه انسان آتش غرايز را دامن بزند و آنها را به شكل يك عطشپايان ناپذير روحى درآورد.از اين رو اگر چيزى رنگ هوا پرستى يا ظلم و بىعدالتىبه خود بگيرد،كافى است كه بدانيم مطابق منظور اسلام نيست. جاى ترديد نيست كه هدف مقنن قانون ازدواج موقت اين نبوده است كه وسيلهعياشى و حرمسراسازى براى مردم هوا پرست و وسيله بدبختى و دربدرى براى يكزن و يك عده كودك فراهم سازد. تشويق و ترغيب فراوانى كه از طرف ائمه دين به امر ازدواج موقتشده است،فلسفه خاصى دارد كه عن قريب توضيح خواهم داد. حرمسرا در دنیای امروزی اكنون ببينيم دنياى امروز با تشكيل حرمسرا چه كرده است.دنياى امروز رسمحرمسرا را منسوخ كرده است.دنياى امروز حرمسرادارى را كارى ناپسند مىداند وعامل وجود آن را از ميان برده است. اما كدام عامل؟ آيا عامل ناهمواريهاى اجتماعىرا از ميان برده است و در نتيجه همه جوانان رو به ازدواج آوردهاند و از اين راه زمينهحرمسراسازى را از ميان برده است؟ خير، كار ديگرى كرده است؛ با عامل اول يعنى عفاف و تقواى زن مبارزه كرده وبزرگترين خدمت را از اين راه به جنس مرد انجام داده است. تقوا و عفاف زن به هماننسبت كه به زن ارزش مىدهد و او را عزيز و گرانبها مىكند،براى مرد مانع شمردهمىشود. دنياى امروز كارى كرده است كه مرد عياش اين قرن نيازى به تشكيل حرمسرا با آنهمه خرج و زحمت ندارد. براى مرد اين قرن از بركت تمدن غرب همه جاحرمسراست. مرد اين قرن براى خود لازم نمىداند كه به اندازه هارون الرشيد وفضل بن يحيى برمكى پول و قدرت داشته باشد تا به اندازه آنها جنس زن را در نوعهاىمختلف و رنگهاى مختلف مورد بهرهبردارى قرار دهد. براى مرد اين قرن، داشتن يك اتومبيل سوارى و ماهى دو سه هزار تومان در آمد كافى است تا آنچنان وسيله عياشى و بهره بردارى از جنس زن را فراهم كند كههارون الرشيد هم در خواب نديده است. هتلها و رستورانها و كافهها از پيشتر آمادگىخود را به جاى حرمسرا براى مرد اين قرن اعلام كردهاند. جوانى مانند عادل كوتوالى در اين قرن با كمال صراحت ادعا مىكند كه در آنواحد بيست و دو معشوقه در شكلها و قيافههاى مختلف داشته است.چه از اين بهتربراى مرد اين قرن!مرد اين قرن از بركت تمدن غربى چيزى از حرمسرادارى جزمخارج هنگفت و زحمت و دردسر از دست نداده است. اگر قهرمان«هزار و يك شب»سر از خاك بردارد و امكانات وسيع عيش و عشرت و ارزانى و رايگانى زن امروز را ببيند، به هيچ وجه حاضر به تشكيل حرمسرا با آنهمه خرج و زحمت نخواهد شد، و از مردم مغرب زمين كه او را از زحمتحرمسرادارى معاف كردهاند تشكر خواهد كرد و بىدرنگ اعلام خواهد كرد تعدد زوجات و ازدواج موقت ملغى، زيرا اينها براى مردان در برابر زنان تكليف و مسؤوليتايجاد مىكند. اگر بپرسيد برنده اين بازى ديروز و امروز معلوم شد،پس بازنده كيست؟ متاسفانه بايد بگويم آن كه هم ديروز و هم امروز بازى را باخته است،آن موجودخوش باور و سادهدلى است كه به نام جنس زن معروف است. منع خلیفه از ازدواج موقت ازدواج موقت از مختصات فقه جعفرى است;ساير رشتههاى فقهى اسلامى آن رامجاز نمىشمارند.من به هيچ وجه مايل نيستم وارد نزاع اسلام بر انداز شيعه و سنىبشوم.در اينجا فقط اشاره مختصرى به تاريخچه اين مساله مىكنم. مسلمانان اتفاق و اجماع دارند كه در صدر اسلام ازدواج موقت مجاز بوده استو رسول اكرم در برخى از سفرها كه مسلمانان از همسران خود دور مىافتادند و درناراحتى بسر مىبردند، به آنها اجازه ازدواج موقت مىداده است.و همچنين مورداتفاق مسلمانان است كه خليفه دوم در زمان خلافتخود نكاح منقطع را تحريم كرد. خليفه دوم در عبارت معروف و مشهور خود چنين گفت:«دو چيز در زمان پيغمبر روابود، من امروز آنها را ممنوع اعلام مىكنم و مرتكب آنها را مجازات مىنمايم: متعه زنها و متعه حج». گروهى از اهل تسنن عقيده دارند كه نكاح منقطع را پيغمبر اكرم خودش در اواخر عمر ممنوع كرده بود و منع خليفه در واقع اعلام ممنوعيت آن از طرف پيغمبر اكرم بودهاست. ولى چنانكه مىدانيم عبارتى كه از خود خليفه رسيده است، خلاف اين مطلب رابيان مىكند. توجيه صحيح اين مطلب همان است كه علامه كاشف الغطاء بيان كردهاند. خليفهاز آن جهتبه خود حق داد اين موضوع را قدغن كند كه تصور مىكرد اين مساله داخلدر حوزه اختيارات ولى امر مسلمين است؛ هر حاكم و ولى امرى مىتواند از اختيارات خود به حسب مقتضاى عصر و زمان در اين گونه امور استفاده كند. به عبارت ديگر، نهى خليفه نهى سياسى بود نه نهى شرعى و قانونى. طبق آنچه ازتاريخ استفاده مىشود، خليفه در دوره زعامت، نگرانى خود را از پراكنده شدن صحابهدر اقطار كشور تازه وسعتيافته اسلامى و اختلاط با ملل تازه مسلمان پنهان نمىكرد؛ تا زنده بود مانع پراكنده شدن آنها از مدينه بود;به طريق اولى از امتزاج خونى آنها باتازه مسلمانان قبل از آن كه تربيت اسلامى عميقا در آنها اثر كند ناراضى بود و آن راخطرى براى نسل آينده به شمار مىآورد، و بديهى است كه اين علت امر موقتى بيشنبود. و علت اينكه مسلمين آنوقت زير بار اين تحريم خليفه رفتند اين بود كه فرمانخليفه را به عنوان يك مصلحتسياسى و موقتى تلقى كردند نه به عنوان يك قانوندائم،و الا ممكن نبود خليفه وقتبگويد پيغمبر چنان دستور داده است و من چنيندستور مىدهم و مردم هم سخن او را بپذيرند. ولى بعدها در اثر جريانات بخصوصى«سيره»خلفاى پيشين،بالاخص دو خليفهاول، يك برنامه ثابت تلقى شد و كار تعصب به آنجا كشيد كه شكل يك قانون اصلى بهخود گرفت.لهذا ايرادى كه در اينجا بر برادران اهل سنت ما وارد استبيش از آن استكه بر خود خليفه وارد است. خليفه به عنوان يك نهى سياسى و موقت-نظير تحريمتنباكو در قرن ما-نكاح منقطع را تحريم كرد،ديگران نمىبايستبه آن شكل ابديتبدهند. بديهى است كه نظريه علامه كاشف الغطاء ناظر بدين نيست كه آيا دخالتخليفهاز اصل صحيح بود يا نبود، و هم ناظر بدين نيست كه آيا مساله ازدواج موقت جزءمسائلى است كه ولى شرعى مسلمين مىتواند و لو براى مدت موقت قدغن كند يا نه، بلكه صرفا ناظر بدين جهت است كه آنچه در آغاز صورت گرفتبا اين نام و اين عنوان بود و به همين جهت مواجه با عكس العمل مخالف از طرف عموم مسلميننگرديد. به هر حال نفوذ و شخصيتخليفه و تعصب مردم در پيروى از سيرت و روشكشوردارى او سبب شد كه اين قانون در محاق نسيان و فراموشى قرار گيرد و اين سنتكه مكمل ازدواج دائم است و تعطيل آن ناراحتيها به وجود مىآورد،براى هميشهمتروك بماند. اينجا بود كه ائمه اطهار-كه پاسداران دين مبين هستند-به خاطر اينكه اين سنتاسلامى متروك و فراموش نشود آن را ترغيب و تشويق فراوان كردند.امام جعفرصادق عليه السلام مىفرمود:يكى از موضوعاتى كه من هرگز در بيان آن تقيه نخواهم كردموضوع متعه است. و اينجا بود كه يك مصلحت و حكمت ثانوى با حكمت اولى تشريع نكاح منقطعتوام شد و آن كوشش در احياء يك«سنت متروكه»است.به نظر اين بنده آنجا كه ائمهاطهار مردان زندار را از اين كار منع كردهاند به اعتبار حكمت اولى اين قانون است،خواستهاند بگويند اين قانون براى مردانى كه احتياجى ندارند وضع نشده است،همچنانكه امام كاظم عليه السلام به على بن يقطين فرمود: «تو را با نكاح متعه چه كار و حال آنكه خداوند تو را از آن بىنياز كرده است.» و به ديگرى فرمود: «اين كار براى كسى رواست كه خداوند او را با داشتن همسرى از اين كار بىنيازنكرده است.و اما كسى كه داراى همسر است،فقط هنگامى مىتواند دستبه اينكار بزند كه دسترسى به همسر خود نداشته باشد.» و اما آنجا كه عموم افراد را ترغيب و تشويق كردهاند،به خاطر حكمت ثانوى آنيعنى«احياء سنت متروكه»بوده است زيرا تنها ترغيب و تشويق نيازمندان براى احياءاين سنت متروكه كافى نبوده است. اين مطلب را به طور وضوح از اخبار و روايات شيعه مىتوان استفاده كرد. به هر حال آنچه مسلم است اين است كه هرگز منظور و مقصود قانونگذار اول ازوضع و تشريع اين قانون و منظور ائمه اطهار از ترغيب و تشويق به آن اين نبوده استكه وسيله هوسرانى و هوا پرستى و حرمسرا سازى براى حيوان صفتان و يا وسيلهبيچارگى براى عدهاى زنان اغفال شده و فرزندان بىسرپرست فراهم كنند. آقاى مهدوى نويسنده«چهل پيشنهاد»در شماره87 مجله زن روز مىنويسد: «در كتاب الاحوال الشخصيه تاليف شيخ محمد ابو زهره از امير المؤمنين نقل شدهاست: لا اعلم احدا تمتع و هو محصن الا رجمته بالحجارة.» آقاى مهدوى اين عبارت را اينچنين ترجمه كردهاند: «هر گاه بدانم شخص نا اهلى متعه كرده است، حد زناى محصن را بر او جارى ساخته و سنگسارش خواهم كرد.» اولا اگر بناست ما در مقابل گفتار امير المؤمنين عليه السلام تسليم باشيم، چرا اينهمه رواياتى كه از آن حضرت در كتب شيعه و غير شيعه در باب متعه روايتشده كناربگذاريم و به اين يك روايت كه ناقل آن يكى از علماى اهل تسنن است و سند معلومى ندارد بچسبيم؟ از سخنان بسيار پر ارزش امير المؤمنين اين است كه: «اگر عمر سبقت نمىجست و متعه را تحريم نمىكرد، احدى جز افرادى كهسرشتشان منحرف است زنا نمىكرد». يعنى اگر متعه تحريم نشده بود،هيچ كس از نظر غريزه اجبار به زنا پيدا نمىكرد;تنهاكسانى مرتكب اين عمل مىشدند كه همواره عمل خلاف قانون را بر عمل قانونىترجيح مىدهند. ثانيا معنى عبارت بالا اين است:«هر گاه بدانم شخص زندارى متعه كرده است،اورا سنگسار مىكنم».من نمىدانم چرا آقاى مهدوى كلمه«محصن»را كه به معنى مردزندار است«نا اهل»ترجمه كردهاند. عليهذا مقصود روايت اين است كه افراد زندار حق ندارند نكاح منقطع كنند.و اگرمقصود اين بود كه هيچ كس حق ندارد متعه بگيرد،قيد«و هو محصن»لغو بود. پس اين روايت، اگر اصلى داشته باشد،آن نظر را تاييد مىكند كه مىگويد: «قانون متعه براى مردمان نيازمند به زن يعنى افراد مجرد يا افرادى كه همسرانشاننزدشان نيستند تشريع شده است».پس اين روايت دليل بر جواز ازدواج موقت استنه دليل بر حرمت آن. پي نوشت : نويسنده علامه شهيد مرتضي مطهري حقوق ايران دوستان عزیز مطالب کمی تند هست ولی پیشنهاد میکنم تا آخر خوانده شود واز قضاوت عجولانه پرهیز.. این مطلب تنها یک کپی از منبع هست و گذاشتن این تاپیک به منظورتایید متن و توهین به هیچ قشری از طرف بنده نیست..باتشکر از شما 14 لینک به دیدگاه
JU JU 7193 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۲ مبحث اول رو خوندم هر وقت که جوابی نداشته باشند و اصولن ندارن، برمیگردن و انتقادهایی عجیب غریب از غرب میکنن مبحث اول، نویسنده اون، تخلیات قویای داشته 3 لینک به دیدگاه
مجید بهره مند 43111 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۲ برای اینکه بخواهند کارهاشونرا پیش ببرند دست به هر کاری میزنند چه احکام دروغ چه داخلی های خود فروخته 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده