رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

امروز هم با تگرار غریبش گذشت و من توی این مرداب سکوت بازم فرو رفتم.امروز هم بغض باهام بود صدای تیک تیک ساعت برام عذاب امروز بود.امروز هم با نوشته هات گذروندم وخوابم رفت اومدم نردیک با این قلب شکسته شاید احساسش کنی و بدونی کجاست نمیدونم چرا از فرذا ذیگه می ترسم نمیدونم چرا .کاش میدونستیی باور انتظار چقدر سخته چقد پر درده شب از بی خوابی و بی اعتمادی فردا.با خوت میگی حداقل اینجا حسش کن...

  • Like 3
ارسال شده در

بازم شب شد اما هنوز این سردرد باهم هست اگار نمی خواد دست از سرم بداره صبح هم از پله ها انداختم اما دردش...شاید اینا هم حق منه

  • Like 3
ارسال شده در

دیشب نمیخواستم صبح بشه و تورو ازمن بگیره.سکوت بی تو مرگ است....

  • Like 2
  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

شبای تابستونو رو با تو دوس دارم...

 

مشاعره های تا صبحمون که پشت هر بیتش ..هزار تا حرفه...

 

سوختن چشمامون ..اما دل نکندن از گوشی تا پنج و نیم صبح...

 

اذانو بگن...

 

نماز بخونیم و بعد لالا...

 

 

تف به این دانشگاه نهلتی که داره باز میشه مجبورم خوابمو درست کنم......:|

  • Like 2
  • 8 ماه بعد...
ارسال شده در

دیشب بودی تا اذان صبح آرومم کردی...

امشب چطور...

نیستی...

چطور بخوابم؟...؟

کی آرومم کنه....؟

کی بگه دعا کن وقته اذانه....

من که دعا کردم...

پس چراااااا....

  • Like 2
×
×
  • اضافه کردن...