رفتن به مطلب

بررسي علل طلاق در دادگاه‌هاي خانواده تهران


ارسال های توصیه شده

دكتر مسعوده هنريان

دکتری تخصصی مشاوره

 

دكتر سیدجلال یونسی

دکتری روان‌شناسی بالینیچکیدههدف پژوهش حاضر بررسي علل و عوامل موثر بر طلاق در ميان زوجين مراجعه كننده به دادگاه‌هاي خانواده در شهر تهران مي‌باشد. روش پژوهش از نوع توصيفي و تحليلي است که در آن به مطالعه عوامل درگير در موضوع طلاق در زوجين تهراني پرداخته مي‌شود. ابزار پژوهش پرسشنامه محقق ساخته‌اي است که شامل اطلاعات جمعيت شناختي و 16 سوال با توجه به مشکلات شايع بين همسران است و با روش 4 امتيازي ليکرت نمره‌گذاري شده است و داراي اعتباري برابر با 70/. = aاست. جهت تجزيه و تحليل داده‌ها از آزمون خي دو و آزمون فريدمن استفاده شد. نتايج نشان داد كه بيشترين تعداد متقاضيان داراي سن بين 20 تا 30، در پنج سال اول زندگي زناشويي و داراي تحصيلات ديپلم بودند. همچنين عامل عدم مهارت‌هاي ارتباطي نسبت به ساير علل طلاق از رتبه بالاتري برخوردار بود.واژگان کلیدی: زوجین، عوامل موثر بر طلاق دادگاه‌های خانواده تهران، عدم مهارت ارتباطی

تاریخ وصول: 9/9/1389 تاریخ تأیید: 30/2/1390

نویسنده پاسخگو: مرکز خدمات روان‌شناسی و مشاوره نیک‌اندیش Masoudeh.honarian@yahoo.com آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسکریپت دارید

J.younesi@uswr.ac.ir آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسکریپت دارید

 

مقدمه

ازدواج پيمان مقدسي است که از طريق آن خانواده شکل مي‌گيرد و خانواده اولين سازمان اجتماعي است که فرد در آن زندگي مي‌کند و اساسا يک کانون کمک، تسکين، التيام و شفابخشي است و کانوني است که بايد فشارهاي رواني وارد شده بر اعضاي خود را تخفيف دهد و راه رشد و شکوفايي آنها را هموار کند (گلدنبرگ، ترجمه نقش‌بندي و همکاران، 1382).

به گفته مارکمن و هالوي1 (1993) تقريباً همه زوجيني که ازدواج مي‌کنند در ابتداي ارتباطشان سطح بالايي از رضايت زناشويي را گزارش مي‌کنند. اما اين رضايت از رابطه در طي زمان و در ميان بسياري از زوجين کاهش مي‌يابد (برادبري2، 1998). بارزترين شاخص آشفتگي زناشويي طلاق است و طلاق در همه جوامع حالت همه گير پيدا کرده است. تجربه طلاق براي بسياري از افراد دردناک است (گليک3، 1989). اما نرخ طلاق تنها يک جنبه از جمعيت کل زوجيني را که مشکلات ارتباطي دارند نشان مي‌دهد. ساير زوجيني که مشکلات ارتباطي دارند؛ بنا به دلايلي مانند گرفتاري‌هاي مالي طلاق و تصورات شخصي و فرهنگي در مورد طلاق، تصميم مي‌گيرند به زندگي در کنار هم ادامه دهند. آشفتگي زناشويي و طلاق، بعد از مرگ ناگهاني در خانواده شديدترين فشارهايي هستند که افراد تجربه مي‌کنند (بلوم، آشر و وايت4، 1987، به نقل از هالفورد5 ترجمه تبريزي، 1384). در ايران نيز به دليل باورهاي فرهنگي، طلاق در استرسورهاي رواني- اجتماعي محور چهار DSM-IVنسبت به کشورهاي خارجي داراي رتبه بالاتر براي زنان مي‌باشد، و اين مي­تواند حاکي از آسيب‌زايي شديدتر وقوع اين رويداد در فرهنگ ايران باشد. همچنين مشاجرات لفظي با همسر، مرگ همسر، زندگي جدا از همسر، مورد بي‌توجهي واقع شدن، مسئله داشتن با خانواده همسر و در معرض خشونت فيزيکي قرار گرفتن به عنوان استرس‌هاي شديد امور زندگي در ايران محسوب مي‌شود (ديواندري، 1378).

مشکلات ارتباطي با خطر توسعه اختلالات رواني فردي مانند افسردگي در زنان، سوءمصرف الکل در مردان، بد کار کردي جنسي در هر دو جنس و مشکلات رفتاري در کودکان به ويژه پسران همراه است (گريج و فينچمن6، 1990، ايمري و جويس7، 1982). همچنين مشکلات ارتباطي با بيماري جسماني نيز همبستگي دارد. به طوري که افرادي که روابط رضايت‌بخش و حمايت‌کننده دارند احتمال کمي وجود دارد که مبتلا به بيماري سختي شوند و اگر هم بيمار شوند سريع تر بهبود مي‌يابند (شر8، 1997، مارگولين و بورمان9، 1992، به نقل از هالفورد، ترجمه تبريزي، 1384)). بنابراين بهبود روابط رضايت بخش مي‌تواند براي زن و شوهر و فرزندان فوايد زيادي از جمله افزايش سلامت رواني و جسماني و افزايش انعطاف پذيري آنها در فشارهاي زندگي را دربر داشته باشد.

طبق تحقيقات دفتر امور آسيب‌ديدگان سازمان بهزيستي، طلاق در ايران نسبت به گذشته افزايش يافته است، به طوري که رشد طلاق تا سال 1379 آرام و تقريباً ثابت بود اما از سال 1380 تاکنون شاهد سير صعودي و چشمگير طلاق بوده‌ايم و بر طبق آخرين آمارها، ميزان طلاق در ايران 2/11 درصد بوده است که نرخ بسيار زيادي است. امروزه زنان و مردان بدون توجه به اهميت خانواده و کارکرد آن و همچنين به جهت عدم دقت در تشکيل آن به محض بروز مشکلات، در عوض يافتن راه حلي براي مشکل به راحتي سبب ازهم‌گسيختگي خانواده مي‌گردند. لذا بايد ضمن احساس خطر، قضيه را جدي تلقي کرد و عواملي که موجب ناسازگاريها و در نتيجه وقوع طلاق مي‌گردند شناسايي کرد و با استعانت از نتايج حاصله نسبت به حل اين معضل اجتماعي چاره انديشي کرد.

از آنجا که از نقطه نظر درمان و پيشگيري، درک عوامل متعدد آشفتگي زناشويي و از هم پاشيدگي خانواده، حائز اهميت است، لذا به بررسي اجمالي عوامل موثر بر طلاق در جامعه ايران پرداخته مي‌شود.

 

عوامل موثر بر طلاق

تفاوت‌هاي فردي و فرهنگي

بسياري از اختلافات در روابط زناشويي به دليل عدم تناسب زوجين از نظر ويژگي‌هاي فردي و فرهنگي مي­باشد. برخي از اين ويژگي‌ها عبارتند از تناسب سن، تناسب فيزيکي، باورها و عقايد فکري و مذهبي، وضعيت اقتصادي و بافت فرهنگي- اجتماعي.

مشخصات فردي به پيشينه خانوادگي و عوامل شخصي و تجربي ثابتي اشاره مي‌کند که هر يک از همسران با خود به رابطه مي‌آورند. تجاربي که فرد در خانواده قبلي خود داشته به عنوان يک عامل تاريخي با مشکلات ارتباطي همبستگي دارد (برادبري، 1995). همچنين ازدواج و روابط مشابه آن در داخل يک بافت فرهنگي رخ مي‌دهد که اين بافت، چگونگي ازدواج را تعريف مي‌کند. به عبارتي استانداردهاي رابطه در بافت فرهنگي، مطرح و تقويت مي‌شود. زوجيني که از نظر زمينه­ي فرهنگي- قومي و نژادي با هم تفاوت دارند، انتظارات و باورهايشان در مورد روابط زناشويي نيز متفاوت است. البته اين تفاوت در پيش فرضها،مفروضات و باورهاي زوجين،مي تواند منبع قدرت يک رابطه باشد، در صورتي که زوجين بتوانند عاقلانه نقاط قوت و تفاوت فرهنگي شان را در نظر بگيرند. اما در عين حال، تفاوتهاي محسوس در انتظارات زوجين مي‌تواند منبع مهم تعارض بين همسران نيز باشد (چائو و جونز10، 1997به نقل از هالفورد، ترجمه تبريزي و همکاران، 1384).

 

مشکلات شديد شخصيتي و رواني

شاخص خطرآفرين براي آشفتگي رابطه و طلاق، اختلال رواني شخص در گذشته و يا حال است. قسمت اعظم مشکلات ارتباطي و طلاق در ميان افراد مبتلا به اختلال رواني شديد، افسردگي و برخي اختلالات اضطرابي گزارش شده است به طوري كه مي‌توان گفت تعارضات زناشويي و اختلالات روانشناختي به طور متقابل بر روي يکديگر تاثير دارند (هالفورد، ترجمه تبريزي، 1387). يکي از اختلالاتي که در بين زوجين مراجعه‌کننده به دادگاه‌ها بسيار مشاهده مي‌شود و عامل بسيار مهمي در بروز طلاق مي‌باشد اختلال شخصيت پارانوئيد است. اين اختلال که هسته مرکزي آن را عدم اعتماد به ديگران و بدبيني و بددلي تشکيل مي‌دهد،از عوامل مشکل ساز جدي در روابط با ديگران و روابط زناشويي است. اين‌گونه افراد، جهان خارج را در جهت مقابل و متضاد با خود مي‌بينند و احساس عدم اعتماد به ديگران را همراه خود دارند. دائما در اين فکرند که ديگران در پي ضربه زدن به آنان يا در حال توطئه‌چيني عليه آنان هستند، همسران از اين قائده مستثنا نيستند. بددلي نسبت به همسر از ويژگي‌هاي بارز آنان است. آنان تمايل جدي به دانستن تمام ابعاد روابط همسرشان با جهان خارج دارند. نسبت به جزئي ترين گوشه‌هاي روابط همسرشان با خانواده، دوستان و آشنايان حساسيت جدي دارند. لذا سعي دارند نهايت کنترل و نظارت را بر اعمال، رفتار و روابط همسرشان داشته باشند و هر گونه روابط مبهم از جانب همسر مي‌تواند باعث ايجاد احساس شديدي از اضطراب و حتي خطر در اين افراد شود (يونسي، 1388).

 

عدم بلوغ عاطفي و فکري

بلوغ عاطفي متضمن وجود بده- بستان عاطفي و قابليت درک احساس ديگري يا همدلي است و فراتر از همه به رسميت شناختن نيازهاي ديگري و پذيرش مسئوليت برآوردن آن نيازها است. ازدواج و تشکيل خانواده به معني پذيرش اين مسئوليت براي همه عمر و قبول تأمين نيازهاي شريک زندگي است (ستوده و بهاري، 1386). افرادي که به بلوغ عاطفي نرسيده اند تنها در زندگي به خود فکر مي‌کنند. هدف اين افراد از ازدواج فقط حمايت شدن است، به طوري که به دنبال يک جاده­ي يکطرفه در ازدواج هستند. به اصطلاح عاميانه آويزان شدن به شخصي به عنوان شوهر يا زن، اينان در ازدواج نه به دنبال همسر بلکه در پي ميزباني براي ارتزاق هستند (يونسي، 1388).

 

مشکلات اقتصادي

زوجيني که تحت فشار رواني- اقتصادي هستند با انواع مسائل در حال مبارزه‌اند. در طول زمان وجود فشارهاي مالي، ارتباط زن و شوهر را تحت تأثير قرار مي‌دهد. اين فشارها مي‌تواند باعث گوشه گيري، فشار عاطفي و افسردگي در افراد شود. زوج‌ها آشکار يا پنهان سعي در کنترل يکديگر مي‌کنند يا يکي از آنها ديگري را به خاطر مشکلات مالي، سرزنش مي‌کند. همچنين فقر باعث کاهش عزت نفس مرد مي‌شود و در نتيجه سبب بروز استبداد يا واکنشهاي مايوس کننده نسبت به ديگران از جمله همسر مي‌شود و اين مسائل باعث تشديد تنش‌هاي زناشويي مي‌شود (يانگ و هافرت11، 1998).

 

اعتياد

اعتياد به مواد مخدر يا الکل، تأثيرات زيانباري بر فرد، خانواده و جامعه دارد و يکي از عوامل مهم در بروز طلاق مي‌باشد. اعتياد به مواد مخدر بلاي ويرانگر خانواده و جامعه و مخرب‌ترين عامل روح و روان آدمي است. بررسي‌هاي آسيب شناختي نشان مي‌دهد که اعتياد والدين، سردي کانون خانواده و سستي پيوند عاطفي، احساس شرمساري و سرانجام از هم گسيختگي ساختار خانواده را در پي دارد و احتمال تبهکاري و بزهکاري اعضاي چنين خانواده‌اي مي‌رود. اعتياد عوارض جسمي، رواني، اقتصادي و اجتماعي گسترده­اي دارد. از جمله اين عوارض مي‌توان به ناراحتي‌هاي عصبي مانند اضطراب و پرخاشگري، ضعف اراده، بي توجهي به مسئوليت‌هاي فردي، ضعف حافظه، به هم خوردن تعادل رواني، بيکاري و لطمه به اقتصاد خانواده و جامعه اشاره نمود (رشاد، 1389).

 

خيانت

خيانت به عنوان يکي از علل مهم طلاق و جدايي گزارش شده است. گلاس و رايت12 (1997)، سه نوع خيانت را مشخص کردند. خيانت جسمي، عاطفي و ترکيبي از هر دو. در واقع آنها معتقدند ممکن است در يک ازدواج خيانتي اتفاق بيفتد اما هرگز نزديکي فيزيکي يا جنسي اتفاق نيفتاده باشد. به هر حال خيانت از هر نوعي باشد باعث آسيبهاي عاطفي و روحي فراواني در ازدواج مي‌شود و اين مسئله با از دست دادن عشق، از بين رفتن اعتماد، بي توجهي و دورشدن زن و شوهر از يکديگر اتفاق مي‌افتد. به علاوه تحمل از دست دادن اعتماد و صدمه ي ناشي از احساس فريب خوردگي براي برخي از زوج‌ها بيش از تحمل جنبه‌هاي جنسي خيانت، سخت است (براون13 1991، اسپرينگ14، 1996). شواهد نشان مي‌دهد تاثيرات آسيب‌زاي ناشي از هر نوع خيانت به قدري قوي است که نشانه‌هايي شبيه آسيب‌هاي (تروماهاي) ديگر مانند اختلال استرس پس از سانحه دارد (گلاس و رايت، 1997).

 

دخالت اطرافيان

در ايران بسياري از اختلالات زناشويي نتيجه دخالت‌هاي نابجا و غيرمنطقي خانواده‌هاي اصلي در روابط زناشويي زوجين است. متاسفانه بسياري از خانواده‌ها پس از ازدواج به استقلال فرزندان خود احترام نمي‌گذارند به خود اجازه هر گونه مداخله را مي‌دهند. در بسياري از موارد پدران و مادران از هر لحاظ، فرزندان خود را تکه‌اي از وجود خود مي‌دانند و اين اجازه را به خود مي‌دهند که درباره مسائل زناشويي آنها تصميم‌گيري يا اظهارنظر کنند. در اين گونه موارد، والدين به تمايز خود از فرزندان خويش نرسيده‌اند. در مواردي هم مشاهده مي‌شود که فرزندان به تمايز خود از ديگري نرسيده‌اند. اين تمايز به معناي قطع رابطه نيست بلکه بدين معنا است که والدين و فرزندان ضمن حفظ حس استقلال خويشتن و احترام به حريم‌هاي خصوصي يکديگر، همچنان به هم محبت کنند و در عين دوست داشتن يکديگر، اجازه­ي دخالت به حريم­هاي خصوصي و زناشويي را ندهند. اين به معناي بي‌احترامي به يکديگر و در عين حال به معناي پرستش يکديگر نيست (يونسي، 1388).

 

عدم مهارت‌هاي ارتباطي

تحقيقات نشان داده‌اند که وجود نقطه ضعف‌هايي در ارتباط و حل تعارض بين زوجين در 10 سال نخست ازدواج منجر به طلاق و نارضايتي از رابطه مي‌شود (مارکمن و هالوگ، 1993). تعاملات نامناسب و بد کار کردي که زوجين درگير آن مي‌شوند در همان چند سال اول ازدواج منجر به افزايش پرخاشگري‌هاي زباني و بدني در رابطه زوجين مي‌شود (اوليري15، 1989). مهارت‌هاي ارتباطي شامل چگونگي صحبت کردن و شنيدن، ابراز محبت، مبادله رفتارهاي مثبت و لذت بخش، حل تعارض و اختلاف، داشتن باورها و انتظارات صحيح و واقع بينانه، حمايت متقابل ، مهارت‌هاي جنسي و... مي‌باشد.

ابزار فعالانه­ محبت و ساير عواطف مثبت با تداوم رضايتمندي از رابطه، در ارتباط است در مقابل الگوهاي ديگر از قبيل اهانت کردن، بيزاري، ترس يا کناره‌گيري عاطفي از همسر، پيش بيني کننده فروپاشي رابطه بوده و گام‌هايي در جهت جدايي هستند. (گاتمن16، 1996). به علاوه هنگام بحث و گفتگو در مورد مشکلات، زوجين آشفته غالباً عجله و انتقاد مي‌کنند و مي‌خواهند يکديگر را تغيير دهند (شنک و کريستين17، 1992، گاتمن، 1993، هالفورد، 1990، مالموت و هيوي18، 1995). همچنين زوجين آشفته هنگام صحبت راجع به مشکلات به طور مداوم به يکديگر گوش نمي‌دهند و از بحث پيرامون مشکلات طفره مي‌روند. مشکلات رابطه‌اي در زوجين آشفته نسبت به زوجين آرام، کمتر از طريق گفتگو حل مي‌شود.

به علاوه باورها و انتظاراتي که افراد در هنگام ورود به رابطه دارند، خطر آشفتگي رابطه و طلاق را در نخستين سالهاي ازدواج بيشتر مي‌کند. (لارسن و اولسون19، 1989، فاورز20 و اولسون، 1986). زوجيني که باورها و انتظارات غير‌ واقع‌بينانه‌اي در مورد اهميت رابطه، روش‌هاي موثر حل تعارض، اهميت خانواده و دوستان و نقش‌هاي جنسيتي دارند، نسبت به زوجيني که بر اين باورها نيستند دچار فروپاشي بيشتري در رابطه مي‌شوند. اسنادهاي منفي که در آن زوجين مشکلات رابطه شان را به صفات منفي و غيرقابل تغيير همسرشان نسبت مي‌دهند نيز باعث فروپاشي رضايتمندي از رابطه مي‌شود (فينچام و برادبري21، 1990). به هر حال تعامل ضعيف، درک زوجين از يکديگر را کاهش مي‌دهد و باعث مي‌شود که همسران نتوانند از يکديگر حمايت کنند (به نقل از هالفورد، ترجمه تبريزي و همکاران، 1387).

بررسي ادبيات پژوهش نشان مي‌دهد که ويژگي‌هاي جمعيت شناختي و دوره‌هاي زندگي22، که ريسک ازدواج را بالا مي‌برد عبارتند از سال‌هاي اوليه ازدواج، همخانه بودن، حاملگي قبل از ازدواج، درآمد و تحصيلات پايين، طلاق والدين، عدم وجود ارزش‌هاي سنتي خانوادگي، ازدواج قبلي، و شغل زنان (آماتو و راجرز23 (1997)، گلزر24)1994 (، سارانتاکوس25)1994 (، وايت26) 1991). اين فاکتورها به دليل وجود عدم آمادگي براي انجام نقشهاي زناشويي يا حل تعارضات بين شخصي، امکان طلاق را بالا مي‌برد.

در پژوهش‌هاي انجام شده توسط برنز27 (1984)، کليک و پيرسون28 (1985)، ولکات29 )1984( و نولر و همکاران30)1997 (، مهارت‌هاي ارتباطي ضعيف، خلق پايين و غمگين، کمبود عشق، ناسازگاري، خيانت، بيماري رواني، مشکلات عاطفي، تعارض در مورد نقش‌هاي زن و مرد و ويژگي‌هاي شخصيتي همسران به عنوان دلايل طلاق عنوان شد.

در پژوهشي توسط گاير31 (2010) که بر روي 402 مسلمان مطلقه در آمريکاي شمالي انجام شد نتايج زير بدست آمد: بالاترين مقدار پاسخ دهنده‌ها در گروه سني 20 تا 40 سال بودند و در 5-2 سال اول ازدواج به سر مي‌بردند. در اکثر موقعيت‌ها، زنان متقاضي طلاق بودند، دلايل طلاق به ترتيب اهميت عبارت بودند از:

ناسازگاري، خشونت شامل خشونت عاطفي، کلامي، فيزيکي و جنسي، سوءاستفاده مالي، دخالت خانواده و خيانت. چند نکته در اين بررسي قابل توجه بود. اکثريت طلاق‌ها در پنج سال اول زندگي اتفاق افتاده و اين مسئله به وضوح نشان دهنده نياز همسران در سال‌هاي اول زندگي براي تلاش بيشتر جهت حمايت، تقويت و رشد ارتباط مي‌باشد. نکته دوم اينکه خانواده‌هاي زنان پاسخ‌دهنده، حمايت زيادي از دختران خود در مسئله طلاق کرده بودند، در حالي که طبق عقايد سنتي، والدين در مقابل طلاق بچه‌ها مقاومت مي‌کردند و آنها را به دلايل حفظ آبرو و احترام خانواده و سرنوشت بچه‌ها تشويق به ادامه رابطه مي‌کردند. نکته سوم اينکه زوجين نمونه قبل از طلاق براي حل مشکلات رابطه‌اي خود از بستگان و خانواده، دوستان و رهبران مذهبي کمک گرفته بودند و تنها عده کمي از آنان به متخصص و مشاور مراجعه کرده بودند.

در پژوهش ديگري بر روي 1335 زن و مرد اماراتي که توسط متخصصين دانشگاه يوآي‌اي32 (2010) انجام شد، مهارت‌هاي ارتباطي ضعيف بين زن و شوهر که منجر به ايجاد سوء تفاهم‌هايي بين همسران مي‌شود به عنوان اصلي‌ترين علت طلاق شناخته شد. در اين مقاله مشخص شد که دلايل عمده طلاق انتظارات غير واقع بينانه، عدم آگاهي زوجين از نقش‌هاي خود در رابطه زناشويي و لزومات يک زندگي مشترک و سوءرفتار مي‌باشد.

در بررسي ديگري بر روي 1650 استراليايي مطلقه توسط ولكات و هاگز33 از سري مطالعات انجمن خانواده استراليا در سال 1999، مشکلات ارتباطي به خصوص کيفيت عاطفي ارتباط، ناهماهنگي، خيانت، رفتارهاي خشونت آميز شامل خشونت فيزيکي با همسر و بچه‌ها، خشونت عاطفي و کلامي، اعتياد به مواد و الکل، حسادت، برتري طلبي، عدم بلوغ و بيماري‌هاي جسمي و روحي (البته با برتري بيماري روحي) به عنوان علل طلاق طبقه‌بندي شدند. همچنين در اين پژوهش مشخص شد که تنها بخش کوچکي از پاسخ‌دهنده‌ها (کمتر از 2%) ناهماهنگي جنسي34 را به عنوان علت اصلي طلاق ذکر کردند.

هدف كلي پژوهش حاضر بررسي عوامل موثر بر بروز طلاق در زوجين مراجعه كننده به دادگاه‌هاي خانواده در شهر تهران مي‌باشد.

 

روش پژوهش

پژوهش حاضر از نوع توصيفي و تحليلي است که در آن به مطالعه عوامل درگير در موضوع طلاق در زوجين تهراني پرداخته مي‌شود.

جامعه آماري مورد مطالعه در اين پژوهش کليه زوجين مشکل دار مراجعه‌کننده به دادگاه‌هاي خانواده در دو منطقه جنوب و شمال تهران مي‌باشد. تعداد نمونه پژوهش حاضر 492 نفر است که جهت مشاوره براي حل مشکل به گروه مشاوره ي مستقر در دادگاه‌ها ارجاع شده بودند. جهت انتخاب نمونه از روش نمونه‌گيري هدفمند و داوطلبانه استفاده شد. بدين ترتيب که زوجين مشکل‌داري که به دادگاه مراجعه مي‌کردند و بنا به تشخيص قاضي پرونده و يا معاونت ارجاع دادگاه، مناسب براي مشاوره جهت حل مشکل، بودند و به علاوه زوجين نيز مايل به حضور در مشاوره بودند، به گروه مشاوره ارجاع مي‌شدند. لازم به ذکر است موارد اعتياد بنا به درخواست گروه مشاوره، حدالامکان ارجاع نمي‌شدند.

ابزار پژوهش شامل پرسشنامه محقق ساخته‌اي بود که ابتدا اطلاعات جمعيت‌شناختي نظير سن، سطح تحصيلات، شغل، مدت ازدواج، خواهان طلاق، اقدام قبلي براي طلاق، مراجعه قبلي براي مشاوره و تمايل به حل مشکل در آن کسب مي‌شد و سپس 16 سوال با توجه به مشکلات شايع بين همسران پرسيده مي‌شد. اين پرسشنامه با روش 4 امتيازي ليکرت (1 براي گزينه کاملاً موافقم، 4 براي گزينه کاملاً مخالفم) نمره‌گذاري مي‌شود. در اين پرسشنامه عواملي نظير رضايتمندي از ويژگي‌هاي شخصيتي، رضايت‌مندي کلي، رضايتمندي از نحوه ابراز عشق، رابطه جنسي، فرزند پروري، دخالت والدين، جهت گيري مذهبي، اعتماد، تعارضات و اعتياد بررسي مي‌شود.

اعتبار اين پرسشنامه از طريق ضريب آلفاي كرونباخ برابر با 70/. = aاست که اعتبار قابل قبولي است.

 

1. Markman& Hallwey

2. Bradbury

3. Glick

4. Bloom , Asher& White

5. Hulford

6. Grych& Finchman

7. Emery , Joyce

8. Scherr.

9. Margolin& Burn

10. Chao& Jones

11. Yeung& Hofferth

12. Glass& Wright

13. Brown

14. Spring

15. Oliriy

16.Gottman

17. Shenk& Christensen

18. Malmuh& Heavey

19. Larsen& Olson

20. Fawers

21. Fincham& Bradbury

22. Life course

23. Amato& Rogers

24. Glezzer

25. Sarantakos

26. White

27. Burns

28. Cleek& Pearson

29. Wolcott

30. Noller

31. Ghyyur

32. UAE

33 Wolcott&Huges

34. ***ual incompatibilityمنبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دكتر مسعوده هنريان - دکتری تخصصی مشاوره

دكتر سیدجلال یونسی - دکتری روان‌شناسی بالینیچکیده: هدف پژوهش حاضر بررسي علل و عوامل موثر بر طلاق در ميان زوجين مراجعه كننده به دادگاه‌هاي خانواده در شهر تهران مي‌باشد. روش پژوهش از نوع توصيفي و تحليلي است که در آن به مطالعه عوامل درگير در موضوع طلاق در زوجين تهراني پرداخته مي‌شود. ابزار پژوهش پرسشنامه محقق ساخته‌اي است که شامل اطلاعات جمعيت شناختي و 16 سوال با توجه به مشکلات شايع بين همسران است و با روش 4 امتيازي ليکرت نمره‌گذاري شده است و داراي اعتباري برابر با 70/. = a است. جهت تجزيه و تحليل داده‌ها از آزمون خي دو و آزمون فريدمن استفاده شد. نتايج نشان داد كه بيشترين تعداد متقاضيان داراي سن بين 20 تا 30، در پنج سال اول زندگي زناشويي و داراي تحصيلات ديپلم بودند. همچنين عامل عدم مهارت‌هاي ارتباطي نسبت به ساير علل طلاق از رتبه بالاتري برخوردار بود.

واژگان کلیدی: زوجین، عوامل موثر بر طلاق دادگاه‌های خانواده تهران، عدم مهارت ارتباطی

تاریخ وصول: 9/9/1389

تاریخ تأیید: 30/2/1390

نویسنده پاسخگو: مرکز خدمات روان‌شناسی و مشاوره نیک‌اندیش

Masoudeh.honarian@yahoo.com آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسکریپت دارید

J.younesi@uswr.ac.ir آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسکریپت دارید

 

 

يافته‌هاي پژوهش

جدول1. توزيع فراواني درصد سن ازدواج به همراه نتايج آزمون خي دو

 

 

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD][/TD]

[TD]زير 20 سال

[/TD]

[TD]20 تا 30

[/TD]

[TD]30 تا 40

[/TD]

[TD]بالاي 40 سال

[/TD]

[TD]جمع

[/TD]

[TD]X2

[/TD]

[TD]df

[/TD]

[TD]p

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]فراواني

[/TD]

[TD]101

[/TD]

[TD]321

[/TD]

[TD]44

[/TD]

[TD]8

[/TD]

[TD]474

[/TD]

[TD]498.5

[/TD]

[TD]3

[/TD]

[TD]0.000

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]درصد

[/TD]

[TD]21.3

[/TD]

[TD]67.7

[/TD]

[TD]9.3

[/TD]

[TD]1.7

[/TD]

[TD]100.0

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

جدول فوق توزيع فراواني درصد سن ازدواج را به همراه با نتايج آزمون خي دو نشان مي‌دهد. آزمون خي دو براي بررسي معني داري فراواني‌هاي مشاهده شده بكار رفته است.

نتيجه آزمون خي دو (X2=498.5, df=10, p=0.000

 

 

جدول 2. توزيع فراواني درصد مدت ازدواج به همراه نتايج آزمون خي دو

 

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD][/TD]

[TD]زير 5 سال

[/TD]

[TD]5 تا 10

[/TD]

[TD]10 تا 20

[/TD]

[TD]بالاي 20 سال

[/TD]

[TD]جمع

[/TD]

[TD]X2

[/TD]

[TD]df

[/TD]

[TD]P

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]فراواني

[/TD]

[TD]203

[/TD]

[TD]112

[/TD]

[TD]103

[/TD]

[TD]56

[/TD]

[TD]474

[/TD]

[TD]95.6

[/TD]

[TD]3

[/TD]

[TD]0.000

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]درصد

[/TD]

[TD]42.8

[/TD]

[TD]23.6

[/TD]

[TD]21.7

[/TD]

[TD]11.8

[/TD]

[TD]100.0

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

جدول فوق توزيع فراواني درصد مدت ازدواج را به همراه با نتايج آزمون خي دو نشان مي‌دهد. آزمون خي دو براي بررسي معني داري فراواني‌هاي مشاهده شده بكار رفته است.

نتيجه آزمون خي دو (X2=95.6, df=10, p=0.000

 

جدول 3. توزيع فراواني درصد سطوح تحصيلات به همراه نتايج آزمون خي دو

 

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD][/TD]

[TD]زير ديپلم

[/TD]

[TD]ديپلم

[/TD]

[TD]بالاي ديپلم

[/TD]

[TD]جمع

[/TD]

[TD]X2

[/TD]

[TD]df

[/TD]

[TD]P

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]فراواني

[/TD]

[TD]136

[/TD]

[TD]235

[/TD]

[TD]115

[/TD]

[TD]486

[/TD]

[TD]50.7

[/TD]

[TD]2

[/TD]

[TD]0.000

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]درصد

[/TD]

[TD]28.0

[/TD]

[TD]48.4

[/TD]

[TD]23.7

[/TD]

[TD]100.0

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

جدول فوق توزيع فراواني درصد سطح تحصيلات مراجعين را به همراه با نتايج آزمون خي دو نشان مي‌دهد. آزمون خي دو براي بررسي معني داري فراواني‌هاي مشاهده شده بكار رفته است.

نتيجه آزمون خي دو (X2=50.7, df=10, p=0.000

 

جدول4. توزيع فراواني درصد شغل زن به همراه نتايج آزمون خي دو

 

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD][/TD]

[TD]خانه‌دار

[/TD]

[TD]شاغل

[/TD]

[TD]جمع

[/TD]

[TD]X2

[/TD]

[TD]df

[/TD]

[TD]p

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]فراواني

[/TD]

[TD]381

[/TD]

[TD]104

[/TD]

[TD]485

[/TD]

[TD]158.2

[/TD]

[TD]1

[/TD]

[TD]0.000

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]درصد

[/TD]

[TD]78.6

[/TD]

[TD]21.4

[/TD]

[TD]100.0

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

جدول فوق توزيع فراواني درصد شغل زن (خانه‌دار يا شاغل) را به همراه با نتايج آزمون خي دو نشان مي‌دهد. آزمون خي دو براي بررسي معني داري فراواني‌هاي مشاهده شده بكار رفته است.

نتيجه آزمون خي دو (X2=158.2, df=10, p=0.000

 

جدول5. توزيع فراواني درصد مشاوره قبلي به همراه نتايج آزمون خي دو

 

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD][/TD]

[TD]بلي

[/TD]

[TD]خير

[/TD]

[TD]جمع

[/TD]

[TD]X2

[/TD]

[TD]df

[/TD]

[TD]p

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]فراواني

[/TD]

[TD]155

[/TD]

[TD]318

[/TD]

[TD]473

[/TD]

[TD]56.2

[/TD]

[TD]1

[/TD]

[TD]0.000

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]درصد

[/TD]

[TD]32.8

[/TD]

[TD]67.2

[/TD]

[TD]100.0

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

 

جدول فوق توزيع فراواني درصد مشاوره قبلي را به همراه با نتايج آزمون خي دو نشان مي‌دهد. آزمون خي دو براي بررسي معني‌داري فراواني‌هاي مشاهده شده بكار رفته است.

نتيجه آزمون خي دو (X2=56.2, df=10, p=0.000

 

 

جدول6. توزيع فراواني درصد خواهان طلاق به همراه نتايج آزمون خي دو

 

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD][/TD]

[TD]مرد

[/TD]

[TD]زن

[/TD]

[TD]هردو

[/TD]

[TD]جمع

[/TD]

[TD]X2

[/TD]

[TD]df

[/TD]

[TD]p

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]فراواني

[/TD]

[TD]102

[/TD]

[TD]175

[/TD]

[TD]116

[/TD]

[TD]393

[/TD]

[TD]22.9

[/TD]

[TD]2

[/TD]

[TD]0.000

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]درصد

[/TD]

[TD]26.0

[/TD]

[TD]44.5

[/TD]

[TD]29.5

[/TD]

[TD]100.0

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

جدول فوق توزيع فراواني درصد خواهان طلاق را به همراه با نتايج آزمون خي دو نشان مي‌دهد. آزمون خي دو براي بررسي معني داري فراواني‌هاي مشاهده شده بكار رفته است.

نتيجه آزمون خي دو (X2=22.9, df=10, p=0.000

 

2) رتبه‌بندي عوامل مشكل‌ساز:

الف- عوامل مشكل‌ساز از ديد مراجعان مرد و زن

 

جدول 7. آزمون فريدمن* براي رتبه‌بندي عوامل مشكل‌ساز

 

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD]رديف

[/TD]

[TD]عوامل مشكل‌ساز

[/TD]

[TD]رتبه ميانگين

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]1

[/TD]

[TD]عدم توانايي حل اختلاف كه منجر به دعوا مي‌شود

[/TD]

[TD]11.67

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]2

[/TD]

[TD]حرفهاي تحقيرآميز همسر

[/TD]

[TD]10.73

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]3

[/TD]

[TD]نارضايتي از روابط و عدم درك همسر

[/TD]

[TD]10.52

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]4

[/TD]

[TD]نارضايتي از ويژگي شخصيتي

[/TD]

[TD]10.07

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]5

[/TD]

[TD]نارضايتي از نحوه ابراز عشق و احساسات

[/TD]

[TD]9.93

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]6

[/TD]

[TD]عدم فرصت كافي براي تفريح با يكديگر

[/TD]

[TD]9.87

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]7

[/TD]

[TD]قابل اطمينان نبودن و دروغگويي همسر

[/TD]

[TD]9.25

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]8

[/TD]

[TD]نارضايتي از وضعيت اقتصادي و شيوه تصميم گيري

[/TD]

[TD]8.99

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]9

[/TD]

[TD]اختلاف نظر در مهماني‌ها و فعاليتهاي اجتماعي

[/TD]

[TD]8.49

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]10

[/TD]

[TD]نارضايتي از روابط جنسي

[/TD]

[TD]8.16

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]11

[/TD]

[TD]حرفهاي ركيك و كتك زدن در حين دعوا از سوي همسر

[/TD]

[TD]7.74

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]12

[/TD]

[TD]دخالت والدين همسر

[/TD]

[TD]7.7

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]13

[/TD]

[TD]اختلاف در مورد تربيت فرزندان

[/TD]

[TD]7.39

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]14

[/TD]

[TD]اختلاف نظر در اعتقادات مذهبي

[/TD]

[TD]6.15

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]15

[/TD]

[TD]نارضايتي از اعتياد همسر

[/TD]

[TD]4.83

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]16

[/TD]

[TD]دخالت والدين خود

[/TD]

[TD]4.51

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=colspan: 3]* X2=232.1, df=15, p=0.000

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

جدول فوق آزمون فريدمن را براي رتبه‌بندي عوامل مشكل‌ساز براي زوجين نشان مي‌دهد. نتيجه آزمون فريدمن (X2=232.1, df=15, p=0.000) نشان‌دهنده معني داري رتبه‌بندي ارائه شده است. مطابق اين رتبه‌بندي، «عدم توانايي حل اختلاف» مهم ترين عامل مشكل‌ساز و «دخالت والدين خود» كم‌اهميت‌ترين عامل مشكل‌ساز بوده‌اند.

 

 

 

 

ب- عوامل مشكل‌ساز از ديد مراجعان مرد

 

جدول8. آزمون فريدمن* براي رتبه‌بندي عوامل مشكل‌ساز از ديد مردان

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD]رديف

[/TD]

[TD]عوامل مشكل‌ساز

[/TD]

[TD]رتبه ميانگين

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]1

[/TD]

[TD]عدم توانايي حل اختلاف كه منجر به دعوا مي‌شود

[/TD]

[TD]11.64

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]2

[/TD]

[TD]حرف‌هاي تحقيرآميز همسر

[/TD]

[TD]11.03

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]3

[/TD]

[TD]دخالت والدين همسر

[/TD]

[TD]10.25

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]4

[/TD]

[TD]نارضايتي از ويژگي شخصيتي

[/TD]

[TD]10.19

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]5

[/TD]

[TD]نارضايتي از روابط و عدم درك همسر

[/TD]

[TD]10.11

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]6

[/TD]

[TD]عدم فرصت كافي براي تفريح با يكديگر

[/TD]

[TD]9.97

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]7

[/TD]

[TD]قابل اطمينان نبودن و دروغگويي همسر

[/TD]

[TD]9.33

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]8

[/TD]

[TD]اختلاف نظر در مهماني‌ها و فعاليت‌هاي اجتماعي

[/TD]

[TD]8.78

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]9

[/TD]

[TD]نارضايتي از نحوه ابراز عشق و احساسات

[/TD]

[TD]8.69

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]10

[/TD]

[TD]نارضايتي از روابط جنسي

[/TD]

[TD]7.86

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]11

[/TD]

[TD]نارضايتي از وضعيت اقتصادي و شيوه تصميم‌گيري

[/TD]

[TD]7.75

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]12

[/TD]

[TD]حرفهاي ركيك و كتك زدن در حين دعوا از سوي همسر

[/TD]

[TD]7.5

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]13

[/TD]

[TD]اختلاف نظر در اعتقادات مذهبي

[/TD]

[TD]6.94

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]14

[/TD]

[TD]اختلاف در مورد تربيت فرزندان

[/TD]

[TD]6.06

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]15

[/TD]

[TD]دخالت والدين خود

[/TD]

[TD]5.53

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]16

[/TD]

[TD]نارضايتي از اعتياد همسر

[/TD]

[TD]4.36

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=colspan: 3]* X2=67.1, df=15, p=0.000

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

جدول فوق آزمون فريدمن را براي رتبه‌بندي عوامل مشكل‌ساز از ديد مردان نشان مي‌دهد. نتيجه آزمون فريدمن (X2=67.1, df=15, p=0.000) نشان دهنده معني داري رتبه‌بندي ارائه شده است. مطابق اين رتبه‌بندي، «عدم توانايي حل اختلاف» مهم‌ترين عامل مشكل‌ساز و «نارضايتي از اعتياد همسر» كم‌اهميت‌ترين عامل مشكل‌ساز بوده‌اند.

 

 

ج- عوامل مشكل‌ساز از ديد مراجعان زن

 

جدول9. آزمون فريدمن* براي رتبه‌بندي عوامل مشكل‌ساز از ديد زنان

 

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD]رديف

[/TD]

[TD]عوامل مشكل‌ساز

[/TD]

[TD]رتبه ميانگين

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]1

[/TD]

[TD]عدم توانايي حل اختلاف كه منجر به دعوا مي‌شود

[/TD]

[TD]11.69

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]2

[/TD]

[TD]نارضايتي از روابط و عدم درك همسر

[/TD]

[TD]10.69

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]3

[/TD]

[TD]حرفهاي تحقيرآميز همسر

[/TD]

[TD]10.61

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]4

[/TD]

[TD]نارضايتي از نحوه ابراز عشق و احساسات

[/TD]

[TD]10.42

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]5

[/TD]

[TD]نارضايتي از ويژگي شخصيتي

[/TD]

[TD]10.02

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]6

[/TD]

[TD]عدم فرصت كافي براي تفريح با يكديگر

[/TD]

[TD]9.82

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]7

[/TD]

[TD]نارضايتي از وضعيت اقتصادي و شيوه تصميم گيري

[/TD]

[TD]9.49

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]8

[/TD]

[TD]قابل اطمينان نبودن و دروغگويي همسر

[/TD]

[TD]9.21

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]9

[/TD]

[TD]اختلاف نظر در مهماني‌ها و فعاليتهاي اجتماعي

[/TD]

[TD]8.38

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]10

[/TD]

[TD]نارضايتي از روابط جنسي

[/TD]

[TD]8.28

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]11

[/TD]

[TD]اختلاف در مورد تربيت فرزندان

[/TD]

[TD]7.92

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]12

[/TD]

[TD]حرفهاي ركيك و كتك زدن در حين دعوا از سوي همسر

[/TD]

[TD]7.83

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]13

[/TD]

[TD]دخالت والدين همسر

[/TD]

[TD]6.68

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]14

[/TD]

[TD]اختلاف نظر در اعتقادات مذهبي

[/TD]

[TD]5.83

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]15

[/TD]

[TD]نارضايتي از اعتياد همسر

[/TD]

[TD]5.02

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]16

[/TD]

[TD]دخالت والدين خود

[/TD]

[TD]4.1

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=colspan: 3]* X2=185, df=15, p=0.000

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

جدول فوق آزمون فريدمن را براي رتبه‌بندي عوامل مشكل‌ساز از ديد زنان نشان مي‌دهد. نتيجه آزمون فريدمن (X2=185, df=15, p=0.000) نشان دهنده معني‌داري رتبه‌بندي ارائه شده است. مطابق اين رتبه‌بندي، «عدم توانايي حل اختلاف» مهم ترين عامل مشكل‌ساز و «دخالت والدين خود» كم‌اهميت‌ترين عامل مشكل‌ساز بوده اند.

 

3)علل طلاق

 

 

جدول 10. توزيع فراواني درصد علت طلاق به همراه نتايج آزمون خي دو

 

اعتياد بيماري روحي عدم مسئوليت پذيري مشكل اقتصادي دخالت اطرافيان ورود شخص ديگر عدم بلوغ فكري تفاوتهاي فرهنگي ضرب و شتم عدم مهارت ارتباطي ساير موارد

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD][/TD]

[TD]اعتياد

[/TD]

[TD]بيماري روحي

[/TD]

[TD]عدم مسئوليت پذيري

[/TD]

[TD]مشكل اقتصادي

[/TD]

[TD]دخالت اطرافيان

[/TD]

[TD]ورودشخص ديگر

[/TD]

[TD]عدم بلوغ فكري

[/TD]

[TD]تفاوتهاي فرهنگي

[/TD]

[TD]ضرب و شتم

[/TD]

[TD]عدم مهارت ارتباطي

[/TD]

[TD]ساير موارد

[/TD]

[TD]جمع

[/TD]

[TD]X2

[/TD]

[TD]df

[/TD]

[TD]p

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]فراواني

[/TD]

[TD]56

[/TD]

[TD]73

[/TD]

[TD]45

[/TD]

[TD]19

[/TD]

[TD]18

[/TD]

[TD]22

[/TD]

[TD]63

[/TD]

[TD]22

[/TD]

[TD]6

[/TD]

[TD]146

[/TD]

[TD]22

[/TD]

[TD]492

[/TD]

[TD]356.4

[/TD]

[TD]10

[/TD]

[TD]0.000

[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD]درصد

[/TD]

[TD]11.4

[/TD]

[TD]14.8

[/TD]

[TD]9.1

[/TD]

[TD]3.9

[/TD]

[TD]3.7

[/TD]

[TD]4.5

[/TD]

[TD]12.8

[/TD]

[TD]4.5

[/TD]

[TD]1.2

[/TD]

[TD]29.7

[/TD]

[TD]4.5

[/TD]

[TD]100

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

جدول فوق توزيع فراواني درصد علل مختلف اختلاف زوجين را به همراه با نتايج آزمون خي دو نشان مي‌دهد. آزمون خي دو براي بررسي معني داري فراواني‌هاي مشاهده شده بكار رفته است.

نتيجه آزمون خي دو (X2=356.4, df=10, p=0.000

 

بحث و نتيجه‌گيري

متغيرهاي جمعيت شناختي مي‌تواند نيمرخي از افرادي كه طلاق گرفته‌اند را در مقايسه با كساني كه در ازدواج‌هاي سالم باقي مانده‌اند ايجاد كند (كلارك و برينگتون1، 1999، وايت2، 1990)، همچنين اين متغيرها با علت‌هاي خاص داده شده براي شكست زناشويي نيز همبسته هستند (كلارك و برينگتون، 1997، راجرز و آماتو3،1997، كاندك4، 1993).

يكي از اين متغيرها «سن ازدواج» است. ازدواج در سن پايين يك عامل خطر در ازدواج است، زيرا معمولاً همراه با منابع تحصيلي، مالي، شخصي و بين شخصي پايين است كه مي‌تواند دامنه¬اي از مشكلات زناشويي را همراه داشته باشد و به علاوه يافتن راه‌حل‌هايي براي تنش‌هاي زناشويي را نيز محدود مي‌كند (كودك، 1993، وايت، 1990). كساني كه در سنين پايين ازدواج مي‌كنند شايد به قدر كافي بالغ نشده‌اند كه نيازهاي عاطفي خود را برآورد كنند و ارزش‌هاي اين افراد نيز در طي زمان و با بزرگ شدن آنها تغيير مي‌كند و در نتيجه پس از مدتي منجر به احساساتي از ناسازگاري و ناهماهنگي بين اين زوجين مي‌شود (گاتمن، 1994، ولرستين، 1996). مطابق جدول 1 در اين پژوهش مشخص شد كه بيشترين تعداد متقاضيان داراي سن بين 20 تا 30 و پس از آن سن زير 20 سال بودند و كمترين تعداد داراي سن بالاي 40 سال بودند.

اين يافته‌ها با پژوهش گاير (2010) بر روي مسلمان مطلقه آمريكايي، پژوهش انجام شده در دانشگاه يوآي اي (2010) بر روي زوجين اماراتي و پژوهش انجام شده بر روي زوجين مطلقه استراليايي (1999) هماهنگ است. در اين پژوهش‌ها نيز مشخص شد كه بالاترين تعداد مطلقه‌ها متعلق به گروه سني 20 تا 40 سال بودند.

متغير جمعيت‌شناختي ديگر «مدت ازدواج» است. پژوهش‌ها نشان داده‌اند كه اكثريت طلاق‌ها در 5 سال اول زندگي اتفاق مي‌افتد. در واقع سال‌هاي اوليه ازدواج سال‌هاي بحراني ازدواج است كه در آن اكثر تعارضاتي كه پايه ازدواج را مي‌لرزاند اتفاق مي‌افتد. البته برخي مشكلات نيز با پيشرفت ازدواج، به وجود مي‌آيند، براي نمونه ارزش‌ها و آرزوهاي زوجين كه در طي زمان دگرگون مي‌شوند و همسر ديگر پاسخگوي آن نيازها نمي‌تواند باشد (كاسلو و رابينسون5، 1996). مطابق جدول 2 در اين پژوهش نيز مشخص شد كه بيشتر متقاضيان طلاق در 5 سال اول زندگي زناشويي خود مراجعه كردند. اين مسئله نشان‌دهنده نياز همسران براي تلاش بيشتر جهت حمايت، تقويت و رشد ارتباط در اين سالها مي‌باشد.

متغير جمعيت شناختي ديگر «ميزان تحصيلات» است. سطوح بالاتر تحصيلات اغلب باعث ايجاد فرصت‌هاي شغلي و درآمد بالاتر مي‌شود كه اين مسائل نيز باعث فراهم شدن منابع شخصي، انتخاب‌ها و فرصت‌هاي بهتر جهت زندگي مي‌شود. تحصيلات پايين يكي از فاكتورهاي مخاطره‌آميز در ازدواج است (آماتو و راجرز، 1997، سارانتاكوس، 1994، وايت 1990). مطابق جدول 3 در اين پژوهش مشخص شد كه اكثر متقاضيان طلاق، ديپلم و پس از آن زير ديپلم بودند و افراد بالاي ديپلم كمترين تعداد متقاضيان را تشكيل مي‌دادند.

متغير جمعيت شناختي ديگر «اشتغال زنان» است. ادبيات پژوهش در قضاوت در مورد اين مسئله كه آيا شغل و درآمد زنان به ثبات روابط زناشويي آنان كمك مي‌كند يا خود، مسئله‌اي براي تشويق به طلاق مي‌شود متفاوت است (وايت، 1999، گرين استين6، 1995). مطالعات مختلفي نشان مي‌دهند زناني كه ساعات زيادي را به شغل خويش اختصاص مي‌دهند احتمال بالاتري براي طلاق دارند (براچر7 و همكاران،1993، گرينستين، 1990، سوات8، 2001). اين مسئله مي‌تواند دلايل متعددي داشته باشد، براي نمونه اشتغال زنان سبب افزايش اعتماد به نفس، استقلال رواني- اجتماعي و استقلال مالي در آنان مي‌شود و بنابراين تصميم‌گيري براي طلاق را آسان‌تر مي‌كند، همچنين اشتغال زنان شايد مخالف انتظارات سنتي نقش باشد كه بر نقش زنان به عنوان خانه‌دار تأكيد مي‌كند، لذا اين مسئله مي‌تواند منجر به بروز اختلافات و رقابت بين زوجين شود يا تهديدي براي نقش شوهر به عنوان تامين‌كننده اصلي زندگي باشد (پارسون9، 1949، ونوي و پيليبر10، 1992). از طرفي برخي پژوهش‌ها نشان‌دهنده سودمند بودن اشتغال زنان براي سلامت رابطه مي‌باشند، زيرا موجب بدست آوردن حمايت اجتماعي و فرصت‌هايي براي موفقيت در آنان مي‌شود و به علاوه چنانچه درآمد زنان براي تشكيل يك زندگي مستقل كافي نباشد اما باعث ايجاد يك درآمد اضافه براي زندگي شود، به وسيله افزايش انتخاب‌ها و كاهش فشارهاي مالي و تنش‌هاي بعدي آن در ارتباط از شكست ازدواج جلوگيري مي‌كند (اونو11، 9981). همچنين فعاليت‌هاي شغلي مي‌تواند به عنوان عاملي عمل كند كه اشتغالات ذهني منفي زنان را كاهش مي‌دهد و باعث افزايش حضور در جامعه، مهارت‌ها و سازگاري اجتماعي در آنان مي‌شود. در واقع با افزايش فعاليت‌هاي شغلي، توجه به خود و نشخوارهاي فكري و وسواس‌گونه در زنان كاهش مي‌يابد (فاطمي و همكاران، 2010). مطابق جدول 4 در اين پژوهش مشخص شد اكثر زنان مراجعه‌كننده براي طلاق فاقد شغل بودند. اين يافته‌ها نيز با يافته‌هاي اونو (1998) و فاطمي و همكاران (2010) كه مشخص شد اشتغال زنان براي بهبود رابطه مي‌تواند مفيد باشد، همسو است.

يك نكته قابل توجه در اين يافته‌ها اين بود كه اكثر متقاضايان طلاق قبل از مراجعه به دادگاه براي حل مشكل خويش به يك مشاور يا متخصص مراجعه نكرده بودند (جدول 5) و البته درصدي از آنان نيز كه مراجعه به متخصص داشتند تنها يك يا دو جلسه و به تنهايي براي مشاوره مراجعه كرده بودند و اكثرا نيز زنان مراجعه‌كننده بودند. اين مسئله نشان‌دهنده اين نكته است كه فرهنگ استفاده از مشاوره جهت حل مشكل در جامعه وجود ندارد و زوجين به محض بروز مشكل در زندگي زناشويي خود در جنگ قدرت افتاده و متوسل به اقدامات قانوني مي‌شوند. اين يافته‌ها همسو با پژوهش‌هاي ولكات و برنز (1968) مي‌باشد. اين پژوهشگران معتقدند زنان بيش از مردان احتمال دارد در جستجوي كمك يا مشاوره براي حل مشكلات خويش باشند و البته دليلي كه ذكر مي‌كنند اين است كه به طور فرهنگي، زنان شايد نسبت به مردان بيشتر آمادگي آشكار كردن احساسات خود را داشته و بدون از دست دادن عزت نفس خود راحت تر در جستجوي كمك در حل مشكلات خويش برمي آيند.

يافته ديگر در اين پژوهش مطابق جدول 6 اين است كه زنان بيشتر متقاضي طلاق بودند. اين نتايج نيز همسو با پژوهش‌هاي ديگر در مورد طلاق است كه زنان بيشتر آمادگي ترك ارتباط را داشته يا متقاضي طلاق بودند (بلك12 و همكاران، 1991). تحقيقات نشان داده با وجود اينكه زنان بيش از مردان در طلاق متضرر مي‌شوند اما اكثر متقاضيان طلاق در بيشتر جوامع و موقعيت‌ها، زنان هستند. دلايل متعددي براي اين مسئله وجود دارد. براي نمونه زنان نسبت به كيفيت‌هاي صميمانه روابط زناشويي، تمايل و حساسيت بيشتري دارند و البته به دليل متحمل شدن مسئوليت‌هاي بيشتر براي وظايف خانه‌داري و بچه داري، بيشتر مستعد ترك يك رابطه غيرصميمانه مي‌باشند (تامپسون و والكر13، 1989). همچنين معمولاً همسري كه خواهان طلاق است شريك خود را مجبور مي‌كند متقاضي طلاق باشد چون به اين ترتيب زيان كمتري از نظر قانوني متوجه او مي‌شود (ميگنوت14، 2005). اين مسئله به ويژه در مورد زوجين ايراني صادق است. اگرچه ممكن است مردان خواهان طلاق باشند اما به دليل مسائل مالي و مهريه ظاهراً متقاضي طلاق نمي‌باشند.

مسئله ديگر مورد بررسي در اين پژوهش «عوامل مشكل‌ساز» از ديد زوجين مراجعه‌كننده براي طلاق بود. با توجه به جدول7، عدم توانايي حل اختلاف ، اولين عامل مشكل‌ساز از ديد زوجين بود، پس از آن حرف‌هاي تحقيرآميز از جانب همسر و نارضايتي از روابط و عدم درك از جانب همسر، مشكل‌سازترين عوامل در بروز طلاق تلقي شد. اين عوامل جزء مهارت‌هاي ارتباطي است. پژوهش‌ها نيز مشخص كرده‌اند كه 90% زوجين آشفته، ناتواني در برقراري ارتباط و حل تعارض را به عنوان مشكل اصلي بيان مي‌كنند (گاتمن و لونسون،2000). اين مسئله، لزوم آموزش مهارت‌هاي ارتباطي از جمله ابراز فعالانه¬ محبت و ساير عواطف مثبت، چگونگي صحبت كردن و ابراز خواسته‌ها و به دنبال آن گوش كردن به حرف‌هاي همسر، بحث در مورد مشكلات و چگونگي حل اختلاف و تعارض را به زوجين قبل از درگير شدن آنان در تعاملات نامناسب و بدكاركرد مشخص مي‌كند.

نكته قابل توجه در بررسي عوامل مشكل‌ساز در اين پژوهش اين است كه مطابق جدول 8 از ديد مراجعان مرد (زوج) پس از عوامل ناتواني در حل اختلاف و حرف‌هاي تحقير‌آميز از جانب همسر، دخالت والدين زوجه مهمترين عامل مشكل‌ساز تلقي شده است. اين مسئله نشان دهنده عدم تمايز دختران از خانواده‌هاي اصلي خود مي‌باشد كه باعث بروز دخالت خانواده‌ها در زندگي زناشويي زوجين مي‌شود (يونسي، 1387). همچنين مطابق جدول 9 از ديد مراجعين زن (زوجه) پس از عامل ناتواني در حل اختلاف و عدم درك از جانب همسر، نحوه ابراز عشق و احساسات، مهمترين عامل مشكل‌ساز تلقي شده است، در حالي كه از ديد مراجعين مرد، اين عامل مرتبه نهم را در عوامل مشكل‌ساز دارا بود. اين مسئله نيز نشان دهنده نياز زنان به ابراز عشق و محبت كلامي و غير كلامي از جانب همسر و نياز به آموزش مردان براي ابراز عشق و محبت به طور صحيح به همسر خويش مي‌باشد. عليرغم تاكيد فرهنگ اسلامي بر نحوه ابراز محبت به همسران و تاكيدات شديد در اين زمينه از طرف منابع اسلامي (يونسي 1387) متاسفانه تحقق اين امر در ايران با مشكلاتي مواجه است.

نكته مهم ديگر اين كه در اين پژوهش عدم رضايت از روابط جنسي مرتبه دهم را در عوامل مشكل‌ساز دارا مي‌باشد(جدول 7) و اين مسئله نشان‌دهنده اين است كه چنانچه زوجين بتوانند ارتباط عاطفي صحيح و رضايت بخشي با يكديگر برقرار كنند، رضايت جنسي نيز به دنبال آن ايجاد خواهد شد و روابط جنسي به تنهايي نمي‌تواند علت فروپاشي زندگي باشد. اين نتيجه با يافته‌هاي پژوهش انجام شده توسط انجمن خانواده استراليا (1999) هماهنگ است. در آن پژوهش نيز مشخص شد كه تنها بخش كوچكي از پاسخ دهنده‌ها ،ناسازگاري جنسي را به عنوان علت اصلي طلاق ذكر كردند.

مسئله ديگر مورد بررسي در اين پژوهش بررسي علل طلاق مي‌باشد. مطابق جدول 10 يافته‌هاي پژوهش نشان مي‌دهد كه عدم مهارت‌هاي ارتباطي نسبت به ساير علل طلاق، رتبه بالاتري داشته است. مهارت‌هاي ارتباطي بخش مهمي از زندگي است كه در تلخ‌كامي‌ها و شادكامي‌هاي افراد نقش بسزايي دارد، اما در آموزشهاي رسمي چيزي درباره آن گفته نمي‌شود. اكثر اختلافات و مشاجراتي كه در زندگي زناشويي رخ مي‌دهند به علت فاصله گرفتن از اصول ارتباط صحيح رخ مي‌دهند. (هيت لر، ترجمه اكرمي، 1388).

تعامل ضعيف ،درك زوجين را از يكديگر كاهش مي‌دهد و باعث مي‌شود همسران نتوانند از يكديگر حمايت كرده و براي ارضاي نياز يكديگر تلاش كنند. الگوهاي ارتباطي نامطلوب موجب مي‌شود مسائل مهم رابطه، حل نشده باقي مانده و لذا اين مسائل غالباً منبع تعارض‌هاي تكراري مي‌شوند (هالفورد، ترجمه تبريزي و همكاران، 1383). به عبارتي تعاملات منفي با كاهش جنبه‌هاي مثبت ازدواج مانند رضايت، تعهد، دوستي و اعتماد در رابطه، احتمال طلاق را افزايش مي‌دهد.

از طرفي مهارتهاي ارتباطي كه توانايي‌هاي اختصاصي هستند به افراد كمك مي‌كنند تا در پيامهايي كه به صورت نمادين به شخص ديگر مي‌رسانند، با كفايت عمل كنند و احساسات مثبت و لذت بخشي در طرف مقابل ايجاد كنند (كارني و برادبري، 2000). در واقع مهارتهاي ارتباطي به افراد كمك مي‌كند در موقعيت‌هاي كشمكش زا، به جاي استفاده از رفتارهاي منفي و تشنج زا مانند انتقاد، سرزنش، طعنه، زخم زبان و ... از شيوه‌هاي سازنده تري استفاده كنند و تعارضات موجود در رابطه را با به كارگيري روش‌هاي مثبت و استفاده كمتر از تعاملات منفي مديريت كنند و فضايي ايجاد كنند كه در آن فرصت بيشتري براي خود افشايي و توافق در مورد مشكلات خانواده وجود دارد. (جانسون، 2003).

 

پيشنهادات

با توجه به يافته‌هاي پژوهش، پيشنهاد مي‌شود همانند ساير آزمايشاتي كه قبل از ازدواج بايد انجام گيرد، مشاوره قبل از ازدواج نيز اجباري شده تا جوانان از خطرات و چالش‌هايي كه پس از ازدواج ممكن است با آن مواجه شوند، آگاه شده و مهارت‌هاي ارتباطي و زناشويي لازم براي يك زندگي را فراگيرند. به علاوه لزوم آموزش والدين دختر و پسر قبل از ازدواج براي آشنايي با بعضي از آسيب‌هاي ازدواج نيز بايد مورد تاكيد قرار گيرد. در همين راستا، داشتن كلاس‌هاي آموزش مهارت‌هاي ارتباطي براي دانشجويان و دانش‌آموزان جهت آمادگي براي ازدواج توصيه جدي مي‌گردد. همچنين توصيه مي‌گردد كه حضور در اين برنامه‌هاي آموزشي براي دختران و پسران قبل از ازدواج اجباري گردد.

همچنين با توجه به اينكه حضور زوجين پس از پيدايش اختلاف در دادگاه‌ها و تشكيل پرونده عليه يكديگر سبب ايجاد جنگ قدرت بين آنها شده و رفع اختلاف و ايجاد سازش بين آنان بسيار مشكل مي‌شود، پيشنهاد مي‌شود زوجين قبل از هرگونه تشكيل پرونده قانوني ملزم به استفاده از مشاوره توسط افراد متخصص شوند و سپس اجازه تشكيل پرونده به آنان داده شود.

 

 

پي‌نوشت:

. Clark & Brington

2. White

3. Amato

4. Kundek

5. Kaslow & Robinson

6. Greenstein

7. Bracher

8. South

9. Parsons

10. Vannoy & Philliber

11. Ono

12. Belk

13. Thompson & Walker

14. Mignot

 

 

 

منابع

 

• ديواندري، حسن (1378). بررسي استرسورهاي رواني- اجتماعي محور چهارگانه DSM-IV در دانشجويان دانشگاه سبزوار. پايان‌نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي.

• رشاد،علي اكبر(1389).پيامدها و عوارض اعتياد.سايت

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.

• ستوده،هدايت اله؛بهاري،سيف اله(1386).آسيب شناسي خانواده.انتشارات نداي آريانا.

• گلدنبرگ،ايرنه؛ گلدنبرگ،هربرت. خانواده درماني. ترجمه سيامك نقشبندي و حسيني شاهي برواتي(1382). نشر روان.

• هالفورد، كيم. زوج درماني كوتاه‌مدت. ياري به زوجين براي كمك به خود. ترجمه مصطفي تبريزي و همكاران(1384). تهران. انتشارات فرا روان.

• هيت لر،سوزان.معجزه گفتگو.ترجمه اكرم اكرمي(1388).انتشارات صابرين.

• يونسي،سيدجلال(1387).درمان ناهنجاريهاي رواني در كودكان،نوجوانان و خانواده ها.انتشارات دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي.

• يونسي،سيدجلال(1388).مديريت روابط زناشويي، آسيب‌ها و راه حل‌ها در روابط زناشويي. نشر قطره.

 

- Amato, P. & Rogers, S. (1997), 'A longitudinal study of marital problems and subsequent divorce', Journal of Marriage and the Family, vol. 59, pp. 612-624.

-Black, L., Eastwood, M., Sprenkle, D. & Smith, E. (1991), 'An exploratory analysis of the construct of leavers versus left as it relates to Levinger's social exchange theory of attractions, barriers, and alternative attractions', Journal of Divorce and Remarriage, vol.15, pp. 127-140.

- Bradbury, T. N (1998). The developmental course of marital dysfunction. NewYourk: Combridge university press.

 

-Bracher, M., Santow, G., Morgan, M. and Trussel, J.(1993). Marital dissolution in Australia: Models and explanations. Population Studies, 47, 403–425.

 

- Brown, E. M. (1991). Patterns of infidelity and their treatment. New York:Brunner/Mazel.

- Burns, A. (1984), 'Perceived cause of marriage breakdown and conditions of life', Journal of Marriage and the Family, vol. 46, pp. 551-562.

- Clarke, L & Berrington, A. (1999), 'Socio-demographic predictors of divorce', in Simons, J. (ed.) High Divorce Rates: The State of the Evidence on Reasons and Remedies: Reviews of Evidence on the Causes of Marital Breakdown and the Effectiveness of Policies and Services Intended to Reduce its Incidence, , Research Series, vol. 1, pp. 1-38. Lord Chancellor's Department, London.

- Cleek, M. & Pearson, T. (1985), 'Perceived cause of divorce: an analysis of interrelationships', Journal of Marriage and the Family, pp. 179-183.

-Esterberg,K.G.,Moen,P.,Dempster,Maccin,D.(1994).Transition to divorce:A life- course approach to women’s marital duration and dissolution.The Sociological Quarterly,35,289-307.

 

-Fatemi,A.Younesi,J.Azkhosh,M.Askari,A.(2010).Comparison of dysfunctional attitudes and social adjustment among infertile employed and unemployed woman in Iran.International Journal of Psycology,45(2),140-146.

 

-Ghayyur , Taha (2010). Marriage: Conflict, Divorce in the Muslim Community: 2010 Survey Analysis. Copyright © 2010 Sound Vision Foundation,

 

- Glass, S. P., & Wright, T. L. (1997). Reconstructing Marriages after the trauma of

infidelity. Clinical Handbook of Marriage and Couples Intervention. New York:

Wiley & Sons.

 

- Glezer, H. (1994), 'Family backgrounds and marital stability', Threshold, vol. 43, pp. 16-19.

-Greenstein, T. N. (1990). Marital disruption and the employment of married women. Journal of Marriage and the Family, 52, 657–676.

- Kurdek, L. (1993), 'Predicting marital dissolution: a five-year prospective longitudinal study of newlywed couples', Journal of Personality and Social Psychology, vol.64, no. 2, pp. 221-242.

- Kurdek, L. (1998), 'The nature and predictors of the trajectory of change in marital quality over the first four years of marriage for first-married husbands and wives', Journal of Family Psychology, vol. 12, no. 4, pp. 494-510.

- Gottman, J. (1994), What Predicts Divorce? The Relationship Between Marital Process and Marital Outcomes, Lawrence Erlbaum, New Jersey.

-Gottman,G.V. Levenson,R. W.(2000).The timing of divorce.Predating when a couple will divorce over a 14 year period. Journal of Marriage and Family,62,737-745.

-Greenstein, T. N. (1990). Marital disruption and the employment of married women . Journal of Marriage and the Family, 52, 657–676.

- Greenstein, T. (1995), 'Gender ideology, marital disruption and the employment of married women', Journal of Marriage and the Family, vol. 57, pp. 31-42.

- Johnson, s (2003). The revolution in couple therapy.Journal of Marital and Family Therapy,29,348-365.

 

-Karney,B.P.Bradbury,T.N(2000).Attributions in marriage state or trait?Journal of Personality and Social Psycology,78,295-309.

- Kaslow, R. & Robinson, J. (1996), 'Long-term satisfying marriages: perceptions of contributing factors', American Journal of Family Therapy, vol. 24, no. 2, pp. 69 78.

- Kinnunen, U. & Pulkkinen, L. (1998), 'Linking economic stress to marital quality among Finnish marital couples', Journal of Family Issues, vol. 19, no. 6, pp. 705-724.

-Mignot,J,F(2005).Why is it women who file for Divorce? Jeffmignot@yahoo.com آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسکریپت دارید .

- Noller, P., Beach, S. & Osgarby (1997), 'Cognitive and affective processes in marriage', in Halford, K. & Markham, H. (eds) Clinical Handbook of Marriage and Couples Interventions, John Wiley and Sons, Chitchester UK.

-Ono,H (1998).Husbands and Wives resources and marital dissolution.Journal of Marriage and the Family.60:674-689.

-Parsons, T. (1949). The social structure of the family. In Anshen, R. (Ed.) The family: Its function and destiny. New York: Harper and Brothers, pp. 173–201.

-Root Causes of Divorce Lie in Poor Communication, Survey Finds (2010) .according a new survey commissioned by the UAE Marriage Fund.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
...

-Ruggles,S(1997).The rise of divorce and separation in the United States,1880-1990.Demograpy,34,455-466.

- Sarantakos, S. (1994), 'Trial cohabitation on trial', Australian Social Work, vol. 47, no. 3, pp. 13-25.

-South, S. J. (2001). Time-dependent effects of wives’ employment on marital dissolution. American Sociological Review, 66, 226–245.

 

- Spring, J. A. (1996). After the Affair: Healing the Pain and Rebuilding the Trust When a

Partner Has Been Unfaithful. New York: Harper Collins.

- Thompson, L. & Walker, A. (1989), 'Gender in families: women and men in marriage, work and parenthood, Journal of Marriage and the Family, vol. 51.

- Yeung, J. & Hofferth, S. (1998), 'Family adaptations to income and job loss in the U.S.', Journal of Family and Economic Issues, vol.19, no.3.

- Waite, L. (1998), 'Why marriage matters', in Strategies to Strengthen Marriage:What Do We Need to Know? What Do We Need To Do? , Family Impact Seminar Roundtable Meeting, Washington, DC.

- White, L. (1990), 'Determinants of divorce: a review of research in the eighties', Journal of Marriage and the Family, vol. 52, pp. 904-912.

- Wolcott, I. (1984), 'From courtship to divorce: unrealised or unrealistic expectations', in Proceedings, Vol.111, Marital Adjustment and Breakdown, Australian Family Research Conference, Australian Institute of Family Studies, Melbourne.

- Wallerstein, J. (1996), 'The psychological tasks of marriage: part 2, American Journal of Orthopsychyciatry, vol. 66, no. 2, pp. 217-227.

- Wolcott, I. & Glezer (1989), Marriage Counselling in Australia: An Evaluation, Australian Institute of Family Studies, Melbourne.

- Wolcott, Ilene; Hughes, Jody(1999). Towards understanding the reasons for divorce. Working paper No. 20 June 1999.Australian Institute of Family Studies.

 

-Vannoy,D;Philliber,W(1992).Wife’s employment and quality of marriage.Journal of Marriage and the Family.54,387-398منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...