mim-shimi 25686 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۲ امروز سه تایی(من و مینا و فاطمه) رفتیم نیکوصفت و البته قبلشم پارک لاله خیلی خوب بود جای مریم و صبا خالی 23 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۳ درود یه روز خوب و عالی همراه با فاطمه ی عزیزم:hapydancsmil: جای دوستان همیشگی واقعا خالی بود و لحظه به لحظه بیادتون بودیم اینم ناهارمون در یک جای بسیار شیک و مجلسی 93/01/10 کبابسرای بازارچه قدیمی شهر ری. 17 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۳ من بد جور دوباره هوس کباب کردم ........... بیا بازم برییییییییییییییم 4 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۳ سلامی دوباره ... 93/04/17 یهویی فاطمه زنگ زد بهم شروع کرد شلوغ بازی که میم شیمی میگه افطار بریم بیرون و.... بعد از جستجوهای فراوان اینکه کجا بریمُ کی بریمُ چی بخوریمَ و ... به این نتیجه رسیدیم که رستوران هتل پارسیان و رزرو کنیم برای 24تیر ========== یک هفته بعد مورخ 93/04/24 من و فاطمه زودتر به سمت هتل حرکت کردیم چون من یکم خرید داشتم گفتم تنهایی نرم فاطمه رو گول زدم که بیا با من بریم اونم سریع گول خورد و اومد:gnugghender: بنابراین جریان (که قرا بود میم شیمی و فاطمه با هم برن ) دیگه میم شیمی خودش تنها اومد بعد از انجام خرید های من رفتیم جلو هتل منتظر سرکار خانم میم شیمی ، حالا هی منتظر شو که ایشون تشریف بیارن خلاصه بعد سبز شدن ما ایشون تشریف فرما شدنبعد از مراسم مرسوم ماچ و بوسه رفتیم داخل هتل و فضای باز و انتخاب کردیم و نشستیم حالا هی منتظر شو اذان بده مگه میدهبـــــــــــله بالاخره یه صداهایی به گوش رسید بعد از خوردن افطار (جاتون خالی خیلی خوشمزه بود ):gnugghender: یکم از اینور اونور حرف زدیم و گفتیم برامون شام بیارن بعد از شام هم که تقریبا ساعت 10:30تموم شد به سمت منزل حرکت کردیم جای تمام دوستانی که نبودند سبز مریم نازنین که خیلی یادش کردیم صبا گل که دقیقه 90 یه مشکلی براش پیش اومد نتونست بیاد و .... تشکر از تمام دست اندر کاران و پرسنل رستوران نارون و.... خلاصه یه شب عالی با دوستان عالی ... تا برنامه بعدی شما عزیزان رو بخودتون میسپارم 12 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۳ وای که چقد خوب بووووووووووووود بچه ها دمتون گرم .... خدایی خیلی خوش گذشت :hapydancsmil: 5 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۳۹۳ دلم واستون عجیب تنگ شدهههههههه 5 لینک به دیدگاه
استرالیا 2015 1460 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد، ۱۳۹۳ منم میخوام عضو این گروه بشم ، مدارک چیا میخواد؟ 1 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد، ۱۳۹۳ منم میخوام عضو این گروه بشم ، مدارک چیا میخواد؟ کارت ملی ، شناسنامه ، زضایت نامه ی ولی ، تاییدیه ی بچه های گروه رد پا 3 لینک به دیدگاه
استرالیا 2015 1460 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 مرداد، ۱۳۹۳ کارت ملی ، شناسنامه ، زضایت نامه ی ولی ، تاییدیه ی بچه های گروه رد پا پس اگه میشه شما همون تاییدیه رو اول بگیرید بعد اگه اوکی بود من برم بقیه مدارک رو بیارم الکی تو زحمت نیفتم راستی ازمایش DNA برای تعیین جنسیت لازم نیست؟ پسر هم میتونه عضو گروه بشه؟ 1 لینک به دیدگاه
e.t 1423 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مهر، ۱۳۹۳ این دستنبد ها رو برای صبای نازنینم بافتم ( همین امروز ) تقدیم به تو دختر نازنین پیش من محفوظ اند تا ببینمت چه بافتای نازی افرین به این سلیقه و هنر 6 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 دی، ۱۳۹۳ درود مورخ 93.10.01 یه روز خوب و بیاد ماندنی برای من و فاطمه عزیز:heartshape2: جای بقیه دوستان خیلی خالی بود کلی بیادتون بودیم ---- از صبح ساعت 10 زدیم بیرون و مثل همیشه قرارمون همون جای همیشگی ( تجریش ) بود رفتیم امامزاده و بعدش قدم زدن تو بازارچه و خرید های خانم خونه خیلی زود گشنه شدیم و رفتیم که ناهاربخوریم جاتون خالی :gnugghender: بعد از ناهار هم طبق معمول همیشه و بساط همیشگی به راه بود یه آقایی میز کناریمون بود داشت چای می نوشید فاطمه یه نگاه به چای آقاهه می کرد ( البته بیشتر مد نظرش لیوان چای بود ) یه نگاه بمن و من تسلیم نگاه اش شدمُ چای هم سفارش دادیم ! صبا هم قرار بود بیاد که متاسفانه کاری براش پیش اومد و نتونست برسه .. روز خیلی خوبی بود خوش گذشت :hapydancsmil: 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۳ درود مورخ 93.10.01 یه روز خوب و بیاد ماندنی برای من و فاطمه عزیز:heartshape2: جای بقیه دوستان خیلی خالی بود کلی بیادتون بودیم ---- از صبح ساعت 10 زدیم بیرون و مثل همیشه قرارمون همون جای همیشگی ( تجریش ) بود رفتیم امامزاده و بعدش قدم زدن تو بازارچه و خرید های خانم خونه خیلی زود گشنه شدیم و رفتیم که ناهاربخوریم جاتون خالی :gnugghender: بعد از ناهار هم طبق معمول همیشه و بساط همیشگی به راه بود یه آقایی میز کناریمون بود داشت چای می نوشید فاطمه یه نگاه به چای آقاهه می کرد ( البته بیشتر مد نظرش لیوان چای بود ) یه نگاه بمن و من تسلیم نگاه اش شدمُ چای هم سفارش دادیم ! صبا هم قرار بود بیاد که متاسفانه کاری براش پیش اومد و نتونست برسه .. روز خیلی خوبی بود خوش گذشت :hapydancsmil: مینــــــــــا عاشقتم من:heartshape2: کلـــی خوب بودو خوش گذشت .... ممنون که اومدی ! اون چای هم خیلی چسبید دم شما گرم خانووووووووووم .... دوستت میدارم خفن :hapydancsmil: 3 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۳ مینــــــــــا عاشقتم من:heartshape2: کلـــی خوب بودو خوش گذشت .... ممنون که اومدی ! اون چای هم خیلی چسبید دم شما گرم خانووووووووووم .... دوستت میدارم خفن :hapydancsmil: قربونت عزیزم :hapydancsmil: شماااا جوون بخواه .... نوش جونت من بیشتر :heartshape2: + هنوز سر حرف ام هستم هاا شالُ و این حرفا 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۳ قربونت عزیزم :hapydancsmil: شماااا جوون بخواه .... نوش جونت من بیشتر :heartshape2: + هنوز سر حرف ام هستم هاا شالُ و این حرفا مهدی میگفت چیه که انقدر جدی دارید بهم تعارف میکنید !؟!؟ 3 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۷ رد پا ما شاید تو دنیای مجازی کم شده باشه ولی با تمام گرفتاری ها رابطه حقیقی حفظ کردیم بله تصمیم گرفتیم بریم شیراز شلوغ پلوغ بود نشد بریم اینطور بود که بار و بندیلُ جمع کردیمُ زدیم به جاده و رسیدیم به اولین شهر خشتی جهان [h=1]Yuhana@[/h] [h=1]M!Zare@[/h] باشد که سفرهای بیشتری با هم تجربه کنیم لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۷ مهدی میگفت چیه که انقدر جدی دارید بهم تعارف میکنید !؟!؟ جات خالی بود دختر لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده