MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۲ من عاشقانه دوستش داشتم، و او عاقلانه طَردم کرد… منطق او، حتی از حماقت من، احمقانهتر بود! 12 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۲ دلم گرفته دلم عجیب گرفته وهیچ چیز نه این دقایق خوشبو .که روی شاخه ی نارنج میشود خاموش. نه این صداقت حرفی.که درسکوت میان دوبرگ این گل خوشبوست. نه.هیچ چیزمراازهجوم خالی اطراف نمیرهاند وفکرمیکنم که این ترنم مرموز تاابد شنیده خواهدشد" 13 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۲ حرف های دلم را هرگز کسی نمیفهمد،فقط روزی مورچه ها خواهندفهمید...! روزی که در زیر خاک گلویم رابه تاراج میبرند... 13 لینک به دیدگاه
minoo_mn 1740 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۲ زن ظريف است نه ضعيف .... زن گرچه مي شکند با تلنگر کوچکي از فقدان احساس .... اما مي ايستد در برابر طوفان هاي سهمگين روزگار .... 11 لینک به دیدگاه
Mahdi Eng 22940 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۲ ﻣــــﺮﺩﻡ ﺷــﻬﺮی ﻛﻪ ﻫـــﻤﻪ توش مــی ﻟﻨﮕﻨﺪ ... ﺑﻪ کســـی ﻛﻪ ﺭﺍﺳــﺖ ﺭﺍﻩ میره ، مــی ﺧﻨﺪن !!! 12 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۲ شكستن دل ،به شكستن استخوان دنده مى ماند... از بیرون همه چیز رو به راه است... اما هر "نفس" درد است كه میكشى... 10 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۲ عاشق که میشوی... مواطب خودت باش.. شبهای باقیممانده عمرت.. به این سادگیها صــــبح نخواهد شــــد!! 11 لینک به دیدگاه
Mahdi Eng 22940 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۲ انسان مجموعه ای از آنچه که دارد نیست؛ بلکه انسان مجموعه ای است از آنچه که هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد . 7 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۲ نسلی هستیم که روزها میخوابیم و شبها بیداریم... چون تاریکی شبهامون قابل تحمل تر از تاریکی روزهامونه!!!! 7 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۲ سالها بعد یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما آرزوی من برای خوشبختی تو, تو را در خواهد یافت ... و احساس خواهی کرد , اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تري و نخواهی دانست که چرا:icon_gol: 10 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ برای گریه انداختن من نیازی به داد و فریاد نیست بغض ِ لعنتی من این روزها با عـــــزیزم و جـــــانم هم می شکند 11 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۲ من همان دخترک غم زده ی دیروزم من همان کودک بی تاب برای بودن که دلش رادراندوه به زنجیرکشید وبه اندازه ی دل رنج کشید وبه اندازه ی بی معرفتی دردکشید 8 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را . 10 لینک به دیدگاه
Gandom.E 17805 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۲ خاک هر شب دعا کرد..از ته دل خدا را صدا کرد.. شب آخر دعایش اثر کرد..یک فرشته تمام زمین را خبر کرد.. خدا تکه ای از خاک را برداشت،آسمان را در ان کاشت خاک را توی دستش ورز داد،روح خود را به او قرض داد خاک توی دست خدا نور شد،پر گرفت از زمین دور شد.. راستی من همان خاک خوشبختم،من همان نورم.. پس چرا گاهی اوقات از خدا دورم؟؟؟! 9 لینک به دیدگاه
a_ghadimi 4539 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۲ شاگرد از استادش پرسید: عشق چیست؟ استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما هنگام عبور از گندم زار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی. شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه اوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلوتر میرفتم خوشه های پر پشت تری می دیدم و به امید پیدا کردن پر پشت ترین تا انتهای گندم زار رفتم. استاد گفت: عشق یعنی همین! 8 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۲ مـــن شـــــاه شطـــرنجـــم... تخریب میکنم آنچه را که نمی توانم باب میلم بسازم. . آرزو طلــب نمیکنم...آرزو میسازم... لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکــر میکنی، من همانی ام که حتی فکرش را هم نمی توانی بکنی .. لبخند میزنم و او فکر میکند با...زی را برده و هرگز نمی فهمد با هر کسی رقابت نمی کنم . زانو نمیزنم.. حتی اگر سقف آسمان ،کوتاهتر از قد من باشد! من زانو نمیزنم.. . حتی اگه همه دنیا روی زانو هایشان راه بروند.. من زانو نمیزنم... گیرم که باخته ام ، هیچ کس مرا نمی تواند از صفحه بازی بیرون کند جز خداوند ، من شاه شطرنجم 4 لینک به دیدگاه
a_ghadimi 4539 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۲ غمش در نهانخانه دل نشيند به نازي كه ليلي به محمل نشيند به دنبال محمل چنان زار گريم كه از گريه ام ناقه در گل نشيند خلد گر به پا خاري، آسان برآرم چه سازم به خاري كه در دل نشيند؟ پي ناقه اش رفتم آهسته، ترسم غباري به دامان محمل نشيند مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي ز بامي كه برخاست، مشكل نشيند عجب نيست خندد اگر گل به سروي كه در اين چمن پاي در گل نشيند بنازم به بزم محبت كه آن جا گدايي به شاهي مقابل نشيند طبيب، از طلب در دو گيتي مياسا كسي چون ميان دو منزل، نشيند؟ طبیب اصفهانی 4 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۲ آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم ، شاید او تنهاتر از من باشد ... 10 لینک به دیدگاه
a_ghadimi 4539 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۲ نه تو می مانی و نه اندوه ... و نه هیچ یک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم ، و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت ، غصه هم می گذرد ، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ... لحظه ها عریانند ... به تن لحظه ی خود ، جامه ی اندوه مپوشان هرگز !! 6 لینک به دیدگاه
wat 1607 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۲ وقتی پروانه عشق در تاری بیفتد که عنکبوتش سیر باشد، تازه قصه ی زندگی آغاز شده است. زیرا دیگر نه می تواند پرواز کند و نه بمیرد....... 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده