mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 بهمن، ۱۳۹۲ سلام این هفته رو قرار بود یه سری کارای + به دردبخور انجام بدم کارای عقب افتادمو اما انگار نمیخواد قسمت بشه!!! باید بیشتر وقت بذارم برای کارایی که میتونه تو آیندم خیلی مفید باشه فردا میرم و تز ارشدمو فیکس میکنم که بچسبم بهش خیلی کار دارم حدایا کمکم کن(این شکلکو که می بینم یاد آقای سام میفتم) این کنکور ارشد کی تموم میشه بچه ها برگردن یه کم روحیمون باز شه؟ پارسال همچین روزایی چه حالی بود موفق باشین همتون براتون دعا میکنم دوشنبه 7بهمن92 ساعت 7:25 صبح 12 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۲ سلام ترم دوم هم شروع شد! مهم ترین نکته این ترم که امروز بهش رسیدم اینه که اول باید خوابمو تنظیم کنم دیشب که زوری 2 خوابم برد، صبح هم نزدیک بود خواب بمونم!!!! الانم انقد خوابم میاد، اما دارم تحمل میکنم که شب مثه آدم بخوابم چقد سخته...خدا دلم میخواد برم یه جا تمام انرژیمو خالی کنم جایی هست به نظرتون؟ شنبه12بهمن92 ساعت19:01شب 9 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۲ 45 دقیقه خوابیدم آخیش شنبه12دی92 ساعت20:32شب 10 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۲ سلام چقد دلم تنگ شده بود برا اینجا کارام دوباره داره زیاد میشه کلی برنامه تو سرم ه که میخوام انجام بدم.... البته خب برنامه های تفریحی تو اولویت هستن همیشه دلم بچه میخواد:||| جمعه25دی1392 ساعت 23:15 شب 9 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۲ حالم از خودم به هم میخوره....... یه آدم بی مصرف به دردنخورم!!! 27بهمن 4صبح 6 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۲ میخوام برا خودم باشم با خودم تنها باشم.... یکشنبه27بهمن ساعت16:28 بعدازظهر 7 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۲ همیشه دلم میخواست میتونستم از این متن های ادبی بنویسم مخصوصا برای مخاطب خاصم(از ته دل باشه، نه از اونا که انقد سختن که طرف نمیفهمه راجع به چیه، مال کیه، برا چی نوشته شده!!!!!) البته خیلی هم تلاش نکردم براش ولی با استعدادی که تو خودم سراغ دارم، اگه برم سمتش، نوشتم میشه پرفروش ترین نوشته طنز سال تا اینکه بشه یه نوشته ادبی حتی پیش پا افتاده عاشقتم - - - - - (اسم خودم بود، هول نشین) دوشنبه28بهمن92 حدود 11ظهر (کپی شده از تاپیک گاهنوشته ها) 6 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۲ حالم اصلا خوب نیس....... اصلا...... سه شنبه29بهمن92 1:51 صبح!!! 5 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۲ دیگه برام مهم نیس..... کی بخوابم! کی از خواب بیدار شم! وقتم ارزش داره یا نه! به کارام میرسم یا نه! .............. سه شنبه29بهمن92 2:27صبح 7 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۲ گاهی دلم برای خودم تنگ می شود وقتی حضور آینه کمرنگ می شود وقتی میانه ی بلوا سکوت دوست، در جان گوشهای کَرَم زنگ می شود گاهی که از پس تکرار بی سود لحظه ها، نجوای کوچیدن از قفس آهنگ می شود اینجا نه جای ماندن خوبان راستگوست هرکس که دم زند ز حق آونگ می شود نفرین بر این زمانه که در چرخ روزگار، هر لحظه صد خیانت و نیرنگ می شود در دستهای آلوده انسان قرن ما برگ برگ تاریخ پر از ننگ می شود وقتی که سخت غرقه ام در این سیر قهقرا آری، دلم برای خودم تنگ می شود…. محمدعلی بهمنی عجب شعری! دمت گرم استاد بهمنی عزیز سه شنبه29بهمن92 ساعت11 ظهر 8 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 بهمن، ۱۳۹۲ سلام امروز 30بهمن92 پایان فعالیت تو انجمن البته با داشتن سمت نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت ممنون از اینکه با استعفای من تو این شرایط موافقت شد فشار روم زیاده..خیلی زیاد!!! خستم و البته ناراحت از اینکه دقایق عمرم دارن میگذرن و من همینطور فقط نشستم گوش میدم به عقربه ثانیه شمار ساعت! بعضی وقتا هست آدم کلی وقت داره برای انجام دادن کاراش و نظم به زندگیش اما دقیقا همون وقتاس که همه چی دست به دست هم میده که آدم نتونه هیچ کدوم از برنامه هاشو انجام بده و همشون به اصطلاح میشن شب امتحانی ممنون و طلب حلالیت از همه دوستانی که تو این چندوقت کلی اذیتشون کردم، حرصشون دادم(زبونم یه کم تیزه دیگه!!!)، ناراحتشون کردم اگه ناخودآگاه تهمت یا توهینی هم بوده به بزرگی خودتون ببخشین همتونو دوس دارم دعا کنین هرچه زودتر به روال قبل برگردم مرسی چهارشنبه 30بهمن92 ساعت 19:43شب 11 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۲ سلام وای بعد این همه مدت که حالم رو به راه نبود، چقد خوشحالم چرا؟ چون بالاخره ترجمه 65 صفحه ای که یه ماهه سرش هستم و فکرمو مشغول کرده، تموم شد همین حالا آخیییییییییییییییییییییییییییییش راحت شدم هوررررررررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااا همتون جیگرین خدایا شکرت جمعه2اسفند92 ساعت17:19عصر 13 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۹۲ سلام زدم به سیم آخر هر آهنگی گوش میدم پشت سرهم!!! مهستی! مگه نمیدونی عیده! اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد! Baby let me love ya,love ya,love ya! ....................... :|||| حالم بده، نه؟؟؟ خدا آخر عاقبت هممون رو ختم به خیر کنه یکشنبه4اسفند92 ساعت22:39شب 10 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۹۲ سلام امروز و دیروز که کلاس نداشتم، کلی به خودم حال دادم رفتیم با بچه ها فیلمای جشنواره که دانشگاه اکران شد رو دیدیم دو تا برخورد کاملا متفاوت داشتن عوامل دو فیلم اولی "آذر، شهدخت، پرویز و دیگران" اصلا مهم نبود براشون که ما خوشمون اومده یا نه!!!! عوضش دومی "خط ویژه" محشر بود. کلی هم بهمون حال دادن و کیف کردیم برای چارشنبه بعدی هم بلیط "5ستاره" رو گرفتیم هرکی میخواد، بگه تا شنبه براش بخرم چهارشنبه7اسفند92 ساعت21:26 شب 10 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۲ حالم به هم میخوره از این شرایط! از احساس نا امنی تو جایی که دوس داری باشی، اما نمیتونی توش راحت باشی خودسانسوری رو دوس ندارم ازت متنفرم!!!! جمعه9اسفند92 ساعت 3:16 صبح 11 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اسفند، ۱۳۹۲ سلام یعنی جامعه دانشگاهی باید به شخصه!!! به من یکی بباله:||| کلا زدم تو فاز خوش گذرونی امروزم رفتیم "چ" رو دیدیم بشنوم یکی بگه دانشجویان آینده ساز، فرهنگ سازان جامعه، مردم با فرهنگ.......... ، با پشت دست صورتشو مرتب میکنم خب لامصبا بلیط بفروشین چرا رایگانش میکنین چرا گنجایش نداره سالنتون، بنر 5 متری میزنین تو خیابون هیچی دیگه با یه مکافاتی رفتیم داخل با اینکه از 90دقیقه قبل از شروع پشت در بودیم! بعد از پخش فیلم، علی ضیا اومد(مثلا مجری بود!) یه ذره حرکات غیرفرهنگی انجام داد(البته به اون جمعیت هم میخورد!!!) بعدش 3تا از بچه های مدرسه شین آباد که دچار سوختگی شده بودن، اومدن و بهشون هدیه دادن قرار بود استاد شهرام ناظری هم بیان که کسالت داشتن و نیمدن اینم از امروز ما فردا بیشتر خوش میگذره:gnugghender: سه شنبه13اسفند92 ساعت 20:06 دقیقه 9 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۲ سلام چقد خستم و خوابم میاد:||| آره....... مجبورم بیدار باشم چون بازی اسپانیا و ایتالیاس دیروز با دوستام رفتیم تیراندازی(با تفنگ) خیلی باحال بود به عنوان تجربه اول فکر کنم خیلی ضایع نبودم فیلم 5ستاره هم که قرار بود با حضور شهاب حسینی تو دانشگاه اکران بشه، به علت عدم هماهنگی برای سالن!!!! برگزار نشد آغاز نیمه دوم بازی نتیجه نیمه اول صفر - صفر چهارشنه14اسفند92 ساعت1:33 صبح 10 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۲ سلام نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت امشب (19 اسفند 92) اتفاق مهمی تو زندگیمون افتاد مطمئنا دیگه دغدغه ای نداریم و بدون فکر کردن به یه سری مسائل به زندگیمون ادامه میدیم شاید بشه گفت با خیال راحت!!! البته امیدوارم پ.ن1: حالم به هم میخوره از اینکه نمیتونم راحت حرفامو بزنم تف به تو....(از بقیه عذر میخوام به خاطر این عبارت) پ.ن2: مردن بس که تبلیغ گذاشتن، این 90 هم شروع نمیشه:||| دوشنبه19اسفند92 ساعت22:45شب 12 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۲ سلام مجدد! دیروز تو سلف داشتیم با بچه ها صحبت می کردیم البته خب طبق معمول من متکلم وحده بودم:||| بحث رفت سمت باباها... گفتم خیلی دوس دارم بابام موهاشونو رنگ کنن اما میدونم که راضی نمیشن وقتی دقت میکنم به چهره بابام، خیلی ناراحت میشم(مثه حالا که فکر کردن بهش هم باعث جمع شدن اشک تو چشام میشه) اینکه میبینم چین و چروک تو چهرشون افتاده با اینکه نسبت به سنشون خیلی جوونن عاشقشونم خیلی دلم براشون تنگ شده...خیلی زیاد برای دوران کودکی که خیلی راحت میرفتم تو بغلشون و بوسشون میکردم اما حالا.... لعنت به بزرگی که راحتی ابراز عشق و علاقه توش نیس و فقط غیرمستقیم باید نشون بدی که دوسشون داری بابا خیلی دوستون دارم دوشنبه19اسفند92 ساعت23شب 13 لینک به دیدگاه
mim-shimi 25686 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۲ سلام همیشه دوس دارم طوری بابقیه برخورد کنم که آه و نفرینشون پشت سرم نباشه از بدقولی متنفرم... 10روز پیش یکی از بچه ها ایمیل زد که آره، با اینکه 19ام اسفند آخرین روز تشکیل کلاس هاس، اما استاد فلانی برای درس بهمان 20اسفند 8صبح تا 12!!! کلاس گذاشتن جالبه برا این درس بهمان، این 5امین استادی ه که تو 1ماهی که از شروع ترم جدید میگذره، میخواد بیاد سرکلاس:||| صبح تا 6:10 هم خواب بودم نمیخواستم برم آخرش گفتم برم که بچه ها رو ببینم و خداحافظی کنم تا سال بعد! تو راه بودم، ساعت7:30 یه بچه ها sms داد که منشی ه استاد فلان فرمودن که کلاس تشکیل نمیشه..... خیلی سعی کردم در خیل جمعیت عظیمی از مردم که مطمئنا همه شون مثه بچه های ما به نوعی سرکار هستن!! خودمو کنترل کنم:| بیچاره بچه هامون که بلیط دیروزشون رو به خاطر اوشون کنسل کردن! خدا به داد عمه ش برسه...... سه شنبه20اسفند92 ساعت8:25صبح 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده