viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۹۲ همگی داستان این مرد را میدانیم، عکس به ما میگوید چیزی جز جان برای از دست دادن ندارد. حتما توی فیلم ها یا توی کتابها خوانده اید که بعد از ساخت دیوار برلین چه بسیار آدمهایی که برای عبور از دیوار جان خود را از دست دادند. به این آدمها جان به لب رسیده میگویند. شما در این موقعیت قرار گرفته اید؟ احتمال میدهید قرار بگیرید؟ اگر آره، چه میکنید؟ پیش آمده علی رغم میلتان و به خاطر ترس به کسی احترام بگذارید؟ 13 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ به خاطر ترس نه، اما علی رغم میلم آره خیلی پیش اومده که به آدما احترام بزارم.. بیشتر هم زمانی بوده که طرف یه آدم خودشیفته و از خودراضی بوده...اینجور اخلاقا زود برام رومیشه و خاص محیط واقعی یا مجازی هم نیست....راحت قابل تشخیصه.... بعد از اونجایی که اینجور آدما یه جور بیمار روانین ، بیشتر از اینکه بخوام باشون مقابله کنم تاییدشون میکتم. چون تشنه این تایید و تعریف و تمجیدن....حس میکنم گنا دارن و به هر حال یه بخشی از مغزشون آسیب خوردست! و این موضوع رو ازشون دریغ نمیکنم. اینطوری هم اونا خوشحال میشن هم من خودم از دست یه سری بحثای بیهوده که طرف بخواد خودشو اثبات کنه نجات میدم ! 4 لینک به دیدگاه
danielo 15239 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ دوست عزیز یک خورده انتظاراتت را از این مردم کم کن.. مخصوصا ما ایرانی ها طرف تا حالا چند بار شناسنامه اش مهر شرکت در انتخابات داره . جالب اینجاست باز هم به خاطر اینکه شاید روزی یک میلی درصد به دردش بخوره.باز میره رای میده. 4 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ طرف تا حالا چند بار شناسنامه اش مهر شرکت در انتخابات داره . جالب اینجاست باز هم به خاطر اینکه شاید روزی یک میلی درصد به دردش بخوره.باز میره رای میده. اگه به من باشه که نه کار تو این مملکت رو میخوام، نه زندگی... کارِ دولتی میخوام چیکار وقتی هیچ چیز این مملکت حساب و کتاب نداره. بدون هیچ ترسی پای صندوق نمیرم، ولی.... خونوادم اصرار دارن که بعدا بدون داشتنِ این مهرها واسم تو پیدا کردن کار مشکل پیش میاد. باز هم واسه ترس از خونواده نیس، واسه احترامیِ که واسشون قائلم میرم و رای میدم... 1 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ همیشه این گونه افراد مورد شماتت اطرافیان قرار میگیرن ساز مخالف زدن یا به نحوی زیر بار حرف زور نرفتن هم توان و دل و جرات میخواد . این مسئله ممکن ازلحاظ اعتقادی باشه یکی اعتقادات غالب جامعه رو نمیپسنده که از نظر جامعه مترود هستش و اون رو به عنوان یه مزاحم میشناسن و یا کسی با دیکتارتور های زمان خودش مخالفت میکنه این گونه افراد به لحاظ شخصیتی و توانی در سطح بالایی قرار دارن. 1 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ اگه به من باشه که نه کار تو این مملکت رو میخوام، نه زندگی...کارِ دولتی میخوام چیکار وقتی هیچ چیز این مملکت حساب و کتاب نداره. بدون هیچ ترسی پای صندوق نمیرم، ولی.... خونوادم اصرار دارن که بعدا بدون داشتنِ این مهرها واسم تو پیدا کردن کار مشکل پیش میاد. باز هم واسه ترس از خونواده نیس، واسه احترامیِ که واسشون قائلم میرم و رای میدم... کاری که بخواد با دادن رای پیدا بشه بهتر هستش پیدا نشه اما نظرتون محترمه و اگه بتونید با دادن یک رای دل خانواده تون شاد کنید به نظرم بهتره چند بار رای بدید 1 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ من به شخصه واقعا آدمِ جسوری هستم . یادمه یه سری واسه یه کاری پیشِ رئیسم رفته بودم، یه چیزی بهم گفت که بهم برخورد. کاغذی که دستم بود رو پرت کردم جلوش، بدون اجازه و خدافسی اومدم بیرون، درِ اتاقش رو چنان کوبیدم که بیشتریا از اتاقشون پریدن بیرون. همگی از اونجایی که واسه حفظِ سِمَت شون تا کمر دولا میشدن واسه رئیس،منتظر عواقبِ بعدیِ جسارت من شدن.(کسریِ حقوق و حتی اخراج) ولی من همچنان پابرجا هستم! اون لحظه بخاطرِ غرورم ترس و احترام رو فراموش کردم و اصلا هم پشیمون نیستم از کرده خودم... 2 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ اگه به من باشه که نه کار تو این مملکت رو میخوام، نه زندگی...کارِ دولتی میخوام چیکار وقتی هیچ چیز این مملکت حساب و کتاب نداره. بدون هیچ ترسی پای صندوق نمیرم، ولی.... خونوادم اصرار دارن که بعدا بدون داشتنِ این مهرها واسم تو پیدا کردن کار مشکل پیش میاد. باز هم واسه ترس از خونواده نیس، واسه احترامیِ که واسشون قائلم میرم و رای میدم... یه سوال برام پیش اومد، شما مگر تفکر و اندیشه مستقل ندارید؟ کمی به اجتماع نمیاندیشید؟ اگر همه با این تفکر که ممکن است بعدا برایم مشکلی پیش بیاد دست روی دست بگذارند و حتی بدتر برخلاف میلشون (به خاطر ترس از آینده) کاری رو انجام بدن که فکر میکنند به نفع اجتماع نیست (ولی ممکن است بعدا سود شخصی داشته باشد)، اونوقت اوضاع چطور ممکنه بهتر بشه؟ شما مگر نمیخواهید اوضاع بهتر شود پس چرا حاضر نیستید حتی هزینه ای به این ناچیزی بپردازید؟ اگر بگویید فکر میکنید با رای دادن شما اوضاع بهتر میشود بنابراین شرکت میکنید مسئله فرق دارد با اینکه بگویید با وجودی که اعتقادی به تاثیر حضورم ندارم به خاطر احترام به شخص خاصی میروم و رای میدم. 2 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ یه سوال برام پیش اومد، شما مگر تفکر و اندیشه مستقل ندارید؟ کمی به اجتماع نمیاندیشید؟ اگر همه با این تفکر که ممکن است بعدا برایم مشکلی پیش بیاد دست روی دست بگذارند و حتی بدتر برخلاف میلشون (به خاطر ترس از آینده) کاری رو انجام بدن که فکر میکنند به نفع اجتماع نیست (ولی ممکن است بعدا سود شخصی داشته باشد)، اونوقت اوضاع چطور ممکنه بهتر بشه؟ شما مگر نمیخواهید اوضاع بهتر شود پس چرا حاضر نیستید حتی هزینه ای به این ناچیزی بپردازید؟ اگر بگویید فکر میکنید با رای دادن شما اوضاع بهتر میشود بنابراین شرکت میکنید مسئله فرق دارد با اینکه بگویید با وجودی که اعتقادی به تاثیر حضورم ندارم به خاطر احترام به شخص خاصی میروم و رای میدم. حرف شما درست عزیزم. خب به هر حال هرکسی یک موقعیت خاصی واسه زندگی داره. تا وقتی که مجرد هستم، قوانین خانواده رو رعایت میکنم(هر چند بر خلاف عقایدِ شخصی خودم باشه) به نظر من با رای دادن اضاع بهتر نمیشه و به محضِ مستقل شدن عقایدم رو به تصویر میکشم. 2 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ حرف شما درست عزیزم.خب به هر حال هرکسی یک موقعیت خاصی واسه زندگی داره. تا وقتی که مجرد هستم، قوانین خانواده رو رعایت میکنم(هر چند بر خلاف عقایدِ شخصی خودم باشه) به نظر من با رای دادن اضاع بهتر نمیشه و به محضِ مستقل شدن عقایدم رو به تصویر میکشم. فکر کنم رای دادن یا ندادن جزو قوانین خانوادگی نیست، که اگر بود از هر خانواده فقط یه نفر حق شرکت در انتخابات رو داشت. به هرحال هر کسی یه مرز و حریم شخصی هم داره که خانواده باید بهش احترام بذارن. نظر شما هم محترمه. 2 لینک به دیدگاه
al_laf1 454 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ یه دوستِ بزرگواری ، امضاش این جمله از راسل بود : I would never die for my beliefs because I might be wrong راست هم میگه دیگه ... ! 2 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ یه دوستِ بزرگواری ، امضاش این جمله از راسل بود : راست هم میگه دیگه ... ! درسته. این یه مدت امضای من هم در یه فروم دیگه بود، ولی اینجا دیگه چندان پای اعتقادات در میان نیست. اون مرد خانواده ش رو نازی ها از هم پاشیده، یکی عشق زندگیش رو. یکی شاید خسته شده باشه که از زمانی که به یاد داره دویده و نرسیده. مسئله اعتقادات نیست. مسئله جان به لب رسیدنه. میخوام ببینم در چنان شرایطی واکنش شما چیست؟ 1 لینک به دیدگاه
mehdi19 718 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ درسته. این یه مدت امضای من در یه فروم دیگه هم بود، ولی اینجا دیگه چندان پای اعتقادات در میان نیست. اون مرد خانواده ش رو نازی ها از هم پاشیده، یکی عشق زندگیش رو. یکی شاید خسته شده باشه که از زمانی که به یاد داره دویده و نرسیده. مسئله اعتقادات نیست. مسئله جان به لب رسیدنه. میخوام ببینم در چنان شرایطی واکنش شما چیست؟ جونم به لبم برسه هرکاری ازم برمیاد ...هرکاری 2 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۲ همگی داستان این مرد را میدانیم، عکس به ما میگوید چیزی جز جان برای از دست دادن ندارد. حتما توی فیلم ها یا توی کتابها خوانده اید که بعد از ساخت دیوار برلین چه بسیار آدمهایی که برای عبور از دیوار جان خود را از دست دادند. به این آدمها جان به لب رسیده میگویند. شما در این موقعیت قرار گرفته اید؟ احتمال میدهید قرار بگیرید؟ اگر آره، چه میکنید؟ پیش آمده علی رغم میلتان و به خاطر ترس به کسی احترام بگذارید؟ در چندین تاپیک گفته ام که عیار هر انسانی در موقعیت هایی که قرار میگیرد مشخص میشود. انسان نمیتواند پارامتر زمان و مکان را از خودش فاکتور بگیره و عکس العمل خود را مستقل از شرایط بدونه وسپس پیش بینی کنه چه خواهم کرد یا نخواهم کرد !!! پس ممکنه جانم رو در اون شرایط ویژه فدا کنم و ممکن هم هست نکنم. 4 لینک به دیدگاه
al_laf1 454 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۲ درسته. این یه مدت امضای من هم در یه فروم دیگه بود، ولی اینجا دیگه چندان پای اعتقادات در میان نیست. اون مرد خانواده ش رو نازی ها از هم پاشیده، یکی عشق زندگیش رو. یکی شاید خسته شده باشه که از زمانی که به یاد داره دویده و نرسیده. مسئله اعتقادات نیست. مسئله جان به لب رسیدنه. میخوام ببینم در چنان شرایطی واکنش شما چیست؟ خوب من با توجه به پستهایی که تو صفحه اول رد و بدل شد ، احساسم رفت اون سمت که سوال اصلی اینه که "در چه شرایطی حاضرید جونتونو کف دستتون بگیرین؟" ! ببین این طوری تکرار کنم خوبه ؟ برای اعتقاداتم حاضر نیستم جونمو کف دستم بگیرم . برای منافع و مصالح جامعه هم بی تعارف همینطور ... برای منافع شخصی شاید ... که اونم با توجه به اینکه همون جان بزرگترین منفعتِ! شخصیه و بعد از اون منفعت معنی نداره ... خیلی شرایط خاص و ناشی از هیجاناتِ لحظه ای و شور حسینی ، خواهد بود که بخوام جونمو بزارم ... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده