EN-EZEL 13039 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۸۹ مکانیک کوانتومی مکانیک کوانتومی شاخهای بنیادی از فیزیک نظری است که در مقیاس اتمی و زیراتمی به جای مکانیک کلاسیک و الکترومغناطیس کلاسیک به کار میرود. مکانیک کوانتومی بنیادیتر از مکانیک نیوتنی و الکترومغناطیس کلاسیک است، زیرا در مقیاسهای اتمی و زیراتمی که این نظریهها با شکست مواجه میشوند، میتواند با دقت زیادی بسیاری از پدیدهها را توصیف کند. مکانیک کوانتومی به همراه نسبیت عام پایههای فیزیک جدید را تشکیل میدهند[ویرایش] آشنایی واژهٔ کوانتوم (به معنی «بسته» یا «دانه») در مکانیک کوانتومی از اینجا میآید که این نظریه به بعضی از کمیتهای فیزیکی (مانند انرژی یک اتم در حال سکون) مقدارهای گسستهای نسبت میدهد. بسیاری از شاخههای دیگر فیزیک و شیمی از مکانیک کوانتومی به عنوان چهارچوب خود استفاده میکنند؛ مانند فیزیک ماده چگال، فیزیک حالت جامد، فیزیک اتمی، فیزیک مولکولی، شیمی محاسباتی، شیمی کوانتومی، فیزیک ذرات بنیادی، و فیزیک هستهای. پایههای مکانیک کوانتومی در نیمهٔ اول قرن بیستم به وسیلهٔ ورنر هایزنبرگ، ماکس پلانک، لویی دوبروی، نیلس بور، اروین شرودینگر، ماکس بورن، جان فون نویمان، پاول دیراک، ولفگانگ پاولی و دیگران ساخته شد. بعضی از جنبههای بنیادی این نظریه هنوز هم در حال پیشرفت است. توصیف مکانیک کوانتومی از رفتار سامانههای فیزیکی اهمیت زیادی دارد، زیرا در مقیاس اتمی نظریههای کلاسیک نمیتوانند توصیف درستی ارائه دهند. مثلاً، اگر قرار بود مکانیک نیوتنی و الکترومغناطیس کلاسیک بر رفتار یک اتم حاکم باشند، الکترونها به سرعت به سمت هسته اتم حرکت میکردند و به آن برمیخوردند. ولی در دنیای واقعی الکترونها در نواحی خاصی دور اتمها باقی میمانند. آزمایش مشهور دوشکافی یانگ در ساختار مکانیک کوانتومی، حالت هر سیستم در هر لحظه به وسیلهٔ یک تابع موج مختلط توصیف میشود (که در مورد اتمهای یک الکترون گاهی به آن اُربیتال میگویند). با این ابزار ریاضی میتوان احتمال نتایج مختلف در آزمایشها را پیشبینی کرد. مثلاً با آن میتوان احتمال یافتن الکترون را در ناحیهٔ خاصی در اطراف هسته در یک زمان مشخص محاسبه کرد. بر خلاف مکانیک کلاسیک، نمیتوان همزمان کمیتهای مزدوج را، مانند مکان و تکانه، با هر دقتی پیشبینی کرد. مثلاً میتوان گفت که الکترون در ناحیهٔ مشخصی از فضا است، ولی مکان دقیق آن را نمیتوان معلوم کرد. البته معنی این حرف این نیست که الکترون در تمام این ناحیه پخش شدهاست. الکترون در یک ناحیه از فضا یا هست و یا نیست. این ناتوانی در تعیین مکان الکترون را اصل عدم قطعیت هایزنبرگ به طور ریاضی بیان میکند. پدیدهٔ دیگری که منجر به پیدایش مکانیک کوانتومی شد، امواج الکترومغناطیسی مانند نور بودند. ماکس پلانک در سال ۱۹۰۰ هنگام مطالعه بر روی تابش جسم سیاه کشف کرد که انرژی این امواج را میتوان به شکل بستههای کوچکی در نظر گرفت. آلبرت اینشتین از این فکر بهره برد و نشان داد که امواجی مثل نور را میتوان با ذرهای به نام فوتون که انرژیاش به بسامدش بستگی دارد توصیف کرد. این نظریهها به دیدگاهی به نام دوگانگی موج-ذره بین ذرات زیراتمی و امواج الکترومغناطیسی منجر شد که در آن ذرات نه موج و نه ذره بودند، بلکه ویژگیهای هر دو را از خود بروز میدادند. مکانیک کوانتومی علاوه بر این که دنیای ذرات بسیار ریز را توصیف میکند، برای توضیح برخی از پدیدههای بزرگمقیاس (ماکروسکوپیک) هم کاربرد دارد، مانند ابررسانایی و ابرشارگی. مکانیک کوانتومی و فیزیک کلاسیک نمایش دوگانگی موج-ذره با یک بسته موج فوتونی اثرات و پدیدههایی که در مکانیک کوانتومی و نسبیت پیشبینی میشوند، فقط برای اجسام بسیار ریز یا در سرعتهای بسیار بالا آشکار میشوند. تقربیاً همهٔ پدیدههایی که انسان در زندگی روزمره با آنها سروکار دارد به طور کاملاً دقیقی توسط فیزیک نیونتی قابل پیشبینی است. در مقادیر بسیار کم ماده، یا در انرژیهای بسیار پایین، مکانیک کوانتومی اثرهایی را پیشبینی میکند که فیزیک کلاسیک از پیشبینی آن ناتوان است. ولی اگر مقدار ماده یا سطح انرژی را افزایش دهیم، به حدی میرسیم که میتوانیم قوانین فیزیک کلاسیک را بدون این که خطای قابل ملاحظهای مرتکب شده باشیم، برای توصیف پدیدهها به کار ببریم. به این «حد» که در آن قوانین فیزیک کلاسیک (که معمولاً سادهتر هستند) میتوانند به جای مکانیک کوانتومی پدیدهها را به درستی توصیف کنند، حد کلاسیک گفته میشود. کوشش برای نظریهٔ وحدتیافته وقتی میخواهیم مکانیک کوانتومی را با نظریهٔ نسبیت عام (که توصیفگر فضا-زمان در حضور گرانش است) ترکیب کنیم، به ناسازگاریهایی برمیخوریم که این کار را ناممکن میکند. حل این ناسازگاریها هدف بزرگ فیزیکدانان قرن بیستم و بیستویکم است. فیزیکدانان بزرگی همچون استیون هاوکینگ در راه رسیدن به نظریهٔ وحدتیافتهٔ نهایی تلاش میکنند؛ نظریهای که نه تنها مدلهای مختلف فیزیک زیراتمی را یکی کند، بلکه چهار نیروی بنیادی طبیعت -نیروی قوی، نیروی ضعیف، الکترومغناطیس و گرانش- را نیز به شکل جلوههای مختلفی از یک نیرو یا پدیده نشان دهد. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده