رفتن به مطلب

خاطرات نمایشگاه کتاب با حضور ننه بلقیس


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 224
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

:banel_smiley_4:

 

اعتماد به سقف !!

 

اصن تو ،تو آمارم نیستی :w02: خیالت راحت:ws37:

من اصن به تو آمار نمییییییییییییییییدم:whistles:به زور اصن ازت میگیرم کاری میکنم همه بریزن سرت اصن:w02:

بچه ها چجوری میشه یه یوزر ساده از ادمین سایت بترسه ینی:w02:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
من اصن به تو آار نمییییییییییییییییدم:whistles:به زور اصن ازت میگیرم کاری میکنم همه بریزن سرت اصن:w02:

بچه ها چجوری میشه یه یوزر ساده از ادمین سایت بترسه ینی:w02:

 

:|

 

مـــــرض !!

 

اصن 5 شنبه نمیام :|

  • Like 4
لینک به دیدگاه
من اصن به تو آمار نمییییییییییییییییدم:whistles:به زور اصن ازت میگیرم کاری میکنم همه بریزن سرت اصن:w02:

بچه ها چجوری میشه یه یوزر ساده از ادمین سایت بترسه ینی:w02:

 

دیگه من هی هیچی نمیگم شوما هی............

:vahidrk:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

قسمت سوم

اومدمیم رسیدم دم سالن 6 که جاوید پرسید سورپرایز حداقل بگو چیه ه سیبیل داره ه گفتم ارع:whistle:

 

 

اومدیم و اومدیم رسیدیم به شاروک دیدم نشسته داره برا ننه بلقیس راجع به تقسسیم کروموزوم حرف میزد

 

 

بلند شدن خانوما رو بوسی اقایون هم خواستن رو بوسی کنن که نشد:sigh:

 

 

بعد همین طور وایستاده بودیم دیدم جاوید منو صدا کرد بیا اینجا وایستا بعد دیدم داره میگه برادران دالتون رو ببینید دقیقا شده بودیم شبیه برادران دالتون از بزرگ به کوچیک:hanghead:

 

 

بعد نشستیم شرو کردیم از همه چی گفتن ن ن و گیر دادن که ما سوغات میخوایم :banel_smiley_4:

 

(از کجام بیارم این وقت سال سوغات:w000:)

 

جاوید هم دید بحث گرمه چسبید به کیف من بدبخت ت و شرو کرد به کشت و گذار کیف من:vahidrk:

 

 

گشت و گشت تا شاروک یه پلاستیک از کیف اش در اورد و یه کم جو اروم شد

 

 

این وسط شاروک هوا دختر ها رو داشت یه لواشک یواشکی دادبه مینا ما هم که ندیدیم:w000:

 

دیدم گوشی حمید زنگ میخوره کیه کیه

م

من سودی ام

 

ادامه در قسمت بعدی

  • Like 9
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...