رفتن به مطلب

خاطرات نمایشگاه کتاب با حضور ننه بلقیس


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 224
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ببرا من خشومل تره

فر

دا شب قسمت دوم وسوم رو میگم م

 

لابد دوباره از قر و فرهای خودت میگی :banel_smiley_4:

 

امیت تو واقعا به بچه ها گفته بودی سورپرایز داری؟؟؟:w02:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مـــــــرض :ws3:

 

 

امیت بیا از من دفاع کن :sad0:

"ث وص" دکمه هاش کناره همه،اشتباه تایپیه اما جمعه و پنجشنبه یه سی چهل روزی فاصله دارن با هم:ws28:

واسه همینه که من عاشقتم دیگه :ws3:

:banel_smiley_4:

ببرا من خشومل تره

فر

دا شب قسمت دوم وسوم رو میگم م

چیزدیگه هم داری بگی مگه

همینا رو هم که نوشتی خیلی همت کردی:banel_smiley_4:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
"ث وص" دکمه هاش کناره همه،اشتباه تایپیه اما جمعه و پنجشنبه یه سی چهل روزی فاصله دارن با هم:ws28:

 

:banel_smiley_4:

 

 

 

تا چشــــات در بیاد بیوفته کف انجمن :w02:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
لابد دوباره از قر و فرهای خودت میگی :banel_smiley_4:

 

امیت تو واقعا به بچه ها گفته بودی سورپرایز داری؟؟؟:w02:

آره ولی نه در حد تو:ws28:

پر غلط املایی بود من نفهمیدم :w58::whistle:

فمنیست بازی در نیار بینم:whistles:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آقا قبول نیست جرزنی شده!

یه بار دیگه قرار بزارید!

 

منم جمعه اومدم اونجا! با دو گروه قرار داشتم ... دیگه ساعت 2 تا 4 تهنا شدم و 40 کیلومتر پیاده روی کردم! البته تهنایی!

شماره حمید رو داشتم اما دیگه روم نشد بزنگم!

گفتم دیگه حتما رفتن خونشون!

حالا تا ساعت چند بودید؟؟؟؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه
آقا قبول نیست جرزنی شده!

یه بار دیگه قرار بزارید!

 

منم جمعه اومدم اونجا! با دو گروه قرار داشتم ... دیگه ساعت 2 تا 4 تهنا شدم و 40 کیلومتر پیاده روی کردم! البته تهنایی!

شماره حمید رو داشتم اما دیگه روم نشد بزنگم!

گفتم دیگه حتما رفتن خونشون!

حالا تا ساعت چند بودید؟؟؟؟

 

چون شمایی ما 5 شنبه هم فقط وو فقط به خاطر شما یه میتینگ دیگه میزاریم :ws3:

 

من زود رفتم از بقیه خیلی خبر ندارم:w02:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
چون شمایی ما 5 شنبه هم فقط وو فقط به خاطر شما یه میتینگ دیگه میزاریم :ws3:

 

من زود رفتم از بقیه خیلی خبر ندارم:w02:

 

جدی!؟ چقد شما پایه اید!!!!

گرچه من همه کتابامو خریدما! فقط 2 تا کتاب کوچولو مونده!

 

احتمال زیاد هستم اما ای کاش اینم جمعه بود! حداقل مطمئنیم که تعطیلیم! (گرچه جمعه ام دیگه ته باره!)

  • Like 3
لینک به دیدگاه
بیشتر از تصوراتت بود فکرشم نمیکردی ..... اعتراف کن:w02:

آره در حد همون ننه بلقیس اینا که امید گفت:ws3:

آقا قبول نیست جرزنی شده!

یه بار دیگه قرار بزارید!

 

منم جمعه اومدم اونجا! با دو گروه قرار داشتم ... دیگه ساعت 2 تا 4 تهنا شدم و 40 کیلومتر پیاده روی کردم! البته تهنایی!

شماره حمید رو داشتم اما دیگه روم نشد بزنگم!

گفتم دیگه حتما رفتن خونشون!

حالا تا ساعت چند بودید؟؟؟؟

ما تو یه گروهشم مونده بودیم شوما دو تا دوتا قرار میرید:w02:

 

زنگ میزدی باو،ما دیگه حوصلمون سر رفته بود از بس هم و در و دیوار رو دیدیم:ws3:

کاش میدیدمتااااااااا:hanghead:

چون شمایی ما 5 شنبه هم فقط وو فقط به خاطر شما یه میتینگ دیگه میزاریم :ws3:

 

من زود رفتم از بقیه خیلی خبر ندارم:w02:

عروسی نتیجه شیشم پسردایی ننه بلقیس بود آخه،بگو دیگه بگو:vahidrk:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
جدی!؟ چقد شما پایه اید!!!!

گرچه من همه کتابامو خریدما! فقط 2 تا کتاب کوچولو مونده!

 

احتمال زیاد هستم اما ای کاش اینم جمعه بود! حداقل مطمئنیم که تعطیلیم! (گرچه جمعه ام دیگه ته باره!)

 

یه همچین آدمایی هستیم دیگه :w02:

 

 

شما 5 شنبه بیا قدمت رو چشمای حمید صفدر :ws3:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
آره در حد همون ننه بلقیس اینا که امید گفت:ws3:

عروسی نتیجه شیشم پسردایی ننه بلقیس بود آخه،بگو دیگه بگو:vahidrk:

 

تو که همون ننه هم از سرت زیاد بود صفدر :ws3:

 

حسودیت میشه من رفتم عروسی ولی تو تا عصر تو نمایشگاه ول چرخیدی؟؟:whistles:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
میگم تو هفته کسی نمیاد بریم؟

فاطمه، همچین آدمی نیستی تو هفته بیای؟:ws3:

 

وقت ندارم وگرنه میومدم باهات :ws3:

 

روزام پُر شده دیگه .... فقط 5 شنبه ام خالیه :w02:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
تو که همون ننه هم از سرت زیاد بود صفدر :ws3:

 

حسودیت میشه من رفتم عروسی ولی تو تا عصر تو نمایشگاه ول چرخیدی؟؟:whistles:

نه باو منم اگه بعد 40 سال یکی تو فامیلمون میرفت خونه بخت خوشحال میشدم میرفتم:w02:حتی اصن اگه عروس دومادو مث بعضیا نمیشناختم:ws28:

درضمن ما رفیق نیمه راه نیستیما:vahidrk:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
واسه همینه که من عاشقتم دیگه :ws3:

 

من بیشتر :ws3:

 

ببرا من خشومل تره

فر

دا شب قسمت دوم وسوم رو میگم م

 

بگو میخوای دقمون بدی smilie_girl_093.gif

آره ولی نه در حد تو:ws28:

 

فمنیست بازی در نیار بینم:whistles:

 

 

خوب بد گفتی دیگه به من چه ه ه :whistle:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
:banel_smiley_4:

 

جانــــــم ؟:ws3:

نه باو منم اگه بعد 40 سال یکی تو فامیلمون میرفت خونه بخت خوشحال میشدم میرفتم:w02:حتی اصن اگه عروس دومادو مث بعضیا نمیشناختم:ws28:

درضمن ما رفیق نیمه راه نیستیما:vahidrk:

 

 

 

تو کلا رفیق نیستی :w02:

 

 

اتفاقا عروس دامادو میشناختم تا چشمات بیوفته کف زمین :ws3:

 

بعدشم فامیلای ما که ....... :ws3:

 

خودت میدونی جای خالی چیه :ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...