*mehrsa* 14558 مالک ارسال شده در 22 مرداد، 2013 باید دختر باشی تا بدانی پدر لطیفترین موجود عالم است... باید دختر باشی تا ته دلت قرص باشد که هیچوقت جای دست پدر روی صورتت نخواهد افتاد مگر به نوازش! 1
*mehrsa* 14558 مالک ارسال شده در 28 مرداد، 2013 ساعت 12 ظهر شد ... باید بروم دنبال خودم ... باید ببرم خودم را خانه ... باید صورتش را بشویم ... برایش ناهار بکشم ... بعد ببرم روی تختش ببرم دراز بکشد ... دل داری اش بدهم ... که فکر نکند تنهاست ... باید به او بگویم که غصه نخورد ... باید خودم را ببرم بخوابد ... "من" خسته است ...! خسته میفهمی ... ؟ 1
*mehrsa* 14558 مالک ارسال شده در 12 شهریور، 2013 از کــوچــِـه هـای خــاطـِــره یِ مـَــن امـشَــبــــــــــ صـِــدای پــــایِ تـــــــــو مـی آیــَــــد ! 1
mani24 29665 ارسال شده در 12 شهریور، 2013 با اجازه از مهراسا خانم دلــم گرفــتـه از آدمــایــی كــه میــگن : دوست دارم امــا مــعــنـیشـو نـمـیدونـن از آدمـایــی كــه مـیـخـوایـن مــال اونـا بـاشـی امــا خـودشـون مــال تـو نـیستـن از اونـایی كـه زیـر بـارون برات میمیرن و وقـتـی آفـتـاب مـیشـه همــه چـیز از یـادشــون مـیره 1
mani24 29665 ارسال شده در 12 شهریور، 2013 هيچوقت بهت نگفتم دوست دارم هميشه بهت گفتم ديوونتم تا اگه يه روزي ازم بيزار شدي بگي عيب و اشكال نداره طرف ديوونه است. 1
*mehrsa* 14558 مالک ارسال شده در 12 شهریور، 2013 در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ من به آن محتاجم ! 1
mani24 29665 ارسال شده در 12 شهریور، 2013 گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها حسرت ها را می شمارم و باختن ها وصدای شکستن را ... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم وکدام خواهش را نشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگــــــــــــــــم 1
mani24 29665 ارسال شده در 12 شهریور، 2013 جایی هست که جز تو هیچکس نمی تواند آن را پر کند .. خــوب ِ مــن ، همین جا درون شعرهایم بمان تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛ من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم 1
*mehrsa* 14558 مالک ارسال شده در 12 شهریور، 2013 בلخــــور ڪـﮧ میشَـوم , بغـض میــڪُنم مـے آیم پشـت صفحـه ے مانیتــورَم ڪامنـت مینویسـم ُ صورتڪ مے گــُذارم صورتڪـے ڪـﮧ میخنـבב و پُشتـش قایم میشــوم ڪـﮧ فڪـر ڪُنـے میخنــבم و بخنـــבی . . . اشڪـ ــ ــ هایم مے آیند و مـَטּ مـُבام با صورتک مجازے ام میخنـבم 1
mani24 29665 ارسال شده در 12 شهریور، 2013 مهربانم به اندازه اسمانی بی كران و دریایی زلال تو را تقدیس می كنم و كلام ابی رنگت را بر خانه دلم می نگارم و تنها واژه محبتم از ان توست دیگر نسبت به هم بیگانه نیستم احساسمان،ارزوهایمان و نگاهمان با هم گره می خورد من تو را در قصه های شیرین عاشقانه ام جا داده ام اكنون،فصلی سبز را با هم اغاز می كنیم فصل خوش شكفتن،فصلی پر از احساس ،همدلی و دلدادگی پنجره های زندگی مان را به روی امید و شادی باز خواهیم كرد و ترانه خوش اهنگ صمیمیت را با هم خواهیم خواند گل هایی از مهربانی و خوشبختی در باغچه دلمان خواهیم كاشت تا بعد از این صداقت مان صدای زلال خوشبختی ما را به افق های دور دست برساند من همیشه با قلم محبت بر روی گلبرگ های عشق با دستانی پر از مهر و چشمانی لبریز از باران از میان هزاران واژه برای تو دوستت دارم را انتخاب میکنم جاودانه... مهربانم ، زیباترین احساساتم را با قلم عشق نثارت خواهم كرد عطر آغوشت را دوست دارم چرا كه بوی بهترین یاسهای زندگی را برای من تداعی می كند صدای قلبت را دوست دارم چرا كه زیباتربن اهنگ زندگی را می نوازد دست پر از مهرت را دوست دارم چرا كه بذرهای محبت را بر زمین وجودم می پاشد چشمانت را دوست دارم چرا كه زیباترین مروارید های عالم در این صدفها نهفته است ای یاس سپید زندگی تو را در كدامین گلستان عشق بگذارم كه طراوتت جاودانه باشد اما نه،نمی شود تو را در گلستان زمان نهاد چرا كه هیچ گلستانی لایق این همه زیبایی و مهربانی و صفا نیست پس تو را در اعماق جاودان قلبم خواهم نهاد كه سراسر از عشق تو لبریز است ای یاس سپید امروز از فراز و نشیب روزها هنوز خانه قلبم از عشق تو گرم است ای جاودانه... 1
*mehrsa* 14558 مالک ارسال شده در 12 شهریور، 2013 اگر روزی رسیدی که من نبودم تمام وصیتم به تو این است " خوب بمان " از آن خوب هایی که من عاشقش بودم 3
mani24 29665 ارسال شده در 12 شهریور، 2013 آنقدر راه میروم تا به حرف بیایند ، “خط های سفیدِ وسط جاده . . .” محال است که جای تورا ندانند . . . 1
*mehrsa* 14558 مالک ارسال شده در 12 شهریور، 2013 اندوه که از حد بگذرد جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن ! دیگر مهم نیست.. بودن یا نبودن ؛ دوست داشتن یا نـداشتن ... آنچه اهمیت دارد کشداری رخوتناک از حسی است... که دیگر تـو را به واکنش نمیکشاند! در آن لحظه فقط در سکوت غـرق می شوی و نگاه میکنی و نگاه و نـگــــــــــاه... 1
mani24 29665 ارسال شده در 12 شهریور، 2013 راستــــــــ ـش را بگو نکند تو همان “ایــن نیــــ ـــــز” هستی که همیشــ ــــ ــــه می گذری . . . ؟ 1
*mehrsa* 14558 مالک ارسال شده در 12 شهریور، 2013 سکــــ وت و صبـــ وری ام را... به حساب ضعف و بـ ی کسی ام نگذار... دلـــــــــــ م به چیزهـــــــــ ایی پای بند است...
mani24 29665 ارسال شده در 12 شهریور، 2013 از من نرنــــــــــج… نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس… فقط خســــته ام… خســـــــــته از اعتــــــمادی بیــــجا! برای هـــــــــمین قفــــــــــــلی محــــــــــــــکم بر دل زده ام! 2
*mehrsa* 14558 مالک ارسال شده در 15 شهریور، 2013 ♪♪♪چـَشمــــــهایـَت را نـبند...♪♪♪♪♪♪ نگاهــَــــت را ندزد♪♪♪♪♪♪ توكه میـدانی آیه آیه ی زندگـــــی ام...♪♪♪♪♪♪ از گـوشه چـَشم هــــــایـَت تلاوت میشود♪♪♪ ...:4564: 3
ارسال های توصیه شده