Ghasem Zare 8757 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ [h=1]» برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/h]شما یادتون نمیاد، تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم شما یادتون نمیاد، شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران ! شما یادتون نمیاد، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم.. شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز. شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد. شما یادتون نمیاد، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه. شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد. شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی ! شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. شما یادتون نمیاد، سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه. شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم. شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن ! شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!! شما یادتون نمیاد، شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت. شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون . شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟ شما یادتون نمیاد، ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه ! شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو ! شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد ! شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم ! شما یادتون نمیاد، آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی ! شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن ! شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم ! شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه ! شما یادتون نمیاد، انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه ! شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!! شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم ! شما یادتون نمیاد، گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده ! شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد ! شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم. شما یادتون نمیاد، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن! شما یادتون نمیاد، اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش. شما یادتون نمیاد، …تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم! شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره. شما یادتون نمیاد، انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام… شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر. شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم! شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..! شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد. شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی… شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمیزد. چه شیطونی هایی می کردیم یادش به خیر یاد کودکی……. یاد اون روزا بخیر………….. منابع: برترین ها gizmiz.com 28 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ منو برد به حدود بیست سال پیش! جالب بود 11 لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ واقعاً بسیار بسیار جالب بود یادش بخیر ای خدا ما رو هم بردی به اندی سال پیش 22 و 23 سال پیش 9 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ مرسی جالب بودن... ولی : کاش تو تالار عکس می زاشتین چون پر از عکسه. و کاش تو چند تا پست عکسهارو آپلود می کردین اینجوری کلی طول می کشه تا صفحه لود بشه.... فکر کنم یه تاپیک مشابه تو تالار عکاسی یا تالار دیگه ای زدن قبلا 10 لینک به دیدگاه
زفسنجانی 7100 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خیلی قشنگ بود ... فک کنم فقط اینه عبرت ....علی وبابای معتادش رو از قلم انداختی... با عوشین ... راستی اینجا اختلاف افتاده بین من وخانواده مگه لینچان رو یک شنبه ها نشون نمیداد؟ 9 لینک به دیدگاه
fatyjo0on 1963 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۲ واقعا یادشون بخیر.... البته یه تعدادشو من یادم نمیاد.... ولی خوب چقد با این حس نوستالژیک فخر می فروشیم به دهه 70 ها... کلا به رسمیت نمیشناسم دهه 70 ها رو..... 9 لینک به دیدگاه
Ghasem Zare 8757 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ مرسی جالب بودن... ولی : کاش تو تالار عکس می زاشتین چون پر از عکسه. و کاش تو چند تا پست عکسهارو آپلود می کردین اینجوری کلی طول می کشه تا صفحه لود بشه.... فکر کنم یه تاپیک مشابه تو تالار عکاسی یا تالار دیگه ای زدن قبلا خودمم مردد بودم کجا بذارم آخرش گفتم اینجا بذارم چون مخاطبش بیشترهتاپیک جدا هم زدم چون حجم عکسام زیاد بود و خب اینترنت ما که سرعتش خوبه همش زود باز میشه 7 لینک به دیدگاه
memmar 6829 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ واییییییییی یادش بخییییییر من خیلی کم پیش میاد یاد گذشته کنم.....ولی االان واقعا دلم خواست.... جولز و جولی:دی بستنی زی زی گولویی:دی اوووووووووووووه همشون خاطرش احترام بگذارید 9 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بعضیاش واقعا یادش بخیر داشت با بعضیاش کلی خندیدم فک میکردم فقط ماها تو مدرسه یا تو خونه اینکارار میکردیم چه جالب که تفریحات و سرگرمیای هممون تقریبا یه جور بوده با چه چیزایی خوش بودیم .... یه آدامساییم بعد از آدامس لاویز اومده بود خیلی نایاب بود اسمش lebstar بود عکس خواننده های ترکی رو داشت خودمون و میکشتیم پیدا کنیم بخریم:D 14 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ من آخرای دهه 60 هستم ، طوری میشه که گاها میگن تو دهه 70 حساب میشی، .ولی 95درصدشون رو یادمه ، بازی هایی که واقعا در عین سادگی جذاب بودند، کارتون هایی که الان هم میذارن تا آخرشو میبنم . با وجود پیشرفت تکنولوژی ، اما هیچی جای اون کارتون هارو نمیگیره ، داستان پردازی زیبا، اکثرشون محتوا داشت ، به بچه ها یاد میداد چطور زندگی کنند.:girl_in_dreams: شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ تابستونا کارمون بود شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد. چه قدرم چک وچونه میزدن ولی اینطور که یادمه فقط نون خشک میگرفت ، سبد و یه سری چیزهای دیگه میداد.البته شاید قبل تر از اینا بوده. شما یادتون نمیاد، شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. چه قدرم تقلب نمیکردیم ، البته من تا سال آخر راهنمایی واقعا تقلب نمیکردم، بعدش متحول شدم:4chsmu1: ولی در کل تفلب خوب میرسونم ، تقلب زیاد نمیکنم، میگن ما اینکاره نیستیم ، قضیه منه......:obm: شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن ! واقعا، اما من پیک هامون رو دوست داشتم ، نمیدونم چرا هنوزم حس میکنم پیک های ما قشنگ تراز پیک های بچه های الان هستش شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. منم دوست داشتم خیلی ، آخرشم نخریدم، بیش از اینکه عروسک دوست داشته باشم ، دوچرخه و لوازم تحریر دوست داشتم ، عاشق لوازم تحریر بودم ، پولامم جمع میکردم لوازم تحریر فانتزی،بعضی وقتی گرون میخریدم، شاید پول تو جیبی چند ماه یا چند هفتم بود. شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن ای ول ، اره ، خیلی جالب بود. شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه ! صدای مامانم در میومد ، برین بیرون لااقل اینکارو کنید ، فرش رو کثیف کردین، البته بگم ، منو داداشم باهم متحد بودیم ، چون فاصله سنیمون 1سال و چندماهه . شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!! آخی ،آره شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد ! منم دوستش داشتم شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر. واسه من تا راهنمایی هم برام بد نبود ، بعدش درسا یکم سنگیم تر شد، دبیرستان ، میخواستی بری مدرسه دوباره ، سخت بود واسم ، اما از تعطیلیه زیاد هنوزم خوشم نمیاد. شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..! من و داداشم با یکی از خاله هام که اونم هم سن دادشمه ، اسم فامیل باز میکردیم، یک غذاهایی اختراع میکردیم واسه خودمون بعدش یکیمون صداش در میومد، این که غذا نیست ، حالا بزرگ ترها رو صدا میکردیم ، مامان مگه این غذا نیست.؟!! مامان هم میگفت : نمیدونم شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد. واسه مریضی پوستی بود دیگه ، که بعضی وقتی ممکن بود بعد از عید به دلیل سفر ها پیش بیاد. 1. اینو بیشتر تو اردوهایی که ابتدایی بودم میرفتیم، میخوندیم، چه ذوقیم داشتیم.:persiana__hahaha: 2. با اینکه دختر بودم اما حرفه ای کارت بازی رو یاد گرفته بودم .با پسرا هم بازی میکردم، یه بار با دوتا پسر دوقلو بازی کردم ، ازشون بردم، گفتن چه قدر مگه از این بازی ها میکنی ، دخترا که از این بازها نمیکنن!! مابزرگترها روهم مجبورشون میکردیم بازی کنند. 3. دیگه این پفک ها هم مزه قبل رو نمیده 4. از این مهرهای صد آفرین که میگرفتم خیلی حال میکردم، بعصی وقتی ستاره های رنگی براق میزدن ، خیلی برام جذاب بود ، حتی یه مدت هم که مبصر کلاس بودم واسه بچه ها عکس برگردون میگرفتم. جالب بود ساکتم میشدن، چون اون ها هم عکس برگردون دوست داشتن یه دفتر داشتم و دفتر خاطرات ، از عکس برگردون پر بود. ، یک مدت هم عکس های آدامس لاوایز رو جمع میکردم. 5. آتاری دستی جزو سرگرمی های دوران ابندایی من بود، مخصوصا تابستون ،بازی هایی مثل منچ ، مار پله ، فوتبال،بند بازی، خاله بازی که تا آخر ابتدایی بود. کتاب هم خیلی دوست داشتم ، عاشق کتاب بودم. یه بازی هم بود اسمش سرخپوست کوچولو بود ، هنوزم که هنوزه دوستش دارم. لوبیای سحر آمیز هم همینطور پارکم زیاد میرفتیم ، شر به پا میکردیم، البته شر بد نه ، نه اینکه نذاریم کسی سوار نشه، اما کار خودمونو میکردیم. از سر سره میرفتیم بالا ، اون هم از قسمت پائین سرسره !! زنجیر تاپ هارو میچرخوندیم ، به کاریم میکردیم ، که هنوزم واسم جالبه ، رو تاپ می ایستادیم یا تک نفره یا اینکه دو نفره، دونفره یکی می ایستاد ،یکی میشست.خیلی جالب بود. 6.این بازی جز بازهایی هستش که هیچ وقت مزش نمیره. 7. ایکیوستان، عمو نجار * اگر اشتباه نکنم اسمشو* ، فوتبالسیت ها،خونه مادر بزرگه ،بابا لنگ دراز ، دوقلوهای افسانه ، حنا دختری در مزرعه ،زی زی گولو ، مجید دلبندم ،زرو ، سیب خنده جزو برنامه هایی بود که واقعا منو پای تلویزیون میخکوب میکردن. 8. نوشمک وگاها یخمک در تابستونها خوراکیهای تقریبا روزانه از این بستنی دوقلوهام دوست داشتم. 9. 6_7سالم که بود این لیوانا واقعا دوست داشتنی بود واسم، هم جمع و جور بود هم جالب، طرح ها ورنگهای قشنگی هم داشت. 10. الستونو ولستون رو خیلی دوست داشتم ،خیلی بیشتر از مدرسه موشها 11. از هاپوکمار بدم میمومد:4chsmu1: 12. یه مدت خیلی مد شده بود از این شیطونکا دست بچه ها، حتی تو لوازم التحریر ،ولی من اون موقع خاطرمه 6سالم بود ،خیلی بدم میومد از این شیطونکا ، شاید خندتون بگیره،میترسیدم ازشون تا چند سال :obm: 13. 10سالمم که بود ، از این لیزرا بابام خریده بود،حدود20تا شکل داشت ،خیلی قشنگ بود، ولی گاهی با داداشم شیطنت میکردیم مردمو سرکار میذاشتیم 14. از این چیزهای تزئینی که روی چرخ دوچرخه ها بود خیلی دوست داشتم (اسمشم نمیدونم:persiana__hahaha:) ،یکی از دوچرخه هام این شکلی بود. 15. این بازی رو دیگه خیلی حوصلم سر میرفت بازی میکردم،زیاد علاقه نداشتم،اما داداشم زور میکرد بازی میکردیم، اغلب هم میبرد ،بعدهم میگفت حالا چیزی نشده ،یه دور دیگه بیا میبری:4chsmu1:( این ب و ر که تو این عکس نوشته رو ما بر اساس حرف اول اسممون میذاشتیم ) 16. ما اغلب قایق کاغذی درست میکردیم،قایق های مامانم که واسمون درست میکرد از هممون بهتر بود 17. کارمون بود یه بار داداشم از کتابخونه رفت بالا ،که مثل سوباسا برگردون بزنه ، افتاد زمین ، دستش شکست ، چند بارم از این حرکت های برادران تاچیبانارو امتحان کردیم....... 18. تیله بازی ،تیله های رنگی ، یه شیشه پر تیله های رنگی داشتیم . 19. از این شیطونکا که میزنی میره هوا دقیقا همینو داشتم و از این غورباقه ها که کوک میشه 20. مسابقه محله عالی بود . از اون مسابقه به ساعت شنی خیلی علاقم بیشتر شد و دوتا کوچولو خریدم ممنونم از تاپیک قشنگت ، البته از این دست تاپیک ها زیاد بوده، یکیشو هم آتروس زده ، چون تعدادعکس ها زیاد بود ،دیگه نتونستم حرفی نزنم، ببخشید دیگه خیلی متنم طولانی شد، کاش عکسارو تو چند پست میذاشتی ،منکه سرعتم خوبه ،طول کشید، بیچاره اونا که سرعتشون کمه. بدجور منو بردی به دوران کودکی و نوجوانیم . سالهایی که شاید دغدغه هامون خریدن چیزهای کوچیک و رسیدن بهشون شاید یه دنیا بود ، اما حالا از هیچی لذت نمیبریم،نه به اون شکل گذشته،حداقل منکه اینجوریم. این نوشته ها بخشی از خاطراتم هستش ، بقیش شاید چندین پست یا تاپیک بشه تا شاید بشه گفت بخش زیادی از کودکیمه. بعضی از خاطرهارو باید بذاری دست نخورده بمونه،یادت بیوفته قبلا چطوری بودی و حالا چطوری شدی . بازم مرسی . :icon_gol: 21 لینک به دیدگاه
behe 2545 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بچه ها یادتونه یه فیلمی میزاشت بچهه یه ساعت داشت و با ساعتش زمان رو متوقف میکرد ؟! اسمش یادم نیست !!!! آی حال میکرد با این فیلم همیشه خودمو میزاشت جای پسر بچهه !! خیلی حال میداد کاش توی واقعیت هم وجود داشت !!! 14 لینک به دیدگاه
fatyjo0on 1963 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بچه ها یادتونه یه فیلمی میزاشت بچهه یه ساعت داشت و با ساعتش زمان رو متوقف میکرد ؟! اسمش یادم نیست !!!! آی حال میکرد با این فیلم همیشه خودمو میزاشت جای پسر بچهه !! خیلی حال میداد کاش توی واقعیت هم وجود داشت !!! ساعت برنارد.......یه چی تو این مایه ها بود 11 لینک به دیدگاه
setare.blue 23086 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ ساعت برنارد.......یه چی تو این مایه ها بود آره خودشه :girl_in_dreams: ،ایده قشنگی بود برای یه سریالی که مخصوص بچه هاست. 10 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یه تاپیک دیگه ام هست تو تالار عکاسی که مثل همین. واقعاً جالبِ. اینم بذارم اسپم نشه. هژیرا. یادش بخیر باباشون با مامانشون مشکل داشت واسه همین موقع شناسنامه گرفتن رفته بود اسم همه بچه هارو گذاشته بود هژیر 15 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یادش بخیر اتفاقا من کلا آدمیم که خیلی تو گذشته ها هستم خیلی یاد گذشته میفتم مخصوصا دوره ابتداییم همشم احساس میکنم 1جورایی افتخار محسوب میشه برا من یعنی این موارد رو با افتخار تعریف میکنم برا کوچیکترا 13 لینک به دیدگاه
laoura 286 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خیلی زیبا بود خیلیییی. من دهه هفتادیم ولی خیلیاشونو تجربه کردم .همین تیرکمون ،6سالم بود که واسه همه پسرا محلمون درست کردم. خیلی از کارارو الانم انجام میدم مثه صدا دراوردن جلو پنکه،بازی مار پله،زذن بر چسب آدامس روی دستم به یاد قدیما،آتاری و .... راستی یه چیزو جا انداختید پوست پرتقال توی لوله خودکار که به معلم پرت میکردیم. ولی در کل عالی یود.مرسی. 12 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یادش بخیر..گذشته فقط در حدی خوبه که بشه ساعاتی رو بهش فکر کرد و لذت برد...وگرنه همیشه سعی میکنم در حال زندگی کنم... یادش بخیر هر چهارشنبه همسران داشت....تلویزیونمون اون زمان سیاه سفید از اینا بود که پایه داشت و درش کشویی بود (ناسیونال)...هر وقت انتن میرفت یک دونه بهش میزدیم درست میشد. هر روز عصر با بچه ها هفت سنگ بازی میکردیم.... یک تله تئاتر بود تله موش ..خانم جمیله شیخی توش بازی میکرد...خیلی دوست داشتم... تقریبا 99 درصد عکس و متن برام آشنا بود.... چرخ خیاطی صورتی ها رو همه داشتن ولی مامانم واسم نخرید میگفت سوزن میره تو دستت اولین کفشی که مهدکودک داشتم بلا بود و خداییش خیلی خوب کار کرد. زمستونا بچه ها مقنعه بافتنی میپوشیدن که یک گل هم کنارش داشت ولی هیچ وقت به مامانم نگفتم که از اینا دوست دارم و خودش هم هیچ وقت برام نخرید کلاس دوم سر صف بهم یک جامدادی که بالاش خط کش ریلی بود و اتودی که شبیه آمپول بود دادن.. دبستان ما علاوه بر صبح سه روز در هفته عصر هم دو ساعتی میرفتیم.. زمستونا تو کوچه آتیش روشن میکردیم و سیب زمینی میزاشتیم داخلش پفک نمکی زاغک بود که میگفت اگه شعرش رو جور کنی میبری که هیچ وقت جور نشد....یا اشی مشی که پشت پاکت شعر گنجشکگ اشی مشی بود. 13 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ همه فیلما و بازیا رو یادمه هر کدوم از اینا رو که داشتم انگار دنیا رو بهم دادن کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم 13 لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۲ همه فیلما و بازیا رو یادمه هر کدوم از اینا رو که داشتم انگار دنیا رو بهم دادن کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم این دقیقاً آرزوی منه هاااااااااااااا 11 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده