Ghasem Zare 8757 ارسال شده در 18 تیر، 2013 هی روزگار من بچگیمو خعــــــــــــــلی دوس داشتم یاد جوجه رنگیام میافتم که زورشون میکردن پیشم بخوابن:icon_pf (34): هرکدومشونم که میمردن خیلی ناراحت میشدم فرداش برا یه دونه دیگه میخریدن منم هی اذیتشون میکردم ... به غیر اینکه مجبورشون میکردم پیشم بخوابن.. مجبورشون میکردم از رو میله پرده بِپرن.. اونایی که نمیپریدن پاشون میشکست یاده لی لی دمه خونمون که با هزار ذوق و شوق میکشیدم بعد با یه هیجانی اون سنگ رو مینداختیم ، وقتی میخواستیم بندازیم رو شماره 7 8 چقد استرس داشتیم:5c6ipag2mnshmsf5ju3 اون جوجه های بدبخت از دستت چی کشیدن:hapydancsmil: 2
ارسال های توصیه شده